8⃣5⃣ داشتیم روستا را پاکسازی می کردیم.🌿 در 🚪یکی از خانه ها را زدیم. یک زن در را باز کرد,اسلحه به دست. سر اسلحه🔫,درست رو به قلب❤️ بود. تا آمدیم بجنبیم,ماشه رو فشار داد. هیچ صدای ازش بلند نشد. اسلحه را از دستش کشیدم بیرون. عرق سردی به پیشانی ام نشسته بود.🍃 مانده بودم گریه کنم یا خوشحال باشم. زن وقتی فهمید جلوش بوده,با مشت کوبید به دیوار. از زور غصه داشت می مرد. به کردی گفت:این اسلحه هیچ وقت گیر نکرده بود!💫 📚ساکنان ملک اعظم @mahmodkaveh