تا خودش را رساند به سر ستون،محمد یزدی با کالیبرش آتش🔥 شدیدی ریخت رو سر ضدانقلاب.😱 جرات نمی کردند سرشان را بالا بگیرند. تیربار آخر ستون هم آمد کمک.ظرف چند دقیقه،موقعیت خوبی برای ما درست شد.🍃 بیشتر نیروهای تازه وارد،تجربه جنگ در کردستان🏔را نداشتند.اصلا نمی دانستند کمین یعنی چه و این طور جاها باید چه کار کنند.بعضی هاشان حسابی زمین گیر شده بودند.معطل نکردم؛رفتم سراغ شان و وادارشان کردم بکشند بالا. هم چند تا از بچه ها را از سمت راست گردنه کشاند بالا و یک گروه را از توی جاده🛣 حرکت داد طرف خود گردنه،جایی که بیشتر حجم آتش🔥 دشمن از آنجا بود.نیروهای تازه وارد، وقتی شجاعت و بچه های قدیمی را دیدند،روحیه گرفتند و ترس شان ریخت.🌿 مانده بودم که تاکتیک چیست و چه نقشه ای دارد.مطمئن بودم که منطقه و دشمن را خوب می شناسد.این از خصوصیات منحصر به فردش بود. انتظارم خیلی طول نکشید.ضد انقلاب😱 از سه طرف محاصره شد و در واقع ضدکمین خورد.حالا دیگر هیچ راهی جز فرار نداشت و همین کار را هم کرد.🌱 تا آن روز،هیچ کس در جنگ با ضدانقلاب😱 چنین کاری نکرده بود.این پیروزی✌️باعث شد نیروهایی که تازه برای نبرد آمده بودند،روحیه بگیرند و علاوه بر آن، ضدانقلاب هم بفهمد که از حالا باید خودش را برای ضدکمین های بعدی آماده کند.🍀 ادامه دارد... راوی:ناصر ظریف 📚حماسه کاوه