#خاطرات_شنیدنی
#سردارشهیدمحمودکاوه
9⃣6⃣
از قرارگاه بیسیم زدن.
#محمود را می خواستن.💫
کار فوری داشتند باهاش. یک گوشه دنج پیداش کردن.
داشت نماز می خواند.🤲
صورتش را گذاشته بود روی خاک ها.
چند بار صداش زدم ,چیزی نگفت .✨
مثل خودش به حالت سجده افتادم.💫
دهانم را بردم نزدیک گوشش.
گفتم :
#محمود جان از قرارگاه خواستنت,
چی بگم بهش شون؟
چیزی نگفت.🍃
نفس کشیدنش معلوم بود,و تکان خوردن لبهاش;
روحش ولی گویی جای دیگری سیر
می کرد.
نیم ساعت⌚️ توی همان حال و هوا بود.
بعدش رفت طرف ارتفاع بیست و پنج ,نوزده.
سحر نشده ,خبر شهادتش را آوردند.🌹
📚ساکنان ملک اعظم
@mahmodkaveh