#امام_حسین_شهادت
#عاشورا
#قتلگاه
پایین قتلگاه اگر شمر آب خورد
بالای قتلگاه سنان هم شراب خورد
بودند دیو و دد همه سیراب و یک غریب
از فرط تشنگی چقدر پیچ و تاب خورد
آبی نخورد بر لب خشکش چهار روز
اما سه روز بر بدنش آفتاب خورد
گرچه به جان حنجرش افتاد خنجری
قتلش ولی ز قتل علی اکبر آب خورد
تکیه به نیزه ای زد و هل من معین که گفت
یک سنگ بی هوا به سرش در جواب خورد
بیرون کشید از کمر خود سه شعبه را
از بس به روی سینه ی او با شتاب خورد
غیر از هزار و نه صد و پنجاه زخم تیغ
زخم زبان ز کوفی خانه خراب خورد
خون گریه کرد بر سر نیزه سر حسین
هر جا که سنگ بر سر و روی رباب خورد
#یامظلوم
#عاشورا
#قتلگاه
اطراف ظهر بود که دنیا سیاه شد
ذکر لب تمام حرم آه،آه شد
پشت و پناهِ عالمیان،بی پناه شد
با زور نیزه وارد آن قتلگاه شد...
بالای گود..،چکمهی یک بددهن رسید
"وَ الشِّمرُ جالسٌ..،نفس مادرش بُرید"
حلقوم خشک و نیزه ی تیز و سنان مست...
سرنیزه ای بلند شد و خواهری نشست
شیخ قبیله بند دل عرش را گسست
آنقدر پشتهم به سرش زد..،عصا شکست
پیری که دیده راه به جایی نمی برد
آمد ادای تشنگی اش را در آورد
ای لعنتی نزن به پری که شکسته است
پنجه نکش به دستهی زلفی که بسته است
بس کن..،تمام پیکرش از هم گسسته است
آهسته پشت و روش کن ای شمر..،خسته است
در پیش چشم فاطمه سر را عقب کشید
او داشت حرف می زد و..،شمر از قفا برید
ده اسب سمت گودی گودال می دوید
آن بی حیا که نقشه برای تنش کشید
ای کاش نعل تازه به ذهنش نمی رسید
فریاد استخوان تنش را خدا شنید
تا عرش سوزِ ضجّه ی این آه پخش شد
هرجای دشت تکّه ای از شاه پخش شد
عمامه را یکی به روی خاک دید و برد
تسبیح را یکی که به سمتش دوید و برد
دستار را یکی سر فرصت بُرید و برد
کهنه لباس مادر او را کشید و برد
زشت است..،فکر حُرمت این مرد را کنید
عریان نمی شود تن او را رها کنید
#بردیا_محمدی
#حضرت_زینب_اسارت
#قتلگاه
تورا به رسم عرب های جاهلی کشتند
به آن طریق که دیگر گمان نمیکردم..
گمان به نیزه و شمشیر و سنگ میبردم
ولی به کندی خنجر! گمان نمیکردم!
همیشه عطر خوش سیب از تو می آمد
ولی ز چکمه ی لشکر گمان نمیکردم
تصورم ز اسارت طناب بود اما..
بدون چادر و معجر گمان نمیکردم
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسین_شهادت
#عاشورا
#قتلگاه
وقتی که ارباب از عطش میرفت از حال
از دور زینب دید، شمر آمد به گودال
چشم پلیدش را درشت و ریز میکرد
ای کاش قاتل خنجرش را تیز میکرد
با پنجههای شمر، موی سر به هم ریخت
اعصاب او را کُندی خنجر به هم ریخت
با تیزی چکمه به اطراف تنش زد
بالای ده ضربه فقط بر گردنش زد
ای کاش روی سینهاش با پا نمیرفت
با زانویش بر گردن آقا نمیرفت
هی مشت بر روی گُلی پژمرده میخورد
هی ضربه بر آن حلقِ نیزه خورده میخورد
بدجور دنیا را به کامش زهر کردند
نامردها ارباب ما را نحر کردند
او را به آه غربتش وابسته کردند
آقای ما را بین مقتل خسته کردند
لبهای خشکش، عطر باران دعا داشت
آنجا فقط دلواپسی خیمه را داشت
خیلی جسارت، شمر بر اربابمان کرد
با چکمه پشتش را به سمت آسمان کرد
با نیزه و خورجین دوباره سر به هم ریخت
ما را صدای نالهی مادر به هم ریخت
#رضا_دین_پرور
#امام_حسین_شهادت
#قتلگاه
#عاشورا
خنجر نمیبُرَد!
هر چه دوباره میزند آخر نمیبُرَد!
این بار سوم است
سر را به روی زانوی مادر نمیبرد؟!
انگار چشم تیغ
افتاده در نگاه پیمبر نمیبرد!
از شرم مجتبیست؟
یا این که پیش دیدهی حیدر نمی برد؟!
حتماً به حرمتِ
آن بوسههای آخر خواهر نمیبرد
آبش نمیدهید؟
شاید برای خشکی حنجر نمیبرد!
والشّمسُ کُوِّرَت
خنجر در این هیاهوی محشر نمیبرد
شاید که تیز نیست!
این خنجر شکسته از این ور نمیبرد؟
شد ضربهی دهم
هر چه تلاش میکند آخر نمیبرد
قبله کدام سوست؟
این گونه از شکار کسی سر نمیبرد
این بار آخر است
این آخرین تلاشِ لبِ کُندِ خنجر است
ضربه دمادم است
«سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است»
این بار آخر است
از بین قتلگاه نگاهش به خواهر است
ضربه دمادم است
سر پنجههای شمر در این زلفِ درهم است
این بار آخر است
این آخرین صدای لب خشک خنجر است
ضربه دمادم است
پیوسته و مداوم و پشت سر هم است
اصرار میکند
هی میزند به حنجر و تکرار میکند
از دورتر سنان
یک نیزه را سریع فرو کرد در دهان
این بار میبُرد
این خنجر شکسته به اصرار میبُرد
از پشت میبُرد
با تیغ کُندِ خود نه که با ..... میبُرد
این شمر لعنتی
مشغول کشتن تو شده چند ساعتی
تیغ از قفا برید
مشغول ذکر بودی و او بی هوا برید
مادر نداشتی
«ای تشنه لب تو طاقت خنجر نداشتی»
بر طبل میزدند
بر پای اسبها همگی نعل میزدند
خولی ز راه دور
هی فکر میکند به سر و سرخی تنور
پیچید در جهان
فریاد واحسین حسینا حسین جان....
#رضا_جوان_بخت
#امام_حسین_شهادت
#عاشورا
#قتلگاه
زوال ظهر، تن خسته و لب عطشان
بدون لشگر و یار و بدون پشتیبان
میان حلقۀ خولیّ و شمر و زجر و سنان
" روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاده از حرکت ذوالجناح وز جولان " .....
نه آل فاطمه عادت به این جسارت داشت
نه شیرخواره به گهواره خواب راحت داشت
نه پای دخترکانش به خار عادت داشت
" نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت "
نه بود دست علمدار تا کند امداد
نه حُرّ و عابس و مسلم برای استمداد
نه اکبریّ و نه قاسم، ز بی کسی فریاد
" کشید پا ز رکاب آن خلاصۀ ایجاد
به رنگ پرتو خورشید بر زمین افتاد "
همین که خیمۀ عباس بی ستون گردید
دو چشم اهل حرم رنگِ اشک و خون گردید
به گریه زینبش از خیمهها برون گردید
" هوا ز بادِ مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید "
هزار و یک ورق از مصحف مبین افتاد
عزیز فاطمه بی یار و بی معین افتاد
غروبِ حادثه بر خاک با جبین افتاد
" بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد "
#مهدی_مقیمی
#امام_حسین_شهادت
#عاشورا #قتلگاه
از تشنگی و زخم به جسمش توان نبود
دورش به غیرِ لشگر آوازه خوان نبود
از پشتِ سر به پشت سرش سنگ میزدند
حتی برای ثانیه ای در امان نبود
هربار گفت "واعطشا" سنگ و نیزه خورد
این رسم میزبانیِّ از میهمان نبود
تنگی جا و یک بدن و کوهی از سالح
جایی برای آمدن دیگران نبود
دردِ هزار و نهصد پنجاه زخم تیغ
مانند درد زخم زبان سنان نبود
افتاده بود زیر قدم های یک سپاه
مردی که الیق قدمش آسمان نبود
با یک لباس کهنه سوی قتلگاه رفت
اما غروب بر تن پاکش همان نبود
شاهی که سایه اش به سر کائنات بود
روی تن بدون سرش سایبان نبود
کنج تنور کوفه سرش بوی نان گرفت
در شام، بوی نانِ سرش بود و نان نبود
#یامظلوم
#امام_حسین_شهادت
#روز_یازدهم #قتلگاه
دَر قَتلِگاه آمدم و سَر نداشتی
جایی بدونِ زَخم به پیکَر نداشتی
دیدم تو را، چه دیدَنی اِی پاره ی دلم...
حَتّی لباسِ کُهنه ای دَر بَر نداشتی
جُز روی حَنجری که، هَمه بوسه اَش زدند
جایی برای بوسه ی خَنجَر نداشتی؟
زینب بمیرد، این همه خونی شُدی چرا؟
خواهر شود فَدای تو، یاوَر نداشتی؟
تَه مانده های پیرُهَنَت هَم رُبوده شُد
چیزی برای غارَتِ لَشکَر نداشتی...
اِی وای... سینه ی تو پُر اَز جای پا شُده
یکی دو تا که اِرث زِ مادَر نداشتی
بی کَس شُدی، زِ پُشتِ سَرَت نِیزه خورده ای!
حَق می دَهَم حُسِین، بَرادَر نداشتی!
#رضا_رسول_زاده
#امام_حسین_شهادت
#عاشورا
#قتلگاه
دیر آمدم، دیر آمدم سر را جدا کرد
سر را جدا کرد و نظر در خیمهها کرد
خونی که مثل چشمه از هر زخم جوشید
گودال را لبریز از خون خدا کرد
در خون وضو کردی و افتادی به سجده
یک نیزه از پشت سر آمد، اقتدا کرد
از خاکِ شور مقتلت پر شد دهانت
حق نمک را شمر، اینگونه ادا کرد
شمر است این که در میان قتلگاه است
یا آن حرامی که مدینه شر به پا کرد
دیشب سرت بر دامن من بود و حالا
خولی به خورجینش سرت را برد و جا کرد
چشم سپاه کوفه گریان تا ابد باد
تو زنده بودی و نگاه بد به ما کرد
::
دیر آمدم، دیر آمدم، سر را بریدند
سر را بریدند و به سوی ما دویدند
بستند با نیزه، دهانی را که از آن
نام علی مرتضی را میشنیدند
با نعل تازه روی جسمت اسب راندند
دهتا حرامی، پایکوب شام عیدند
شمشیرهایی که به کتف و شانه خوردند
آثار بار نان و خرما را ندیدند
با حرص افتادند به جان یتیمان
آنها که دیگر از غنیمت ناامیدند
روزی شرر به چادر زهرا کشاندند
امروز هم از دخترش معجر کشیدند
این بیپناهان اهل و اطفال حسینند
دنبالشان در دشت، اوباش یزیدند
#امیرعلی_شریفی
#امام_حسین_شهادت
#عاشورا
#قتلگاه
وقت غروب گشت و نشد سر جدا هنوز
راحت جدا نشد سر او از قفا هنوز
بعد از هزار و نهصد پنجاه جای زخم
مانده است ده سوار و چهل جای پا هنوز
آقا گرسنه کُشته و تشنه شهید شد
خصمش چگونه سیر نشد از جفا هنوز
دردا بلند مرتبه شاهی ز صدر زین
افتاد و هست بر دل او دردها هنوز
سوغاتی امشب از تنش انگشتری برند
زینب خبر ندارد از این ماجرا هنوز
#میثم_مومنی_نژاد
#عاشورا
#قتلگاه
میان قتلگاه است و نگاه آخرش باشد
تمام لشکرش رفتند ، زینب لشکرش باشد
شده گودال بیت الله و کعبه هست ثارالله
منم حاجی ، طواف من به دور پیکرش باشد
زسوز تشنگی ، کرب و بلا را دود می بیند
نگاه او به سوی ساقی آب آورش باشد
به خیمه رفتم و برگشته ام ، دیدم که برگشته
سر فرصت نشسته شمر ، سرگرم سرش باشد
به او گفتم جدا کردی سرش دست از سرش بردار
تبسم کرد و گفت: تازه وقت حنجرش باشد
به زیر سم مرکب هر که می ماند نمی ماند
منم پروانه و از شمع من خاکسترش باشد
بود مادر به یک گوشه به هر گوشه جگرگوشه
نمی دانم کدامین یوسف او در برش باشد !
نشد او رو به قبله ، هر چه رو به قبله اش کردم
ز بس پاشید حتی ، قبله مشکل باورش باشد
ندیده هیچ چشمی بشمرد خواهر ، برادر را
نباشدکار کس این کار ، کار خواهرش باشد
چو او را جمع میکردم به من یک جمع خندیدن
همه دیدند از بسمل ، فقط بال و پرش باشد
به گودال هر که آید ، دست خالی بر نمی گردد
کسی را من نمی دیدم که نومید از درش باشد
بسکه چکمه روی سینه خورده سینه اش نرم است
شکسته استخوان او ، به مثل مادرش باشد
ز پا افتاد، پای حرمله در خیمه ها وا شد
میان خیمه دنبال سه ساله دخترش باشد
#سیدمحسن_حسینی
#امام_حسین_علیه_السلام
#قتلگاه
آه ، ای بی کفنِ کرببلا وایحسین
تنت اینجاست سرت رفته کجا وایحسین
خاک عالم به سرم خاک نکردند تو را
خاک آلود تنت گشته رها وایحسین
آنقدر دور تو شمشیر و سنان ریخته است
شده گودال تو چون کوه منا وایحسین
پدرت از زرهِ قیمتی عَمْر گذشت
از لباست نگذشتند چرا وایحسین
چادر سوخته ای دارم اگر بگذارند
میکشم بر تن تو جای عبا وایحسین
روز جمعه نه ، تو را روز دوشنبه کشتند
قاتل مادرمان کشت تو را وایحسین
هرکجا مادر تو بوسه زده نیزه زدند
جایی یک بوسه نداری به خدا وایحسین
قطعه قطعه شدی و بعد از آن ذبح شدی
قتلِ صبرت به خدا کُشت مرا وایحسین
تو کریمی غم انگشتریت را نخورم
بگو انگشت تو افتاده کجا وایحسین
من که یک عمر فقط با تو سفر می رفتم
حال با شمر روم شام بلا وایحسین
کعب نی میخورم اما چه کنم این نامرد؟
بین مردم نبرد اسم مرا وایحسین
روی نی حرف بزن ، آیه بخوان ، کاری کن
نشود خواهرت انگشتنما وایحسین
#عبدالحسین
#امام_حسین_شهادت
#قتلگاه
#عاشورا
همواره حُسن مطلع و حُسن ختامم
حتی برای شمر و خولی من امامم
من آمدم از سنگها هم دُر بسازم
از کوفیان تا میتوانم حر بسازم
بگذار ابر تیرها بارش بگیرند
شمشیرها از جسمم آرامش بگیرند
باید بمانم گرچه تیغ و دشنه باشد
شاید یکی از این جماعت تشنه باشد
شاید یکی یک جلوۀ روشن بخواهد
شاید یکی انگشتری از من بخواهد
پیراهنم وقتی که سهم این و آن است
آغوش من با نعل اسبان مهربان است
شاید دل سنگ کسی را نرم کردم
شاید تنور خانهای را گرم کردم
تاریخ را پای کلام خود نشاندم
من خطبهام را با زبان زخم خواندم
تاریخ را آزاد کردم با قیامم
همواره حُسن مطلع و حُسن ختامم
#سیدحمیدرضا_برقعی
#عاشورا
#گودال
#قتلگاه
حدودا ساعت سه شمر وارد شد به گودالش
زنا زاده نگاهی کرد آقا را و می خندید بر حالش
به خاک افتاده بود ارباب…چشمانش کمی بسته
صدایش از ته حنجر..صدای خس خس خسته
برش گرداند با پا تا کند پا مال جسمش را
برش گرداند با پا تا بسوزاند دل زهرا
به دورش صدنفر بودند با تیغ و نی و خنجر
برای کشتنش خیلی مصمم بود آن لشکر
حدودا ساعت «چار» است دیگر کار پیچیده
به روی تل خاکی دختری از ترس لرزیده
حدودا ساعت پنج است..در گودال غوغا شد
سر دزدیدن پیراهن ارباب دعوا شد
حدودا ساعت «شیش» است،قاتل دور مقتول است
همه رفتند از گودال،اما شمر مشغول است
#آرمان_صائمی
#امام_حسین_شهادت
#روز_یازدهم #قتلگاه
دَر قَتلِگاه آمدم و سَر نداشتی
جایی بدونِ زَخم به پیکَر نداشتی
دیدم تو را، چه دیدَنی اِی پاره ی دلم...
حَتّی لباسِ کُهنه ای دَر بَر نداشتی
جُز روی حَنجری که، هَمه بوسه اَش زدند
جایی برای بوسه ی خَنجَر نداشتی؟
زینب بمیرد، این همه خونی شُدی چرا؟
خواهر شود فَدای تو، یاوَر نداشتی؟
تَه مانده های پیرُهَنَت هَم رُبوده شُد
چیزی برای غارَتِ لَشکَر نداشتی...
اِی وای... سینه ی تو پُر اَز جای پا شُده
یکی دو تا که اِرث زِ مادَر نداشتی
بی کَس شُدی، زِ پُشتِ سَرَت نِیزه خورده ای!
حَق می دَهَم حُسِین، بَرادَر نداشتی!
#رضا_رسول_زاده
#امام_حسین_علیه_السلام
#قتلگاه #روز_یازدهم
آه ، ای بی کفنِ کرببلا وایحسین
تنت اینجاست سرت رفته کجا وایحسین
خاک عالم به سرم خاک نکردند تو را
خاک آلود تنت گشته رها وایحسین
آنقدر دور تو شمشیر و سنان ریخته است
شده گودال تو چون کوه منا وایحسین
پدرت از زرهِ قیمتی عَمْر گذشت
از لباست نگذشتند چرا وایحسین
چادر سوخته ای دارم اگر بگذارند
میکشم بر تن تو جای عبا وایحسین
روز جمعه نه ، تو را روز دوشنبه کشتند
قاتل مادرمان کشت تو را وایحسین
هرکجا مادر تو بوسه زده نیزه زدند
جایی یک بوسه نداری به خدا وایحسین
قطعه قطعه شدی و بعد از آن ذبح شدی
قتلِ صبرت به خدا کُشت مرا وایحسین
تو کریمی غم انگشتریت را نخورم
بگو انگشت تو افتاده کجا وایحسین
من که یک عمر فقط با تو سفر می رفتم
حال با شمر روم شام بلا وایحسین
کعب نی میخورم اما چه کنم این نامرد؟
بین مردم نبرد اسم مرا وایحسین
روی نی حرف بزن ، آیه بخوان ، کاری کن
نشود خواهرت انگشتنما وایحسین
#عبدالحسین
#امام_حسین_علیه_السلام
#روز_یازدهم #اسارت #قتلگاه
فراق گشته مقدر ،گمان نمیکردم
رسید لحظه آخر ،گمان نمیکردم
به دست وپا وسرت بوسه ها زدم اما..
به پاره پاره حنجر گمان نمیکردم
همیشه عطر خوش سیب از تو می آمد
ولی ز چکمه لشکر گمان نمیکردم!
گمان به نیزه وشمشیر وسنگ می بردم
ولی به کندی خنجر گمان نمیکردم
قبول! بی توسفر میکنم به شام اما..
کنار شمر برادر گمان نمیکردم
تورا به رسم عرب های جاهلی کشتند
به آن طریق که دیگر گمان نمیکردم
سربریده به هرمادری نشان دادند
ولی به مادر اصغر گمان نمیکردم
به آیه خواندن تو با همان لب زخمی
که چوب خورده مکرر گمان نمیکردم
یزید ومجلس ونامحرمان همه به کنار
به میز وتخته و آن سر گمان نمیکردم
#حسین_قربانچه
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زینب
#قتلگاه #روز_یازدهم
بعد تو کی واسه من تب میکنه
کی منو سوار مرکب میکنه
نگرانم حالا که دارم میرم
کی تن تورو مرتب می کنه
#علی_ذوالقدر
#حضرت_زینب_اسارت
#قتلگاه
تورا به رسم عرب های جاهلی کشتند
به آن طریق که دیگر گمان نمیکردم..
گمان به نیزه و شمشیر و سنگ میبردم
ولی به کندی خنجر! گمان نمیکردم!
همیشه عطر خوش سیب از تو می آمد
ولی ز چکمه ی لشکر گمان نمیکردم
#سیدپوریا_هاشمی
شور_قتلگاه.mp3
4.1M
﷽
#محرم_۱۴۰۳
#امام_حسین #عاشورا
#قتلگاه
#شور_قتلگاه
#شور_امام_حسین (ع)
بند1️⃣
دم گودال اومده مادرت
میبینه پاره شده پیرهنت
نا نجیبا که برن یه کنار
چادرش رو میندازه روو تنت
ای وای ای وای ، مثل چادرش ، خاکی شده موت
ای وای ای وای ، جای بوسه خورد ، خنجر به گلوت
ای وای ای وای (۲)
توی مقتلت ، یه خورجین به دست
اومد پیش جسمت با خنده نشست
شلوغه چقد ، توی قتلگاه
میگه فاطمه کشتنت بیگناه
(بُنَیَّ ، لعن الله بنی اُمیَه)
بند2️⃣
یه حرومزاده با نیزهش داره
بدنت رو ریـز ریـز میکنه
با لباس پاره ی تو حسین
تیغشو داره تمیز میکنه
ای وای ای وای ، خسته شده و ، بازم میزنه
ای وای ای وای ، نیزهش رو سنان ، محکم میزنه
ای وای ای وای(۲)
به پیشونیِ ، تو سنگ میزنن
با دعوا به عمامه چنگ میزنن
حسین پیکرت ، چرا درهمه
برا حـنجرت لطمه زد فاطمه
(بُنَیَّ ، لعن الله بنی اُمیَه)
بند3️⃣
وقت ذبحت رو به قبله نشدی
عوضش فاطمه بود روبروت
داره میلرزه زمین تا که شمر
تیغ کُند شو گذاشت رو گلوت
ای وای ای وای ، وقت مغربه ، دست پُر میرن
ای وای ای وای ، دارن غنیمت ، از تو میگیرن
ای وای ای وای(۲)
میخاد زینبت ، کنارت بیاد
صدای اُخیَّ اِلیَّ میاد
توی مقتلت ، تا زهرا رو دید
صدای بُنَیَّ بُنَیَّ شنید
(بُنَیَّ ، لعن الله بنی اُمیَه)
🖍️ #امیر_طاهری
#شب_دهم_محرم
شور_قتلگاه.mp3
4.1M
﷽
#محرم_۱۴۰۳
#امام_حسین #عاشورا
#قتلگاه
#شور_قتلگاه
#شور_امام_حسین (ع)
بند1️⃣
دم گودال اومده مادرت
میبینه پاره شده پیرهنت
نا نجیبا که برن یه کنار
چادرش رو میندازه روو تنت
ای وای ای وای ، مثل چادرش ، خاکی شده موت
ای وای ای وای ، جای بوسه خورد ، خنجر به گلوت
ای وای ای وای (۲)
توی مقتلت ، یه خورجین به دست
اومد پیش جسمت با خنده نشست
شلوغه چقد ، توی قتلگاه
میگه فاطمه کشتنت بیگناه
(بُنَیَّ ، لعن الله بنی اُمیَه)
بند2️⃣
یه حرومزاده با نیزهش داره
بدنت رو ریـز ریـز میکنه
با لباس پاره ی تو حسین
تیغشو داره تمیز میکنه
ای وای ای وای ، خسته شده و ، بازم میزنه
ای وای ای وای ، نیزهش رو سنان ، محکم میزنه
ای وای ای وای(۲)
به پیشونیِ ، تو سنگ میزنن
با دعوا به عمامه چنگ میزنن
حسین پیکرت ، چرا درهمه
برا حـنجرت لطمه زد فاطمه
(بُنَیَّ ، لعن الله بنی اُمیَه)
بند3️⃣
وقت ذبحت رو به قبله نشدی
عوضش فاطمه بود روبروت
داره میلرزه زمین تا که شمر
تیغ کُند شو گذاشت رو گلوت
ای وای ای وای ، وقت مغربه ، دست پُر میرن
ای وای ای وای ، دارن غنیمت ، از تو میگیرن
ای وای ای وای(۲)
میخاد زینبت ، کنارت بیاد
صدای اُخیَّ اِلیَّ میاد
توی مقتلت ، تا زهرا رو دید
صدای بُنَیَّ بُنَیَّ شنید
(بُنَیَّ ، لعن الله بنی اُمیَه)
🖍️ #امیر_طاهری
#شب_دهم_محرم
شور_قتلگاه.mp3
4.1M
﷽
#محرم_۱۴۰۳
#امام_حسین #عاشورا
#قتلگاه
#شور_قتلگاه
#شور_امام_حسین (ع)
بند1️⃣
دم گودال اومده مادرت
میبینه پاره شده پیرهنت
نا نجیبا که برن یه کنار
چادرش رو میندازه روو تنت
ای وای ای وای ، مثل چادرش ، خاکی شده موت
ای وای ای وای ، جای بوسه خورد ، خنجر به گلوت
ای وای ای وای (۲)
توی مقتلت ، یه خورجین به دست
اومد پیش جسمت با خنده نشست
شلوغه چقد ، توی قتلگاه
میگه فاطمه کشتنت بیگناه
(بُنَیَّ ، لعن الله بنی اُمیَه)
بند2️⃣
یه حرومزاده با نیزهش داره
بدنت رو ریـز ریـز میکنه
با لباس پاره ی تو حسین
تیغشو داره تمیز میکنه
ای وای ای وای ، خسته شده و ، بازم میزنه
ای وای ای وای ، نیزهش رو سنان ، محکم میزنه
ای وای ای وای(۲)
به پیشونیِ ، تو سنگ میزنن
با دعوا به عمامه چنگ میزنن
حسین پیکرت ، چرا درهمه
برا حـنجرت لطمه زد فاطمه
(بُنَیَّ ، لعن الله بنی اُمیَه)
بند3️⃣
وقت ذبحت رو به قبله نشدی
عوضش فاطمه بود روبروت
داره میلرزه زمین تا که شمر
تیغ کُند شو گذاشت رو گلوت
ای وای ای وای ، وقت مغربه ، دست پُر میرن
ای وای ای وای ، دارن غنیمت ، از تو میگیرن
ای وای ای وای(۲)
میخاد زینبت ، کنارت بیاد
صدای اُخیَّ اِلیَّ میاد
توی مقتلت ، تا زهرا رو دید
صدای بُنَیَّ بُنَیَّ شنید
(بُنَیَّ ، لعن الله بنی اُمیَه)
🖍️ #امیر_طاهری
#شب_دهم_محرم
شور_قتلگاه.mp3
4.1M
﷽
#محرم_۱۴۰۳
#امام_حسین #عاشورا
#قتلگاه
#شور_قتلگاه
#شور_امام_حسین (ع)
بند1️⃣
دم گودال اومده مادرت
میبینه پاره شده پیرهنت
نا نجیبا که برن یه کنار
چادرش رو میندازه روو تنت
ای وای ای وای ، مثل چادرش ، خاکی شده موت
ای وای ای وای ، جای بوسه خورد ، خنجر به گلوت
ای وای ای وای (۲)
توی مقتلت ، یه خورجین به دست
اومد پیش جسمت با خنده نشست
شلوغه چقد ، توی قتلگاه
میگه فاطمه کشتنت بیگناه
(بُنَیَّ ، لعن الله بنی اُمیَه)
بند2️⃣
یه حرومزاده با نیزهش داره
بدنت رو ریـز ریـز میکنه
با لباس پاره ی تو حسین
تیغشو داره تمیز میکنه
ای وای ای وای ، خسته شده و ، بازم میزنه
ای وای ای وای ، نیزهش رو سنان ، محکم میزنه
ای وای ای وای(۲)
به پیشونیِ ، تو سنگ میزنن
با دعوا به عمامه چنگ میزنن
حسین پیکرت ، چرا درهمه
برا حـنجرت لطمه زد فاطمه
(بُنَیَّ ، لعن الله بنی اُمیَه)
بند3️⃣
وقت ذبحت رو به قبله نشدی
عوضش فاطمه بود روبروت
داره میلرزه زمین تا که شمر
تیغ کُند شو گذاشت رو گلوت
ای وای ای وای ، وقت مغربه ، دست پُر میرن
ای وای ای وای ، دارن غنیمت ، از تو میگیرن
ای وای ای وای(۲)
میخاد زینبت ، کنارت بیاد
صدای اُخیَّ اِلیَّ میاد
توی مقتلت ، تا زهرا رو دید
صدای بُنَیَّ بُنَیَّ شنید
(بُنَیَّ ، لعن الله بنی اُمیَه)
🖍️ #امیر_طاهری
#شب_دهم_محرم
#امام_زمان_مناجات
#قتلگاه
تفسیر عشق درس الفبای کربلاست
لب تشنه خضر در پی صحرای کربلاست
«باز این چهشورشاست کهدر خلقعالم است»
نیل و فرات تشنۀ موسای کربلاست
عیسی بهعرشرفت، ولیروضهخواند و گفت
عریان به روی خاک مسیحای کربلاست
باید علی شود زکریّای کربلا
وقتی که روی نِی سر یحیای کربلاست
بعد از گذشت این همه سال از شهادتش
خلقت هنوز مات معمّای کربلاست
ای باخبر ز سرّ معما شما بگو
ای روضهخوانِ ناحیه، آقا شما بگو
آقا نوشتهاند که جدت کفن نداشت
گیرم کفن نبود، چرا پیرهن نداشت؟
از پایکوب اسب سواران شنیدهام
بردند روی نیزه سری را که تن نداشت
پیچیده بود در خودش از آتش عطش
داغی کهداشت در جگرخود حسن نداشت
انگشتری که با خودش آورده بود کو؟
ای کاش هیچ وقت عقیق یمن نداشت
چشمی به چشمقاتل و چشمی به خیمهها
همراه کاروان خود ای کاش زن نداشت
حق با شماست شام و سحر گریه میکنید
جای سرشک، خون جگر گریه میکنید
#علی_عباسی
#امام_حسین_علیه_السلام
#قتلگاه #عاشورا
کسی که سفرهی افلاک را بی وقفه نان میداد
چرا با تشنه کامی زیر پای شمر جان میداد
به زیر دست و پا روح عبادت دست و پا میزد
همان ساعت کسی در لشکر دشمن اذان میداد
مناجاتش به مقتل روبه پایان بود بی تردید
سنان تنها اگر یک لحظهی دیگر امان میداد
گمانم این خطا از کارهای قاتلش باشد
کجا سلطان عالم پشت سوی آسمان میداد
لگد کوب آنچنان شد زیر پای مرکب دشمن
نسیمی پیکر او را در آن صحرا تکان میداد
حسینی را که من فهمیده ام حاجت اگر میدید
خود انگشتر بدون زخم دست ساربان میداد
رها شد کشته زیر آفتاب داغ آن صحرا
کسی که قد و بالایش به زهرا سایه بان میداد
سر او را اگر چه برد خولی با خودش کوفه
ولی انگشت او تنها مخیم را نشان میداد
#زخم_حسینی