مقدمات یک عملیات
قسمت۱۱٢
من علاقه ای به حضور در این جلسات نداشتم و
#محمود هم اصراری به همراهی من با خودش نداشت.🍃
دیدن عباس کرمانشاهیان بهانه خوبی بود که
#محمود را به تنهایی راهی اطاق فرمانده سپاه کنم.💫
عباس یا مسئول دفتر فرماندهی بود یا نیروی ستاد,آن روز نفهمیدم ولی تا نزدیک اذان 📿که جلسه
#محمود و
حاجی موحدی به درازا کشید ما هم با ذکر صلوات 📿خاطرات روزهای نه چندان دور گذشته ,ساعت ⌚️گذراندیم.
از دوستانی یاد کردیم که مدت ها بود جنگ ما را از هم دور کرده بود و از هم بی خبر بودیم.✨
بیشتر از هر کسی هم یاد نورالله کاظمیان کردیم که اصلا باعث آشنایی من و او همین عباس کرمانشاهیان بود.✨
از حرف های عباس فهمیدم که حاجی موحدی قدری از دست
#محمود دلگیر😔 و ناراحت است و آن هم برمی گردد به آن گروه بیست و یک نفره ای که من هم یکی از آنها بودم و
#محمود همه ما را مستقیم به کردستان برده بود.🍃💫
حرف فرمانده سپاه این بود که تامین نیرو کردستان به عهده استان های دیگری بوده و
#محمود اشتباه کرده که
این افراد را به کردستان برده و اینجا بود که فهمیدم چرا
#محمود 🌷تعدادی از نیروها را به کامیاران,محل استقرار نیروهای خراسان,فرستاده بود.🌟
ادامه دارد...
📚خاطرات جاوید
✍سیدعلیرضامیری
@mahmodkaveh