#امام_حسن_علیه_السلام
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
ذات حق است فقط قدر و بهای حَسنین
راه قربِ به خدا چیست؟ لقای حَسنین
در حسینیه موحد شدنم کامل شد
بنده ام، سجده کنم رو به خدای حسنین
آبرودار شدن، ماحصل نوکری است
هست، عزت همه اش تحت لوای حسنین
فاطمه بی برو برگرد تلافی بکند
هر کسی کارِ کمی کرد برای حسنین
کیمیا می شود از خیرِ مجاور شدنش
گردِ خاکی که نشیند به سرای حسنین
اینکه در سلسله ی سینه زنان، سینه زدیم
بوده تأثیر مناجات و دعای حسنین
ذکر مادر پدرم نام حسین است و حسن
جان مادر پدرم هم به فدای حسنین
نذر کردم بروم ماه صفر، صحن نجف
تا کنم طوف علی بهر رضای حسنین
اربعین پای پیاده، حرم ثارالله
کاش دستم برسد تذکره های حسنین
دل من لک زده تا زائر شش گوشه شود
دست خالی من و لطف و عطای حسنین
بارها گفت نبی این دو پسر جان منند
این همه ظلم نبوده است سزای حسنین
هر دو آقای مرا تشنه به مقتل بردند
کاش امسال بمیرم به عزای حسنین
#محمدجواد_شیرازی
#امام_حسن_علیه_السلام
کرامت مثل یک جرعهست از پیمانۀ جانش
سخاوت لقمهای از سادگی سفرۀ نانش..
اگرچه سایۀ او مایۀ آرامش دنیاست
دلش در بند دنیا نیست، دنیا هست زندانش
سپاهش را صدای سکه غرق روسیاهی کرد
نه مردی نه نبردی بود، خالی بود میدانش
صَلاح اینگونه میبیند، سِلاح صلح بردارد
چه دارد رهبری که زیر پا افتاده فرمانش؟..
امام غیرت و غربت کنار دشمنِ سرسخت
چه رنجی میکشید از دوستان سُستپیمانش
زبان سرزنش خاری شد و آزرد روحش را
مُعِزّالمؤمنین بود و نفهمیدند یارانش
کسی که چشم فتنه کور شد با برق شمشیرش
چگونه گوشهای بنشیند و سر در گریبانش...
اگر لب وا کند صد کربلا خون در خودش دارد
پر است از حرف ناگفته دل شمشیر بُرّانش
چه زهری محرمش بوده؟ چه دردی همدمش بوده؟
نمیدانم چه راز سینهسوزی بوده مهمانش!
به روی دستهای آل طاها باز تابوتیست
مبادا زخم بردارد مبادا تیربارانش...
اگرچه تلختر از زهر بوده زندگی امروز
ولی فردا عسل میریزد از کام جوانانش
::
خیالت جمع سردار جمل! تنها نمیمانی
به زودی کربلا از راه میآید که طوفانش...
#جعفر_عباسی
#امام_حسن_علیه_السلام
#امام_حسین_علیه_السلام
بگو به هر که برای حسین سینه زن است
به صبح روز جزا با رقیه هم سخن است
به غیر او به کسی جان و دل نخواهم داد
حسین در دو جهان بهترین رفیق من است
نماز و روزه و حج و زکات جای خودش
ولی امید من این یا حسین و یا حسن است
مرا دوباره به آغوش کربلا برسان
کجا برای دل خسته بهتر از وطن است
غم تو تا به قیامت نمی شود کهنه
که شیعه منتقم داغ کهنه پیرهن است
چه گریه ها که نکردیم با همین جمله
کریم بی حرم است و حسین بی کفن است
#محمود_یوسفی
#امام_حسن_علیه_السلام
#دوبیتی
در شهر غریب، از وطن میگویم
از عشق و مُساوات، سخن میگویم
آموختم از مادرشان این دَم را
در ماه حسین، از حسن میگویم
#رضا_قاسمی
#امام_حسن_علیه_السلام
#امام_حسن_شهادت
الا مسافرِ تبعیدی دیارِ خودت
تویی غریبترین مردِ روزگارِ خودت
میانِ جمعِ گدایانِ خویش، تنهایی
نشستهای سرِ خوانِ خودت کنارِ خودت
کسی به یاری تنهاییات نمیآید
در انتظار که هستی، در انتظارِ خودت؟!
دلاورِ جمل اکنون به جنگِ فتنه برو
به تیغِ صبر نظر کن، به ذوالفقارِ خودت
شکستْ چهرهی آیینه از شکستگیات
گریستی به تماشای انکسارِ خودت
برای خود کمی از روضههای کوچه بخوان
تو راز گریهی خویشی، تو رازدارِ خودت
پس از زیارتِ پنهانِ تربتِ مادر
به خاکِ کوچه نشستی سرِ مزارِ خودت
تو و برادرت آیینههای داغِ هَماید
تو روضهخوانِ حسینی در احتضارِ خودت
فَیا سُیوفُ خُذینیست زهر خوردن تو
رسیدهای به شهادت به اختیارِ خودت
#رضا_قاسمی
#امام_حسن_علیه_السلام
#رباعی
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گلهای مدینه داغدارش بودند
آنروز که جای مجتبی خالی بود
در کربوبلا دو یادگارش بودند
مرحوم #سیدرضا_موید
#امام_حسن_علیه_السلام
بردر دولت سرایت بس که سائل ریخته
هرطرف پا می گذاری دامنی دل ریخته
هرکسی از جود واحسان تو فیضی برد گفت
بحر رحمت گوهر خود را به ساحل ریخته
مکتب شیعه فضیلت یافته از شور تو
بسکه از لعل لبت شهد فضایل ریخته
ای ابر مرد جمل قربان آن اندیشه ات
رنگ بطلان صلح تو براهل باطل ریخته
وارث تنهایی حیدر شدی ، سردارعشق
بس که در دوروبرت یاران جاهل ریخته
گفت پیغمبر نگرید روز محشر دیده اش
هرکسی اشک ازغمت دراین محافل ریخته
پاره های دل گواهی می دهد که قاتلت
در درون جام تو زهر هلاهل ریخته
تیرهایی که تنت را دوخت برتابوت تو
خون به روی پیکرت چون مرغ بسمل ریخته
چه گذشته برتن تو که حسینت دربقیع
وقت دفن پیکر تو اشک کامل ریخته
توکریم بن کریمی از «وفایی» کن قبول
گرگل اشکی بر این درگاه از دل ریخته
#سیدهاشم_وفایی
#امام_حسن_علیه_السلام
درخت های اُمیدیم ، از دیار حسن
پُر از شکوفه ی عشقیم در بهار حسن
به سَلسَبیل و به زمزم که احتیاجی نیست!
رسیده است لبِ ما به جویبار حسن
به دخل کاسبی ام برکتی فراوان داد
از آن زمان که شدم خادم تبار حسن
همین دو لقمهی نان را حسن به ما بخشید
گرفته سفره ی ما رنگ از اعتبار حسن
کریمبودنِ او قابلِ محاسبه نیست...
کجا ترازوی ما و کجا عیار حسن؟
کدام شاه نشسته است با جذامی ها؟!...
بلند می شوم از جا به افتخار حسن
شنیده ام که به سگ هم غذا تعارف کرد!
هنوز ماتم از این لطفِ بی شمار حسن
بنازمش که چنان شیر از جمل برگشت
چه کرد در دل آن فتنه ، ذوالفقارِ حسن
من از طفولیتم عاشق دو شاه شدم
منم دچار حسین و منم دچار حسن
در اربعین حسینی ، حسن جلودار است
قدم زدم همه ی جاده را کنار حسن
حسین با همه ی دلرُباییاش ، حسنی ست
ببین دل از همه بُردن شده است کار حسن
خیالبافی من صحنسازیِ حسن است...
شبیه مشهد ما می شود مزار حسن
.
.
میان معبری از نور ، ناگهان شب شد
چه دید در دل آن کوچه ، چشم تار حسن؟!
حراملقمه به مادر دو دست سیلی زد...
سیاه شد پس از آن کُلِّ روزگار حسن
#بردیا_محمدی
#امام_حسن_علیه_السلام
السلام ای جان طه ، یا معزالمومنین
اولین دلبند زهرا ، یا معزالمومنین
ای سکوتت عین غوغا ، یا معزالمومنین
ای سپهسالار مولا ، یا معزالمومنین
اولین شاگرد و شاگرد اول حیدر حسن
شیر بی تکرار زهرا ، یک تنه لشکر حسن
کی ببیند این جهان مانند سردار جمل
سرور آزادگان در بند سردار جمل
ذکر یا زهراست بر سربند سردار جمل
وای از آن دم که شود غرّنده سردار جمل
عرصه را از خون بدخواهان لبالب می کند
روز اُمُ الناکثین ها را حسن شب می کند
پرچمش ساییده سر بر آسمان ها مجتبی
هست در فردوس آقای جوان ها مجتبی
بر غریب و آشنا داده است نان ها مجتبی
مهربانی کرده با نامهربان ها مجتبی
سید ما با جُزامی هم رفاقت می کند
چون خدایش بر همه عالم محبت می کند
مجتبایی ها به جز خوبان دوران نیستند
مجتبایی ها که از چیزی هراسان نیستند
دل پریشان های این آقا پریشان نیستند
گریه کن هایش قیامت دیده گریان نیستند
اجرتان ای سینه زن های حسن جان با حسین
میدهد محشر جواب این حسن ها را حسین
سینه ی از داغ زهرا شعله ور ، یعنی حسن
از حسین و مرتضی مظلوم تر یعنی حسن
سال ها مانوس با آه جگر یعنی حسن
بی قرار کوچه و دیوار و در یعنی حسن
ای شهید زنده ی آن کوچه ی بی مادری
در بنی الزهرا تو آقا از همه تنها تری
بشکند دست تو ای ظالم چه آوردی سرش
نوجوان ِ پیرمردی شد عصای مادرش
خواب بود ای کاش این صحنه ، نمیشد باورش
وای از سنگینی ِ دستی که رد شد از سرش
گاه گوید فاطمه ، گاهی حسن روح الامین
وای اگر پیش پسر ، مادر بیفتد بر زمین
آه آقای غریب ما چه ها آمد سرت
خون بگرید از غم مظلومی تو مادرت
کشت ما را خط به خط ِ عمر ِ گریه آورت
قتلگاهت خانه ی تو ، قاتلت شد همسرت
وای من از تو چه قدر این قوم کینه داشتند
که میان خانه ات هم راحتت نگذاشتند
ذکر زهرا یا بُنیَّ ، آسمان ها سینه زن
من به هر تشییع گریَم یاد تشییعت حسن
کاش میشد که شبانه دفن گردد این بدن
بی کفن ، خون گریه کرد از داغت ای خونین کفن
ای حسن جان بر حسینت زندگی دشوار شد
بعد تو انگار دیگر از کفن بیزار شد
#محمدحسین_رحیمیان
#امام_حسن_علیه_السلام
#امام_حسین_علیه_السلام
جان دو جهان شد پدر این دو برادر
هستیم فقط زیر پر این دو برادر ...
قربان حسین و حسن فاطمه رفتیم
باشیم محب از نظر این دو برادر ...
از نان پسر های کریمان همه خوردند
شد باب کرامت ثمر این دو برادر
از بی سرو پا سینه زن محترمی ساخت
شد شامل ما هم هنر این دو برادر
از در به دری صف محشر به امان است
هرکس که شود در به در این دو برادر
بی حرمتشان کرد فلک ورنه به دنیا
صد پاره نمی شد جگر این دو برادر
ما با جگر پاره نشستیم بمیریم ...
در روضه ی سخت پسر این دو برادر ...
#ناصر_دودانگه
#امام_حسن_علیه_السلام
#امام_حسین_علیه_السلام
#رباعی
روح پدرم شاد که میگفت به من
خوش باد دمی که دیده آید به سخن
عمری به زبان بیزبانی چون اشک
یک چشم حسین گفت، یک چشم حسن
#سعید_حدادیان
#امام_حسن_علیه_السلام
#امام_حسن_شهادت
الا مسافرِ تبعیدی دیارِ خودت
تویی غریبترین مردِ روزگارِ خودت
میانِ جمعِ گدایانِ خویش، تنهایی
نشستهای سرِ خوانِ خودت کنارِ خودت
کسی به یاری تنهاییات نمیآید
در انتظار که هستی، در انتظارِ خودت؟!
دلاورِ جمل اکنون به جنگِ فتنه برو
به تیغِ صبر نظر کن، به ذوالفقارِ خودت
شکستْ چهرهی آیینه از شکستگیات
گریستی به تماشای انکسارِ خودت
برای خود کمی از روضههای کوچه بخوان
تو راز گریهی خویشی، تو رازدارِ خودت
پس از زیارتِ پنهانِ تربتِ مادر
به خاکِ کوچه نشستی سرِ مزارِ خودت
تو و برادرت آیینههای داغِ هَماید
تو روضهخوانِ حسینی در احتضارِ خودت
فَیا سُیوفُ خُذینیست زهر خوردن تو
رسیدهای به شهادت به اختیارِ خودت
#رضا_قاسمی