خون برف از چشم من 2⃣2⃣ و ما آماده تر از آنها, در اولین عملیات بعد از ناصر بود که سعید را هم از دست دادیم.🥀 و این خودش ضربه ای دیگر بود به تیپ مان ,و به # محمود.🌷 حالا مانده بود و تیپی که مرتب درگیر است و باید طرح عملیاتی بدهد و شهید دارد ,مجروح دارد, اسیر دارد ,و این ها همه خودش خیلی تحمل می خواهد .✨ تا جایی که خود من میگفتم" دیگر نمی شود کاری کرد." یا "تیپ مان دیگر تیپ بشو نیست ."🍃 یا "بعد از آموزش باید تمام بچه ها را بفرستیم بروند مرخصی."🍂 فقط من نبودم . خیلی ها از این چیزها می گفتند . ولی ثابت کرد فکر هایمان خیلی خام بوده .✨ عملیات پشت عملیات ,و ضربه پشت ضربه همه مان را غافلگیر کرد.🌿 و بیشتر از همه طرف مقابل را . یکی از آنها عملیاتی بود داخل جنگل آلواتان .🌲 جنگلی که در شب های مهتابی هم نمی شد رفت داخلش. بس که درخت هایش زیاد بود و فشرده.🌳 ادامه دارد... راوی: جاویدنظام پور 📚ردّ خون روی برف