🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 قسمت (۲۴) پا به پای ماهم جرئت نمی کردیم لب به اعتراض باز کنیم و آن ناشی گری را به عهده نا آشنایی با جیپ می گذاشتیم.🚙 اصغرزاده گاهی که کار خیلی بیخ پیدا می کرد تذکراتی می داد ولی من که به اندازه مجید و مهدی با خودمانی نبودم رعایت می کردم و دم نمی زدم.😅 مستقیم به فرمانداری رفتیم و نماینده ای از آنجا با یک بی سیم دستی همراه ما شد تا هر جا به مشکل خوردیم بلافاصله هماهنگ کند.🍃 تا اذان ظهر چندین مکان را دیدیم که عموما انبارهای مسقف و بزرگی بودند که مربوط به ادارات دولتی می شدند و به علت وضعیت نا مناسب منطقه بلااستفاده رها شده بودند.✨ هر کدام مشکلات خاص خودش را داشت؛یکی وضعیت جغرافیایی مناسب نداشت🗺 وتامین امنیت آن غیر ممکن بود،یکی مساحت کمی داشت وجا دادن آن تعداد نیرو در آن امکان نداشت،یکی محل مناسب برای نگهداری ماشین نداشت🚙 و یکی آن قدر ویران شده بود که تعمیر و بازسازی آن از عهده ما خارج بود ویا خیلی زمان می برد⌚️ وبعضی سوله ها هم آن قدر بزرگ بودندکه سرد کردن در تابستان☀️ و گرم کردن در زمستان☃ را غیر ممکن می کرد. ادامه دارد... 📚خاطرات جاوید 🖌سید علیرضا میری @mahmodkaveh