تفسیر عشق درس الفبای کربلاست لب تشنه خضر در پی صحرای کربلاست «باز این چه‌شورش‌است که‌در خلق‌عالم است» نیل و فرات تشنۀ موسای کربلاست عیسی به‌عرش‌رفت، ولی‌روضه‌خواند و گفت عریان به روی خاک مسیحای کربلاست باید علی شود زکریّای کربلا وقتی که روی نِی سر یحیای کربلاست بعد از گذشت این همه سال از شهادتش خلقت هنوز مات معمّای کربلاست ای باخبر ز سرّ معما شما بگو ای روضه‌خوانِ ناحیه، آقا شما بگو آقا نوشته‌اند که جدت کفن نداشت گیرم کفن نبود، چرا پیرهن نداشت؟ از پای‌کوب اسب سواران شنیده‌ام بردند روی نیزه سری را که تن نداشت پیچیده بود در خودش از آتش عطش داغی که‌داشت در جگرخود حسن نداشت انگشتری که با خودش آورده بود کو؟ ای کاش هیچ وقت عقیق یمن نداشت چشمی به چشم‌قاتل و چشمی به خیمه‌ها همراه کاروان خود ای کاش زن نداشت حق با شماست شام و سحر گریه می‌کنید جای سرشک، خون جگر گریه می‌کنید