#امام_حسین
#اسارت
#شام
مادر میان کوچه ها یکبار اگر رفت
دختر چهل منزل میان هر گذر رفت
مادر میان آتش در معجرش سوخت
دختر بزور آستین معجر به سر رفت
مادر میان چهل نفر افتاد اما
دختر میان حلقه صدها نفر رفت
مادر اگر با درد پهلو رفت مسجد
دختر به کاخ شام با درد کمر رفت
مادر اگر باگوش پاره خانه برگشت
دختر به ویرانه ولی پاره جگر رفت
مادر به پیش دیده انصار افتاد
دختر به پیش چشم قومی بدنظر رفت
#سیدپوریا_هاشمی
#پایان_ماه_محرم #زیارت_اربعین
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
گر زندگیام خلاصه یک دم باشد،
بگذار دمم گرم همین غم باشد
این گریه اگر مرهم هر زخم شماست
عشق است دلم اسیر ماتم باشد
در مجلس تو سیاه لشکر هستیم
اینجا جای رسول اکرم باشد
با روضهی تو بهشت از یادش رفت
این خاک زمین، بهشتِ آدم باشد
ما در همهی سال عزادار توأیم
سی روز برای ماتمت کم باشد
از شهر نگیر این سیاهیها را
زیبایی شهرها به پرچم باشد
کی گریه برای تو کند بعد از ما؟!
سخت است نباشیم و محرم باشد
خوب و بد مارا به خدا بخشیدی
این پیشکشی ز یار درهم باشد
باز این چه مصیبت فراق است امشب
شورش به دل تمام عالم باشد
از حُرّ و حبیب تا کسی همچون من
صد شکر که کشتیات معظم باشد
ای کاش که این گریهی ناقابل ما
مرضی رضای مادرت هم باشد
تکلیف من اربعینِ تو چیست بگو
وضعیت من عجیب مبهم باشد
زینب دم دروازهی شام است امشب
اسباب شکنجهاش فراهم باشد
#سیدپوریا_هاشمی
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
خدا بخیر کند باز ازدحام شده
زمان روضهی جانسوز شهر شام شده
تمام شهر برای نظاره جمع شدند
عذاب حضرت زینب، نگاه عام شده
یهودیان به تلافی خیبر آمدهاند
زمان سنگزدن وقت انتقام شده
خدا کند که نباشد درست این روضه
که آل فاطمه وارد به بزم شام شده
چه شد امام به گریه سهبار گفت: الشام؟!
تمام روضه خلاصه در این کلام شده
#سیدپوریا_هاشمی
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
دور محمل چه شلوغ است مکافات شده
قافله وارد دروازهی ساعات شده
سنگ در دست رسیدند و خوش آمد گفتند
بین هر کوچهای از آل علی بد گفتند
وسط اینهمه خنده، شرر آهم هست
دور من هرکس و ناکس که نمیخواهم هست
سورهی ناس بخوانید که شر کم بشود
چشمها خیره نماند، سرشان خم بشود
مشکلی کاش ز هجران تو حل میکردم
سرت از نیزه میافتاد، بغل میکردم
طعنه و زخم زبان مرحله به مرحله بود
بی ادبتر ز همه دوروبرم حرمله بود
نصف روز است که اینجا سرپاییم حسین
دوست داری که بگوییم کجاییم حسین؟!
وسط اینهمه روضه، فقط این غم کم بود
آخرین منزل ما مجلس نامحرم بود
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسین_علیه_السلام
#آخر_محرم
گر زندگیام خلاصه یک دم باشد.
بگذار دمم گرم همین غم باشد
این گریه اگر مرهم هر زخم شماست
عشق است دلم اسیر ماتم باشد
در مجلس تو سیاه لشکر هستیم
اینجا جای رسول اکرم باشد
با روضه ی تو بهشت از یادش رفت
این خاک زمین بهشت آدم باشد
ما در همه ی سال عزادار توایم
سی روز برای ماتمت کم باشد
از شهر نگیر این سیاهی ها را
زیبایی شهرها به پرچم باشد
کی گریه برای تو کند بعد از ما؟!
سخت است نباشیم و محرم باشد
خوب و بد مارا به خدا بخشیدی
این پیشکشی ز یار درهم باشد
باز این چه مصیبت فراق است امشب
شورش به دل تمام عالم باشد
از حُرّ و حبیب تا کسی همچون من
صد شکر که کشتی ات معظم باشد
ای کاش که این گریه ی ناقابل ما
مرضی رضای مادرت هم باشد
تکلیف من اربعینِ تو چیست بگو
وضعیت من عجیب مبهم باشد
زینب دم دروازه ی شام است امشب
اسباب شکنجه اش فراهم باشد
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت #شام
کوفه که شهر علی بود چنان کرد به من!
وای از شام که بغض پدرم را دارند..
سرهرکوچه معطل شده ام،خسته شدم!
چشمشان کور! همه قصد تماشا دارند!
سر بازار که رفتیم سرم داد زدند...
ای ابالفضل بیا! نیت دعوا دارند!
جگرم سوخت زمانیکه رقیه میگفت
عمه جان!اینهمه دختر همه بابا دارند
دخترانی که پس پرده عصمت بودند..
بعد تو در وسط مجلس می جا دارند!
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسن_علیه_السلام
#امام_حسین_علیه_السلام
همه عزت دنیای حسین است حسن
به خداوند مسیحای حسین است حسن
بی حسن سوی حسینش بروی باخته ای
جان من! صاحب امضای حسین است حسن
این حسن کیست که عالم همه دیوانه ی اوست
برترین اسم به لبهای حسین است حسن
هرکسی گفت حسین، از برکات حسن است
تا ابد پرچم بالای حسین است حسن
بنویسید که آقای جهان است حسین
بنویسید که آقای حسین است حسن
زیر قبه همه گفتیم الهی به حسن
باب حاجات گداهای حسین است حسن
همه در کرببلایند حسین رفته بقیع
چه عجب؟! جنت اعلای حسین است حسن
او علی اکبر اگر داد حسن قاسم داد
در بلا هم شده هم پای حسین است حسن
بعد او خنده ندیدند به لبهای حسین
آی مردم غم عظمای حسین است حسن
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسن_شهادت
گرچه بعد از غم تو طی شده دورانی چند
ما ندیدیم درین شهر رفیقانی چند
شهر من نان مرا خورد و نمکگیر نشد
هیچکس مثل من از زندگی اش سیر نشد
حق مارا سر هر قصه که میشد خوردند
قاتل مادر من را روی منبر بردند
باخبر نیست درعالم کسی از حال حسن
قنفذ از کوچه ما رد شد و خندید به من
آن چهل مرد که آتشزن جنت بودند
در صف اول هر وعده جماعت بودند
شیر غرّان جمل بودم و تاوان دادم
سالها قبل درآن کوچه بد جان دادم
سوختن چاره ی این خسته ی غم پرور بود
از عسل آتش این زهر گواراتر بود
مادرم از دل آزرده ی من باخبر است
مرگ از دیدن قنفذ به خدا خوبتر است
مثل آن پهلوی زخمی گرفتار شده
جگر پاره ی من پاره ی مسمار شده
کاش ثانی عوض فاطمه من را میزد
جای مادر لگدش را به تن ما میزد
کاش میشد که به بالای سرم شب برسد
خبر طشت مبادا که به زینب برسد
چشم من تا دم مرگ است به دنبال حسین
روضه طشت کجا روضه گودال حسین؟!
#سیدپوریا_هاشمی
#حسین_قربانچه
#امام_حسن_شهادت
ای طشت یاریم بده دیگر بریده ام
این زهر را به قصد شفایم چشیده ام
کم سن و سال بودم و پیری به من رسید
مانند شمع قطره به قطره چکیده ام
راضی به مردنم که نبینم مغیره را!
من ناز مرگ را به دل و جان خریده ام
عمری ز کوچه رد شدم و سوخت صورتم!
کوچه نرفته ای که بدانی چه دیده ام
نامحرمی به مادر من حرف تند زد
جایی نگفته ام که چه حرفی شنیده ام!
سنگین شدست گوش حسن مثل مادرم
آزرده از صدای بلند کشیده ام!
ناموس مرتضی به کمک احتیاج داشت
فریاد زد حسن! کمکم کن خمیده ام!
این تنگی نفس اثر زهر کینه نیست
از کوچه تا به خانه فراوان دویده ام
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#حماسه_ی_اربعین_حسینی_ع
#حضرت_زینب_س_اربعین
#زیارت_اربعین
من از آن موقع که طفلی بی زبان بودم حسین...
خادم ناقابل این آستان بودم حسین
خرج روضه کردم و زهرا برایم خرج کرد
سود کردم پیش تو، گرچه زیان بودم حسین
راه افتادم برایت، پیشوازم آمدی
هرقدم مدیون لطفی بی کران بودم حسین
من که بودم دیرتر راهی مقتل میشدی
کاش یارت میشدم، کاش آن زمان بودم حسین
عفو کن هروقت راحت آب خوردم در مسیر
عفو کن هروقت زیر سایبان بودم حسین
تاول پایم فدای پای دخترهای تو
بخدا موکب به موکب یادشان بودم حسین
::
خواهری بعد چهل روز آمد و فریاد زد...
بی تو بینِ مجلسِ نامحرمان بودم حسین
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#حماسه_ی_اربعین_حسینی_ع
#برای_جامانده_ها
چه اعجازیست درکویت که دارد بهترینها را
که خالی کرده از شوقش تمام سرزمینها را
همه از خانهها بیرون زدند و عازم یارند
دل باجمع بودن دادهای گوشهنشینها را
مسیحی، ارمنی، هندو میان زائران هستند
تو یکجا جمع کردی زیر قبه کل دینها را
مدال کربلا رفتن به روی سینهی ما نیست
رکاب کج ندارد فیض دیدار نگینها را
تمام کارهایم جور بود اما نشد آخر
و پایین میزنم دیگر به گریه آستینها را
دوباره آخرش من ماندم و یک بغض هرساله
کنار عکس شش گوشه نشستم اربعینها را
نجف تا کربلا پای پیاده عین معراج است
خیالش مست کرده تا ابد روح الامینها را
به روضه آمدم شاید که اسمم را تو بنویسی
نگاهی از سر احسان کنی این دلغمینها را...
#سیدپوریا_هاشمی
#اربعین #مشایه
همه ساکت ،همه مدهوش ،همه دلداده
همه عازم ،همه در راه ، همه آماده
جاده ای آمده ام خوب تر از سجاده!
عشق این است ،همین حال و هوای ساده
آن بهشتی که روایت شده دیدیم به عین
ثبت کن بیعت مارا، لک لبیک حسین
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسین_مناجات
#مشایه #اربعین
من از آن موقع که طفلی بی زبان بودم حسین..
خادم ناقابل این آستان بودم حسین
خرج روضه کردم و زهرا برایم خرج کرد
سود کردم پیش تو گرچه زیان بودم حسین
از جوانی خوبتر پیرِغلامی شماست
شوق پیری داشتم وقتی جوان بودم حسین
راه افتادم برایت پیشوازم آمدی
هرقدم مدیون لطفی بی کران بودم حسین
بین خوبانت من بی آبرو را هم بخر
چون سگی در انتهای کاروان بودم حسین
من که بودم دیرتر راهی مقتل میشدی
کاش یارت میشدم کاش آن زمان بودم حسین
عفو کن هروقت راحت آب خوردم در مسیر
عفو کن هروقت زیر سایبان بودم حسین
تاول پایم فدای پای دخترهای تو
بخدا موکب به موکب یادشان بودم حسین
خواهری بعد چهل روز آمد و فریاد زد..
بی تو بین مجلس نامحرمان بودم حسین
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_رضا_شهادت
می توان دید ز چشمان ترش..
چقدَر درد گرفته جگرش
خبر رفتن خود را آورد..
با عبایی که کشیده به سرش
صورتش خاکی خاکی شده بود
بس که افتاد میان گذرش
وسط حجره به خود میپچید
غرق تب بود تن محتضرش
تشنه لب بود و میفتاد مدام
عکس گودال میان نظرش
او مگر گل پسر فاطمه نیست؟
پس چرا نیست کسی دوروبرش؟!
قبل از آنیکه کسی برخیزد..
به مدینه برساند خبرش..
با سر و پای برهنه حالا
پشت در آمده گریان پسرش
رسم این است پسر وقت وداع
می نشیند به کنار پدرش
سر اورا به بغل میگیرد
تا بیاید نفس مختصرش
جدّش اما به سر جسم علی
آنقدر سوخت که خم شد کمرش
هفت دفعه ولدی گفت ولی..
غیر خس خس نرسید از ثمرش
یک عبا بود و هزاران اکبر
کربلا پرشده بود از اثرش
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسین_علیه_السلام
#آخر_صفر
وداع
حال ما با تو تا که بهتر شد..
خبر آمد که روز آخر شد
این دوماهه چقدر خوش بودیم..
زود این روزهای خوش سر شد
من دلم باز گریه میخواهد
کم برای تو دیده ام تر شد
پیرهن مشکی مرا بردار
این لباس آبروی نوکر شد
از شب اول محرم بود..
حال من حال و روز دیگر شد
نفسم زیر خیمه ذکر شد و..
اشک من زیر خیمه کوثر شد
گفتم از غصه ی تو جان بدهم...
حیف جور دگر مقدّر شد
خوب و بد دیده ای حلالم کن!
عفو کن خاطرت مکدر شد
کربلا رفتنم که جور نشد
یک دعا کن تو،شاید آخر شد
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زهرا_شهادت
#محسنیه
#احراق_بیت
دری که بوسه گه انبیای عظمی شد
چگونه بود که با ضربه ی لگد وا شد
بجای دسته گل جای احترام و سلام
شرار، قسمت آن خانه ی معلی شد
مقابل نفس بانوی عفیف علی
صدای عربده یک غریبه پیدا شد
آهای سینه زنان فاطمه زمین افتاد
کمک دهید که در بین کوچه دعوا شد
امان ز میخ که کج رفت سمت پهلو رفت
امان ز در که شکست و بلای زهرا شد
قلاف تیغ یکی و دوتا نه،خیلی بود
چگونه اینهمه ضربه به دست او جا شد؟!
اگرچه پشت در خانه رفته بود از حال
به احترام نگاه علی ز جا پا شد
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_مناجات
روزگار تو بغیر از درد غربت نیست که
روزگار من بغیر از آه حسرت نیست که
از تو گفتن کار اشک چشم باشد بهتر است
گریه وقتی هست دیگر جای صحبت نیست که
کاش اسمم بود جزء کارگرهای حرم
کاش میمردم برای تو، لیاقت نیست که
دیر هم اینجا بیایم زود راهم میدهی
برسر خوان کریمان حرف نوبت نیست که
هم نجف، هم کاظمین و کربلا رفتم ولی
تا نرفتم سامرا اینها زیارت نیست که
سامرا حتی اگر ویرانه باشد جنت است
زرق و برق ظاهری معیار جنت نیست که
با دلم هرجای صحن تو بخواهم میروم
در مسیر عاشقی بُعد مسافت نیست که
#سیدپوریا_هاشمی
#مناجات
#امام_حسین_علیه_السلام
گدای نیمه شب آمد گدا پذیر کجاست
کسی که رحم کند بر منِ حقیر کجاست
دگر به هیچ کجا بند نیست دستانم..
نشسته ام دم این خانه،دستگیر کجاست
دوباره ریزه خور سفره ی کمیلم من
نگاه مرحمت حضرت امیر کجاست
فدای دست کریمی که هرشب جمعه..
میان عرش صدا میزند فقیر کجاست؟!
شبیه طفل که گم میشود هراسانم
فرار میکنم از آن و این، مجیر کجاست؟!
جوانیم به بطالت گذشت شرمندم
پناه گریه ی این شرمسار پیر کجاست
.
فدای نام شهیدی که حضرت سجاد..
زمان دفن تنش گفت که حصیر کجاست
#سیدپوریا_هاشمی
#مناجات
#امام_حسین
سخت در نفس خود گرفتارم
نیست جز معصیت دراین بارم
دور افتاده ام ز آغوشت
تو به فکر منی و من زارم
فیض آماده است و من کورم
نور آماده است و من نارم
با تو بودم ولی عوض نشدم
این همه با گلم ولی خارم
مثل خوبان به من محل دادی
نه! نگفتی که من گنهکارم
تو به رویم نمیزنی اما...
چه کنم با گناه بسیارم
عمر رفت و اجل رسید و هنوز
بنده ی زرق و برق بازارم
نیمه شب آمدم که عرض کنم..
عذرخواهم خدای غفارم!
تو دوای منی شفای منی
نظری کن که سخت بیمارم
به سرم فکر کربلا زده است
به هوای حسین بیدارم
کربلای مرا ضمانت کن
برسان تربتی ز دلدارم
فاطمه امشب آمده به حرم
آرزومند شام دیدارم
ناله ی یا بنی خواهد زد
به تنت هرکسی که آمد زد..
اهل کوفه چرا نفهمیدند
به بزرگان لگد نباید زد..
تو بریده بریده جان دادی
خنجرش را کشید و ممتد زد
حرمله بر گلوت محکم زد
و سنان بر دهان تو بد زد
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زینب_س_مدح_و_ولادت
شروع میشود این شعرِ تازه با زینب
مگر که گوشهی چشمی کند به ما زینب
هزار فاطمه گفتم؛ هزار تا زینب
سلام حضرت بانو! سلام یا زینب!
بغیر تو ز تمامی خلق دل کندیم
به چادر تو همیشه دخیل میبندیم
حیا به پاکی تو اقتدا مکرر داشت
علی به یُمن تو در خانهاش دو کوثر داشت
خوشا بهحال حسینی که چون تو خواهر داشت
و با تو فاطمه آیینه در برابر داشت
میآید از گل سجادهی تو عطر خدا
فدای نافلههایت عقیلهی طه
اراده کرد خدا تا به عشق جان بدهد
به خاکِ سردِ زمین، نور آسمان بدهد
تورا نشان تمام پیمبران بدهد
که پیش صبر شما، صبر، امتحان بدهد
به آستان شما، کوه، سجده خواهد کرد
و هر مجاهدِ نستوه، سجده خواهد کرد
تو آمدی و کس و کار من شدی بی بی
میان حادثهها شیر زن شدی بی بی
شبیه مادر خود ممتحن شدی بی بی
کِسای روی سر پنج تن شدی بی بی
همیشه ذکر لب اهل بیت نام شماست
منم غلام کسیکه خودش غلام شماست
ظهور عزت پروردگار، خطبهی تو
کلاس صبر، کلاس وقار خطبهی تو
قرار داده به هر بیقرار، خطبهی تو
دمی شد از دودم ذوالفقار، خطبهی تو
کشاندهای تو به حیرت همه نظرها را
زبان سرخ تو بر باد داده سرها را
پناه امت پیغمبر است چادرتان
زمان وحشت ما سنگر است چادرتان
یقین که فاتح صد خیبر است چادرتان
و سایبان، وسط محشر است چادرتان
ندیده «مردی» دوران به مردیِ این زن
که رفته است به جنگِ عقیده با دشمن
اگرچه رنج و بلا دید جا نزد اصلاً
به راه عاشقیاش پشت پا نزد اصلاً
به جز حسین کسی را صدا نزد اصلاً
و دست رد به غم کربلا نزد اصلاً
درست مثل علی در نبردها غوغاست
شجاعتش بهخدا چون شجاعتِ زهراست
عقیله بود ولی در حصار غربت بود
هجوم درد به قلبش ورای طاقت بود
همیشه سهمیهاش از جهان مصیبت بود
دلش شکستهی گودال بود و غارت بود
نرفته است ز یادش هجوم سر نیزه
سری که ذبح شد از پشت و رفت بر نیزه...
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زینب_س_مدح
#حضرت_زینب_س_مصائب
انتهای صبر در اصل ابتدای زینب است
چشم زهرا و علی وقف عزای زینب است
گریه بر او هست گریه بر حسین و بر حسن
مبدأ گریه در عالم غصههای زینب است
در غدیر کربلا زینب امامت میکند
جلوه "مَن کُنتُ مولا" در ولای زینب است
پنج تن دلدادهی اویند پس با این حساب
اصلاً این اهل کسا اهل کسای زینب است
حق شفا را داده در تربت که این خاک شریف..
کیمیای عشق شد چون زیر پای زینب است
کربلا را زینب از غربت برون آورده است
پرچم سرخ حسینی در هوای زینب است
نور خاک چادرش کافر مسلمان میکند
عزت اسلام از یاربنای زینب است
شام را با جمله "اِلّا جَمیلا "خاک کرد
ابتلای انبیا جمعاً بلای زینب است
::
دختر حیدر کجا و کوچه و بازارها..
مردن ما کمترین درک عزای زینب است
#جواد_حیدری و #سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
هزار درد به دل ماند و نیست درمانی
خبر به شهر رسیده دگر نمیمانی؟!
نفس بگیر دوباره مرا صدا بزنی..
بگو علی و نجاتم بده ز حیرانی..
من از تو دستشکسته که نان نخواسته ام
قرار بود که دستاس را نچرخانی..
ببخش فاطمه من بودم و زدند تورا
چه ضربه ها که نخورد آیه های قرآنی!
بلند شو ز لباسم غبار را بتکان..
سحر درست کن از شام تار ظلمانی
بخند فاطمه جانم..شبیه قبل بخند..
بخند و حال مرا خوب کن به آسانی
به فکر یک کفن و قبر باش بهر علی
اگر به زندگی ات نیست میل چندانی
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطميه
فراق پیغمبر
ای پدر غصه بی شمار شده
حال من بی تو زار زار شده
هیچکس سر نمیزند بر ما
بی کسی رسم روزگار شده
علی صف شکن زمین خورده
نوبت صبر ذوالفقار شده
آن در خانه ای که بوسیدی
هیزمِ کشتنِ بهار شده
من که جایم بروی چشمت بود..
چشمم از ضربه تار تار شده
روی دیوار خانه آن گوشه..
خون خشکیده یادگار شده
لخته خونها مزاحمم هستند
گر نفسهام گهگدار شده
با همان دنده ترک خورده
دخترت بر شتر سوار شده
جلوی مجتبی زدند مرا
پسرم سخت شرمسار شده
بین نامرد های شهر خودت..
زدنِ زن چه افتخار شده!!
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطميه
از عناوین جهان کوثر به زهرا میرسد
بهترین تعبیر از مادر به زهرا میرسد
از ابوها از بنیها،بعلها معلوم شد..
درمیان پنج تن محور به زهرا میرسد
آن زمانی که خلایق بر سر خود میزنند
حکمرانی در صف محشر به زهرا میرسد
یک علی دارد خدا! آن هم برای فاطمه ست
کوثر است و بهترین گوهر به زهرا میرسد
نوکری کن بر در این خانه و آرام باش
حل و فصل کار هرنوکر به زهرا میرسد
بیخودی حیران مشو با حرف های این و آن
جاده ی توحید در آخر به زهرا میرسد!
چون مدینه خواستی سمت نجف زانو بزن
سیر نورانی از این معبر به زهرا میرسد
او امام هر امام و او بزرگ انبیاست
تو بگو حالا کسی دیگر به زهرا میرسد؟!
هیزم از او عذرخواهی کرد و آتش گریه کرد
با خجالت نوْک میخ در به زهرا میرسد
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#دوبیتی_پیوسته
کسیکه درد سوزانده دلش را
غریبه ریخت برهم منزلش را
بیا ای دل برای گریه امشب
بخوانیم اعتراف قاتلش را؛
معاویه نبودی چهخبر بود!
سر بیعت حکومت درخطر بود!
از اینسو کوه هیزم جمع میشد
از آنسو فاطمه در پشت در بود
اراذل این شرایط را که دیدند
بهسمت خانهی حیدر دویدند
نصیحتهای زهرا را شنیدند
ولیکن خانه را آتش کشیدند
نفس میزد، صدایش را شنیدم
علی را در اُحُد یکباره دیدم
هزارانکینه در دل داشتم من
زدم با پا به در، نعره کشیدم!
غرور چشم حیدر را شکستم
چنان محکم زدم در را شکستم
در خانه ز لولا تا جدا شد
زدم، پهلوی کوثر را شکستم
در افتاد و زمین افتاد زهرا...!
علی میزد فقط فریاد: زهرا...!
همینکه ناله زد: فضّه خذینی!
همه گفتند که، جان داد زهرا...!
یکی آتش به کل باغ میزد
یکی بر قلب زینب داغ میزد
میان آن شلوغیها مغیره
بهدست فاطمه شلاق میزد
کشیدم هرطرف شیرخدا را
زدم در آن میانه بچهها را
تن زهرا به زیر دستوپا بود
علی انداخت بر رویش عبا را
#سیدپوریا_هاشمی