#خاطرات_شنیدنی
#سردارشهیدمحمودکاوه
8⃣5⃣
داشتیم روستا را پاکسازی می کردیم.🌿
در 🚪یکی از خانه ها را زدیم.
یک زن در را باز کرد,اسلحه به دست.
سر اسلحه🔫,درست رو به قلب❤️
#محمود بود.
تا آمدیم بجنبیم,ماشه رو فشار داد.
هیچ صدای ازش بلند نشد.
اسلحه را از دستش کشیدم بیرون.
عرق سردی به پیشانی ام نشسته بود.🍃
مانده بودم گریه کنم یا خوشحال باشم.
زن وقتی فهمید
#کاوه جلوش بوده,با مشت کوبید به دیوار.
از زور غصه داشت می مرد.
به کردی گفت:این اسلحه هیچ وقت گیر نکرده بود!💫
📚ساکنان ملک اعظم
@mahmodkaveh