#حضرت_علی_اصغر_شهادت
برای خشکی لبِ تو آب گریه میکند
فرات، در کویری از سراب گریه میکند
ببین چطور با صدای ریشخندِ حرمله
حسین با محاسنِ خضاب گریه میکند
سئوال کن "بِأَیّ ذَنب" و گوش کن سکوت را
خدا هم از غم تو در جواب، گریه میکند
نخند روضهی عطش! که باز زخم شد لبت
برای زخمخندِ تو رباب گریه میکند
دعای ربّ آب بیجواب ماند و تا ابد
به حالش آسمانِ مستجاب گریه میکند
به خونِ ردّ دستبندِ مادرت نگاه کن
که در غم اسارتش طناب گریه میکند
رباب سوخت زیر بارِ داغ و زیر سایهاش
نشسته از خجالت آفتاب گریه میکند
دوباره خیس شد لهوف و روضه ناتمام ماند
دواتِ چشمِ ماست، یا کتاب گریه میکند؟!
#رضا_قاسمی
🏴
#شب_هفتم_محرم ۱۴۰۴
#حضرت_علی_اصغر علیه السلام
#رضا_قاسمی ✍
#عطش
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
برای خشکی لبِ تو آب گریه میکند
فرات، در کویری از سراب گریه میکند
ببین چطور با صدای ریشخندِ حرمله
حسین با محاسنِ خضاب گریه میکند
سئوال کن "بِأَیّ ذَنب" و گوش کن سکوت را
خدا هم از غم تو در جواب، گریه میکند
بخواب روی خاک گاهوارهی مزار خود
که تا ابد کنار تو رباب گریه میکند
دعای ربّ آب بیجواب ماند و تا ابد
به حالش آسمانِ مستجاب گریه میکند
به خونِ ردّ دستبندِ مادرت نگاه کن
که در غم اسارتش طناب گریه میکند
رباب سوخت زیر بارِ داغ و زیر سایهاش
نشسته از خجالت آفتاب گریه میکند
دوباره خیس شد لهوف و روضه ناتمام ماند
دواتِ چشمِ ماست، یا کتاب گریه میکند؟!
.
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
روی دستان پدر بیتابیِ ما را ببین
لااقل از آن بلندی رنگِ دریا را ببین
یوسف زهرا به مشتی بی سر و پا رو زده
آب شد آب از خجالت؛ کار دنیا را ببین
این طرف خشکیده لبهای تمام بچهها
اسبهاشان نیز سیرابند، آنجا را ببین
تیر خوردی جای شیر و مادرت شرمنده شد
بدتر از حال دل من؛ حال بابا را ببین
خون حلقت جوهر و تیر سه شعبه شد قلم
ثبت شد داغت؛ بساطِ مُهر و امضا را ببین
میروی پیش کسی که هیچ کس او را ندید
جای ما هم محسنِ امّابیها را ببین
تا که دیدم روی نی رفتی به خود گفتم رباب
اصغرت شد مثل اکبر؛ قد و بالا را ببین
نیزهات را برد، تا پیش عمویت نیزهدار
خواست سیرابت کند؛ چشمان سقا را ببین !
بر سرت دارند، قیمت میگذارند آن طرف
پای خود ای رونق بازار !، دعوا را ببین
چشم خود را باز کن ای شیرخوار غیرتی
آه، ای مَردَم !؛ کنارم بی حیاها را ببین
#رضا_قاسمی
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال
#عاشورا
#غزل
از هم جدا کنید، سر و پیکر مرا
دیگر رها کنید، تنِ بیسر مرا
از خیرِ گوشواره و خلخال، بگذرید
غارت کنید، با خودم انگشتر مرا
تعداد زخمهای مرا بیشتر کنید
یک زخم، هم کسی نزند دختر مرا
در قتلگاه، چشمچرانِ تنم شوید
کمتر نظر کنید، قد خواهر مرا
جانی نمانده تا که بگیرید، از تنم
کشتید، آن زمان که علیاکبر مرا ...
خنجر اگر که تیز شود هم نمیبُرد
بوسیده است، مادر من حنجر مرا
آنقدر، بد بُرید سرم را؛ که خونِ من
گلدار کرد، روسری مادر مرا
دارد صدای جیغِ کسی میرسد به گوش
«جان مرا بگیر، نبر معجر مرا»
#رضا_قاسمی
.
#مناجات_محرم_با #امام_زمان عج در ایام اسارت عمه جانشان
#اسارت
ای عمه جان برای تو خون گریه میکنم
از سوز ماجرای تو خون گریه میکنم
با یاد غصه های تو از حال میروم
با یاد غصه های تو خون گریه میکنم
داغ اسیری ات کمرم را شکسته است
بستند ، دست و پای تو خون گریه میکنم
حتی خدا برای تو روضه بپا کند
با روضه ی خدای تو خون گریه میکنم
تو زار میزنی ز فراق حسین و ، من ...
از سوزِ های های تو خون گریه میکنم
بالای نعش بی سر جدم صدا زدی ...
از "وا محمدای" تو خون گریه میکنم
هر صبح و شب برای سرِ روی نیزه ها ...
هر صبح و شب برای تو خون گریه میکنم
ای "کربِ وَ الْبَلای" حقیقی کربلا
از داغ کربلای تو خون گریه میکنم
از داغ همسفر شدنت با حرامیان ...
میمیرم ، از عزای تو خون گریه میکنم
تو پا به پای نیزه ی جدم فغان کن و
من نیز ، پا به پای تو خون گریه میکنم
#رضا_قاسمی
#امام_سجاد_علیه_السلام_شهادت
کجا یعقوب دیده، خوابِ هجرانی که من دیدم
کجا یوسف شنیده، وصفِ زندانی که من دیدم
زمین در روزگارِ نوح، شد سیراب از باران
ولی دریایی از خون شد به طوفانی که من دیدم
هم اسماعیلها سر را به تیغ امتحان دادند
هم ابراهیمها، در عیدِ قربانی که من دیدم
زمین از خونِ خاتمبخشیاش شد تربتِ اعلا
عقیقِ سرخ شد خاکِ سلیمانی که من دیدم
سرِ خورشید بر نِی، شمعِ بزمِ ماتمِ خود بود
قیامت چیست؟ جز شامِ غریبانی که من دیدم
تمام آیهها شد "کاف و ها و یا و عین و صاد"
میان قاریان شد پخش، قرآنی که من دیدم
برادر، جای من شمشیر خورد و من غمِ ناموس
هزاران ارباًاربا داشت میدانی که من دیدم
نگاهِ حرمله هر بار پُر بود از هزاران تیر
عموجانم ندیده تیربارانی که من دیدم
مسلمان نشنود کافر نبیند خوابِ این غم را
سر و تشت و شراب و چوب و دندانی که من دیدم
و پرچمها از آن روزی که باد از نیزهاش رد شد
پریشانند، از زلف پریشانی که من دیدم...
#رضا_قاسمی
#حضرت_رقیه_شهادت
بر لبِ بامِ اسارت آفتابم را ببین
مثل این ویرانه احوالِ خرابم را ببین
در جوابِ العطشهایت وجودم آب شد
آب رد شد از سرم؛ حالا سرابم را ببین
فکر کن مثل قدیمم؛ چشمهایت را ببند
دیدنِ الانِ من روضهست، خوابم را ببین
شب به شب تا چند بشمارم که پیدایت کنم؟!
میشمارم؛ زخمهای بیحسابم را ببین!
با چه زوری خواستند و با چه زوری حفظ شد
سرفرازم بعد غارتها؛ حجابم را ببین
گرچه طوفانِ بلا فانوسِ عمرم را شکست
بعدها از این خرابه بازتابم را ببین
در قنوت آخرم چیزی به جز پرواز نیست
مرغ آمینِ دعای مستجابم را ببین
#رضا_قاسمی
#امام_حسین_اربعین
پس از یک چلّه مردن، جسمِ بیجانش به جان برگشت
مزارِ خویش را از دور دید، از آن جهان برگشت
پس از یک چلّه دردِ -همسفر با ساربان بودن-
به سوی کاروانسالارِ عالَم، کاروان برگشت
زنی روی مزارِ مقتلِ مکشوفه دَم میداد
به خاکِ استنادِ روضهخوانان، روضهخوان برگشت
زمین با گریه دور مقتلِ خورشید میگردید
صدای روضهی روزِ دهم آمد، زمان برگشت
زمان برگشت همراهِ طواف کُندی خنجر
همان ساعت که روی خاک، جسمِ آسمان برگشت
زمان برگشت اما غرق خونِ پاکِ ثارالله
چنان تیری که بعد از بوسهای سوی کمان برگشت
جوانتر بود، وقتی ذبحِ اعظم را منا بردند
زنی از نسل ابراهیم، پیر از امتحان برگشت
عَلم برداشت زینب یا تبر برداشت ابراهیم
که از بتخانهها با کِسوَت پیغمبران برگشت
تمام کاتبان از کشتن اسلام میگفتند
ولی با دختر حیدر ورقها ناگهان برگشت
#رضا_قاسمی
#امام_حسن_شهادت
#امام_حسن_مدح
هر که خوانش بیش، مهمانش، گدایش بیشتر
هر کسی خیل گدایش بیش، جایش بیشتر
کلّ فرزندان زهرا سفرهدارند و کریم
بینِ اولادِ کریمش؛ مجتبایش بیشتر
رزق دنیا درمیآید از تنور خانهاش
هر که نانش بیش، خیلِ بینوایش بیشتر
هر چه پنهانتر بگیرد دست او دست مرا
پیش چشم خلق، میافتم به پایش بیشتر
تا نفس دارم به عشقِ او نفس خواهم کشید
بعدِ مرگم نیز، میمیرم برایش بیشتر
کیمیای عشقِ او از خاک میسازد طلا
خاکسارش میشود سهمِ طلایش بیشتر
هر چه دلها بیشتر از داغِ قبرش بشکند
میشود اندازهی صحن و سرایش بیشتر
گریهکنهایش سزاوار قنوت مادرند
هر که اشکش بیشتر؛ رزق دعایش بیشتر
روضهی موی سپیدش داغ ناموس خداست
از مدینه زخم خورد؛ از کوچههایش بیشتر
هر شبی کابوس داغِ کوچه مهمانش شود
میشود فردای آن شب؛ هایهایش بیشتر
#رضا_قاسمی
#امام_حسن_علیه_السلام
#دوبیتی
در شهر غریب، از وطن میگویم
از عشق و مُساوات، سخن میگویم
آموختم از مادرشان این دَم را
در ماه حسین، از حسن میگویم
#رضا_قاسمی
#امام_حسن_علیه_السلام
#امام_حسن_شهادت
الا مسافرِ تبعیدی دیارِ خودت
تویی غریبترین مردِ روزگارِ خودت
میانِ جمعِ گدایانِ خویش، تنهایی
نشستهای سرِ خوانِ خودت کنارِ خودت
کسی به یاری تنهاییات نمیآید
در انتظار که هستی، در انتظارِ خودت؟!
دلاورِ جمل اکنون به جنگِ فتنه برو
به تیغِ صبر نظر کن، به ذوالفقارِ خودت
شکستْ چهرهی آیینه از شکستگیات
گریستی به تماشای انکسارِ خودت
برای خود کمی از روضههای کوچه بخوان
تو راز گریهی خویشی، تو رازدارِ خودت
پس از زیارتِ پنهانِ تربتِ مادر
به خاکِ کوچه نشستی سرِ مزارِ خودت
تو و برادرت آیینههای داغِ هَماید
تو روضهخوانِ حسینی در احتضارِ خودت
فَیا سُیوفُ خُذینیست زهر خوردن تو
رسیدهای به شهادت به اختیارِ خودت
#رضا_قاسمی
#امام_حسن_علیه_السلام
#امام_حسن_شهادت
الا مسافرِ تبعیدی دیارِ خودت
تویی غریبترین مردِ روزگارِ خودت
میانِ جمعِ گدایانِ خویش، تنهایی
نشستهای سرِ خوانِ خودت کنارِ خودت
کسی به یاری تنهاییات نمیآید
در انتظار که هستی، در انتظارِ خودت؟!
دلاورِ جمل اکنون به جنگِ فتنه برو
به تیغِ صبر نظر کن، به ذوالفقارِ خودت
شکستْ چهرهی آیینه از شکستگیات
گریستی به تماشای انکسارِ خودت
برای خود کمی از روضههای کوچه بخوان
تو راز گریهی خویشی، تو رازدارِ خودت
پس از زیارتِ پنهانِ تربتِ مادر
به خاکِ کوچه نشستی سرِ مزارِ خودت
تو و برادرت آیینههای داغِ هَماید
تو روضهخوانِ حسینی در احتضارِ خودت
فَیا سُیوفُ خُذینیست زهر خوردن تو
رسیدهای به شهادت به اختیارِ خودت
#رضا_قاسمی