#امیرالمومنین_علیه_السلام_مدح
نمیرسد به کفِ پایت آسمان حتی
اگر که قد بکشد روی نردبان حتی
نمیشود نفسی از تو را به شعر کشید
اگر خدا بدهد عمرِ جاودان حتی
بهشتِ خاکی دنیای سایهسارت را
نمیدهیم به جَنّات آن جهان حتی
کجاست خانهی عرشت؟ که در شب معراج
کسی نداشت از آن لامکان نشان حتی
تو ناشناسِ زمینی؛ نمیشناسیمت
اگر که باز کند آسمان دهان حتی
فقط تویی که شبیه تویی؛ نظیر تو را
کسی ندیده در آیینهات؛ در آن حتی
عدالتی که تو دادی به تارک تاریخ
ندیده کس بدلش را به داستان حتی
شکسته است نمکدان به سفرهی زخمت
به دستِ هر که گرفتهست از تو نان حتی
مناره چاهِ عذابِ مؤذنش بشود
اگر بدون تو گفتهست یک اذان حتی
جماعتی که مسلمانِ دینِ غیر توأند
جهنم است سزای ثوابشان حتی
#رضا_قاسمی
#امیرالمؤمنین_ولادت
#دوبیتی
امشب به لبم همین ترانه ست، علی !!!
مقصود تویی ، کعبه بهانه ست، علی !!!
این بیت ، ز مستجار ، فریاد زند ...
خانه منم و صاحب خانه ست ، علی ...
#رضا_قاسمی
.......
#صلوات
جز حب علی نیست نجاتی دیگر
جز خندهٔ او نیست براتی دیگر
تا شاد شود قلب محمد صلوات
بر حیدر و زهرا صلواتی دیگر
#سیدعلی_احمدی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
شاعرم، کاتبِ وحیام به زبانی دیگر
میکِشم پای قلم را به جهانی دیگر
هر چه جان بود سرِ روضه نوشتن دادم
گفتن از مدحِ تو میخواهد جانی دیگر
شأنِ نامِ تو کجا و دهنآلودهسگان
باید از نامِ تو گفتن به دهانی دیگر
تو که هستی که به یک تن همهی پنج تنی؟
"کُلُّهُم نورٌ واحد" به بیانی دیگر
روی دستانِ حسینت دلت آرام گرفت
گفت در گوشِ تو انگار اذانی دیگر
در حسینیّهی قلبت تپشِ نوحه به پاست
حرماللهِ تو دارد ضربانی دیگر
دفترِ عمرِ تو تقویمِ به غارت رفتهست
میرسد فصل خزانش به خزانی دیگر
کاسهی صبر هم از صبرِ تو لبریز شده
بر تنِ تاب نماندهست توانی دیگر
هدفِ هر چه بلا بود شدی، تا نخورَد
تیری از چلّهی غمها به نشانی دیگر
سوگواریم و به سر رختِ سپید است، ببخش
بین ما از غم تو نیست جوانی دیگر
#رضا_قاسمی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
شاعرم، کاتبِ وحیام به زبانی دیگر
میکِشم پای قلم را به جهانی دیگر
هر چه جان بود سرِ روضه نوشتن دادم
گفتن از مدحِ تو میخواهد جانی دیگر
شأنِ نامِ تو کجا و دهنآلودهسگان
باید از نامِ تو گفتن به دهانی دیگر
تو که هستی که به یک تن همهی پنج تنی؟
"کُلُّهُم نورٌ واحد" به بیانی دیگر
روی دستانِ حسینت دلت آرام گرفت
گفت در گوشِ تو انگار اذانی دیگر
در حسینیّهی قلبت تپشِ نوحه به پاست
حرماللهِ تو دارد ضربانی دیگر
دفترِ عمرِ تو تقویمِ به غارت رفتهست
میرسد فصل خزانش به خزانی دیگر
کاسهی صبر هم از صبرِ تو لبریز شده
بر تنِ تاب نماندهست توانی دیگر
هدفِ هر چه بلا بود شدی، تا نخورَد
تیری از چلّهی غمها به نشانی دیگر
سوگواریم و به سر رختِ سپید است، ببخش
بین ما از غم تو نیست جوانی دیگر
#رضا_قاسمی
#حضرت_زینب_شهادت
#دوبیتی
با شعلهی شمعِ نیزهات در سخنم
مشغول به پروانگی و سوختنم
ای کاش جدا نمیشدم از وطنم
پیراهن خونی تو میشد کفنم
#رضا_قاسمی
#امام_کاظم_شهادت
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
ای ولی نعمتِ ایران پدرت را کشتند
آه ، ای شاهِ خراسان پدرت را کشتند
در میان حرمت سینه زنان می گوییم ...
وامصییت که رضا جان پدرت را کشتند
آنقَدَر از نفس حیدری اش ترسیدند ...
آخر از ترس ، هراسان پدرت را کشتند
چارده سال ، سیه چالِ بلا جایش بود
عاقبت در دلِ زندان پدرت را کشتند
از بلا هر چه که می شد به سرش آوردند
امتِ دور ، ز انسان پدرت را کشتند
اشک ، در چشم و به لب ناله ی "خَلِّصْنی" داشت
در عوض با لب خندان پدرت را کشتند
تا که دیدند کسی نیست ، که یاری ش کند ...
چقَدَر ساده و آسان پدرت را کشتند
حتما آن لحظه که بارید ، برای جدش ...
موقع بارش باران پدرت را کشتند
گر چه از فرطِ شکنجه بدنش آب شده ...
تو بگو با لب عطشان پدرت را کشتند ؟
گر چه اصلا غُل و زنجیر ، لباسش شده بود
کِی دگر با تن عریان پدرت را کشتند
#رضا_قاسمی
#حضرت_رباب_س
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
این نینوای روضهبهلب، این صدای کیست؟
این تکّههای کربوبلا ردّ پای کیست؟
این چادرِ کبود، که بیسایه و عمود
آتش به آسمان زده، ماتمسرای کیست؟
این چهرهای که شب شده از هُرمِ آفتاب
رختِ سیاه کرده به تن، در عزای کیست؟
انگار مادرِ همهی شیرخوارههاست
این آرزوی سوخته، این لایلای کیست؟
هر کس که میشناخت، بَدَل شد به روضهای
این مقتلِ غریبِ وطن، آشنای کیست؟
کافر نبیند آنچه مرا پیر کرد و کشت!
یارب چه دیده است مگر، این دعای کیست؟
آغوشِ او هنوز پُر از بوی اصغر است
دیگر نپرس این همه لالا برای کیست!
#رضا_قاسمی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
#قبرستان_بقیع
بر مزارت حرمی ساختهام با «مثلاً»
گرچه خاک آمده پابوسیات؛ اما مثلاً...
خاکهای حرمت راهی سجاده شدند
کوچی از غربت، تا تربت اعلا مثلاً
گنبدت آیهی والشّمس شد و روشن شد
نه فقط فرش، که تا عرشِ معلّا مثلاً
باد، این نامهبرِ پرچم عطرآگینت
میبرد نامِ تو را آنسرِ دنیا مثلاً
به ضریحِ اثرِ فرشچیان بسته دخیل
چشممان حاجتِ یک عمرْ تماشا مثلاً
مثل پروانه که مأمورِ طواف شمع است
جمع خدّامِ حرم دور سر ما مثلاً...
کربلا میچکد از گریهی سقاخانه
روضه جاریست از آن، روضهی سقا مثلاً
دستهای آمده از محضر بابالقاسم
هیئتی همنامِ «حضرت زهرا» مثلاً
روضهخوانی وسطِ صحن، حکایت میخواند
قصهی کوچهای از شهر تو؛ حالا مثلاً...
مادرِ آب از آن رد شده آرام آرام
سدّی از سنگ، نبستهست گذر را مثلاً
"کوچهای تنگ و دلی سنگ و صدای سیلی"
نیست در قصهی ما صحبتِ اینها مثلاً
مادرِ قصهی ما رفت، صحیح و سالم
نه؛ نخورده ترک آیینهی مولا مثلاً
بعدِ مجلس همه رفتند زیارت کردند
تربتِ حضرت زهرا شده پیدا مثلاً
#رضا_قاسمی
#حضرت_شهربانو_سلام_الله_علیها
سلام ای گنجِ برجا مانده از شاهان ساسانی
تویی باغِ بهشتِ کاخهای رو به ویرانی
سفر از خانهی اجدادیات شد سِیرِ معراجت
سفر از فرش تا عرش، از اهورا تا مسلمانی
اسیرت خواندهاند آنان که از نسلِ اسیرانند
به بندِ بانی آزادیات دنیاست زندانی
تو اهلِ خانهی اسرارِ عرشی مَحرم سِرّی
غریبه نیستی، همشهری مِنّای سلمانی
از این پس رعیتت هستند شاهان، شاهبانوها
از این پس شهربانویی و شهبانوی سلطانی
تو اُمُّالسَّجدهای اُمُّالدُّعایی مادرِ نوری
فراسوی زبان، اُمُّالصَّحیفه اُمِّقرآنی
تو اُمُّالرّوضهای اُمُّالبُکایی مادرِ ابری
تویی اُمُّالخِطابه، مادرِ باران و طوفانی
عروسِ خاندانِ آبی اما تشنهی اشکی
برای آب، از روزِ مبادا روضه میخوانی
تو اقیانوسِ اشکِ روضهخوانان را عَجَمرودی
تو پیوندِ شهیدِ کربلا با خاکِ ایرانی
#رضا_قاسمی
#حضرت_اباالفضل_عليه_السلام
دل به دستت میسپارم ای «امانتدارْدست»
خاکِ پایت میشوم، میشویم از اغیار دست
امتحان کن تا ببینی مرگِ یک دلداده را
پا بکش از خانهی دل، از سرم بردار دست
جانِ بر لب میرسد آخر به پابوست، اگر ...
وقتِ جان دادن نگه دارند یک مقدار دست
تازه میفهمم گرفتی بارها دستِ مرا
لحظهای که در قیامت میکند اقرار دست
قیمتِ پابوسی تو هر چه باشد روی چشم
مثلِ وقتی که جدا کردند از زوّار دست
آبروی بیخریدارانِ مُفلس را بخر
لابلای زرخریدان روی ما بگذار دست
نوبتِ اعجازِ "یا بابَالحَوائج" میرسد
تا طبیبان میکشند از ماندنِ بیمار دست
دستگیرا! روز محشر دستِ ما را هم بگیر
ای که حتی عاقبت میگیری از کفار دست
تیربارانِ تنت را اشکباران میکنم
حالتِ مشکت به چشمم میدهد هر بار دست
چشمهایت روی دیدارِ برادر را نداشت
با گلابِ اشک، شست از آخرین دیدار دست
#رضا_قاسمی
تقدیم به #حضرت_شهربانو_س
#امام_سجاد_ع_مدح_و_ولادت
سلام ای گنجِ برجا مانده از شاهان ساسانی
تویی باغِ بهشتِ کاخهای رو به ویرانی
سفر از خانهی اجدادیات شد سِیرِ معراجت
سفر از فرش تا عرش، از اهورا تا مسلمانی
اسیرت خواندهاند آنان که از نسلِ اسیرانند
به بندِ بانی آزادیات دنیاست زندانی
تو اهلِ خانهی اسرارِ عرشی مَحرم سِرّی
غریبه نیستی، همشهری مِنّای سلمانی
از این پس رعیتت هستند شاهان، شاهبانوها
از این پس شهربانویی و شهبانوی سلطانی
تو اُمُّالسَّجدهای؛ اُمُّالدُّعایی؛ مادرِ نوری
فراسوی زبان، اُمُّالصَّحیفه، اُمِّقرآنی
تو اُمُّالرّوضهای؛ اُمُّالبُکایی؛ مادرِ ابری
تویی اُمُّالخِطابه، مادرِ باران و طوفانی
عروسِ خاندانِ آبی، اما تشنهی اشکی
برای آب، از روزِ مبادا روضه میخوانی
تو اقیانوسِ اشکِ روضهخوانان را عَجَمرودی
تو پیوندِ شهیدِ کربلا با خاکِ ایرانی
#رضا_قاسمی
#امام_زمان_عج_ولادت #نیمه_شعبان
#امام_زمان_عج_مناجات
#تلنگر
مگر آسمان را چراغان نکردیم؟!
زمین را مگر نورباران نکردیم؟!
مگر کوچه را آب و جارو نکردیم؟!
شبِ تار را غرقِ شببو نکردیم؟!
مگر شهر را غرقِ شربت نکردیم؟!
سر کوچه را طاقنصرت نکردیم؟!
مگر شاعران از غمش کم سرودند؟!
قلمها سلاحِ ظهورش نبودند؟!
مگر مرغِ آمینمان در قفس بود؟!
دم ربّناهایمان بینفس بود؟!
مگر العجلهایمان دیردَم بود؟!
سرِ سفرهی ندبهها چای، کم بود؟!
مگر صبحِ جمعه سلامش نکردیم؟!
تهِ هفتهها را به نامش نکردیم؟!
چرا یوسف افتاده در چاهِ غیبت؟!
چرا برنمیگردد از راهِ غیبت؟!
چرا روز موعود، تأخیر دارد؟!
کجای عملهایمان گیر دارد؟!
جوابِ چراهایمان هم سؤال است
مگر آرزوی وصالش محال است؟!
نگو آرزویش محال است، هرگز!
نگو دیدنش در خیال است، هرگز!
زمانش بیاید؛ همین جمعه شاید
اگر حرفمان حرف باشد، میآید
#رضا_قاسمی