🥀🦋🥀🦋🥀🦋🥀🦋🥀 🔵فهمیدیم عده ای تو مجلس عروسیشان، علاوه بر انجام کارهای ناشایست،🙈 برای مردم هم ایجاد مزاحمت کرده اند😲. 🦋 سریع یک گروه از بچه های سپاه را فرستاد آن جا؛ که چند نفری را که مست🌚 بودند، گرفتند و آوردند. مدتی گذشت تا آقای معصوم زاده برای هر کدامشان یک حکم صادر کرد. یکی از مجرمان، مردی بود که فروشگاه لوازم یدکی داشت🤥 و ما مشتری دائم اش بودیم؛ مدام می گفت: من بهتون خدمت می کنم، لوازم براتون می خرم، ببخشید. همه می دانستند 🦋 این جور وقت ها ملاحظه غریبه ها را نمی کند. برای همین گفت: بخوابانید، شلاقش را بزنید.به خاطر دارم یکی دیگر از آن ها رئیس بانک بود😬. می گفت: به همه ی شما ها وام می دهم، 😍هر کاری ازدستم بر بیاد، براتون انجام می دم، فقط این بار رو ندیده بگیرین. 🦋 گفت: کسی این جا محتاج وام و پول شما نیست، حکمی را که برات صادر شده اجرا می کنیم، نه کمتر نه بیشتر🤔 @mahmodkaveh