eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
3 عکس
1 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
چشمی شبيه چشم تو گريان نمی شود زهرا حريف چشم تو باران نمی شود گيرم که نان بعد خودت هم درست شد نان بدون فاطمه که نان نمی شود برخيز و باز مادری ات را شروع کن فضه حريف گريه ی طفلان نمی شود بدجور جلوه کرده کبودی چشم تو طوری که زير دست تو پنهان نمی شود معجر بزن کنار و علی را نگاه کن خورشيد زير ابر که تابان نمی شود فهميده ام ز سرفه ی سنگين سينه ات امشب نفس کشيدنت آسان نمی شود ای استخوان شکسته ی حيدر چه می کنی؟ با کار خانه زخم تو درمان نمی شود من خواهشم شده ست که زهرای من بمان تو با اشاره گفتی علی جان نمی شود گفتم که روی خويش عيان کن ببينمت گفتی به يک نگاه به قرآن نمی شود
چون شمع، قطره قطره، وجود تو آب شد آخر دعای نیمه شبت، مستجاب شد پروانه‌وار دور تو گشتم ولی دریغ پروانه مانْد و در بر او، شمع، آب شد با بودنت، سلام علی یک جواب داشت آن یک سلام هم پس از این بی‌جواب شد با من حساب داشت عدو از غدیر خم از من، تو را گرفت و دگر بی‌حساب شد یاد جوانی تو، مرا پیر می‌کند آخر چه کس خمیده به عهد شباب شد؟ خانه‌نشینِ روزم و خانه به دوشِ شب گر چه علی بدون تو، خانه خراب شد گلچین به طعنه گفت که دیدی به دست من هم غنچه‌ی تو پرپر و هم گل، گلاب شد دیگر شبی به خواب، دو چشمم نمی‌رود چون چشم تو برای همیشه به خواب شد
فاطمه هستي حق بود كه تكرار نشد چشم حق بود كه در ديدن حق تار نشد فاطمه كيست؟همان باعث خلق دو جهان خلق جز خاطر او احمد مختار نشد بود علي فاطمه و فاطمه هم بود علي مهر او خرج كسي جز شه ابرار نشد او همان حبل متين است كه حق فرموده آنكه زد چنگ به اين حبل گرفتار نشد ديد آزار فقط از در و از همسايه با وجودي كه دمي باعث آزار نشد گر چه از درد نمي رفت به خواب اين مدت كسي از درد و غم فاطمه بيدار نشد ديد مشغول نگاه است به مادر زينب پا شد اين بار ولي دست به ديوار نشد از خدا جاي شفا مرگ خودش را ميخواست روي پا از غم او حيدر كرار نشد...
طی شد زمان دیدار ، علی خدا نگهدار خانه نشینِ بی یار ، علی خدا نگهدار در موسم جوانی ، سیرم ز زندگانی از بس که دیدم آزار ، علی خدا نگهدار من می شوم زدستِ اهلِ مدینه راحت تو می شوی گرفتار ، علی خدا نگهدار شانه زدم به مویِ حسین و زینبینم برای آخرین بار ، علی خدا نگهدار چرا تو سر به زیری ، زانو بغل نگیری ... منم به تو بدهکار ، علی خدا نگهدار حلال کن نمودم ، در این سه ماهِ آخر من زحمت تو بسیار ، علی خدا نگهدار ببخش اگر به کوچه دست تو وا نکردم افتاد دستم از کار ، علی خدا نگهدار فکر دل تو بودم ، اگر نگفته بودم از ماجرای مسمار ، علی خدا نگهدار امشب که خورد دستت به جای تازیانه بگذار سر به دیوار ، علی خدا نگهدار تابوت یار خود را ، مانند بار شیشه با احتیاط بردار ، علی خدا نگهدار تا چشم تو نیفتد ، بر صورتم ، شبانه تنم به خاک بسپار ، علی خدا نگهدار . . شبها به جای مادر ، بالاسرِ حسینم یک ظرف آب بگذار ، زینب خدا نگهدار قرار بعدی ما باشد میان گودال کنار جسم خونبار ، زینب خدا نگهدار سربسته با تو گویم در کربلا که رفتی معجر اضافه بردار ، زینب خدا نگهدار
یک عُمر شکستِ دشمنش را دیدند آن جلوه‌ی خیبر شکنش را دیدند افسوس که داغِ فاطمه کاری کرد زانو به بغل گرفتنش را دیدند
مرابه عشق تومحک می زدند به زخم سینه ام نمک می زدند پیش دو چشم حسن و زینبم دروسط کوچه کتک می زدند
درد من اين روزها از درد پهلو بدتر است دردهاي مرتضي از درد بازو بدتر است حال من خوب است وقتي خوب باشد حال او حال من وقتي بگيرد سر به زانو بدتر است گوئيا مانده سلامش بي جواب اين روزها تازه وقتي بشنود حرف دو پهلو بدتر است كاش ميزد بي حيا خنجر فقط از پشت سر خنجر از اين نامسلمان خوردن از رو بدتر است من براي او فقط اينقدر گريه ميكنم از تمام دردهايم گريه ي او بدتر است ميكشم بار غم حيدر به تنهائي به دوش درد من اين روزها از درد پهلو بدتر است...
لبریز شوق بود که در گوش محسنش یک روز علی اقامه بخواند ولی نشد
سرنوشت آن گل پرپر نمی‌دانم چه شد شرح این خون‌گریه را آخر نمی‌دانم چه شد احترامش را پدر خیلی سفارش کرده بود آن سفارش‌های پیغمبر نمی‌دانم چه شد روزگاری مرغ عشقی این حوالی خانه داشت آشیانش سوخت، بال و پر نمی‌دانم چه شد چند نامرد آمدند و هیزمی آماده شد «در» که کلاً سوخت، میخ در نمی‌دانم چه شد بعد از آن سیلی که چون طوفان به رخسارش وزید حالت گلبرگ نیلوفر نمی‌دانم چه شد شد فدک سیراب از سرچشمه‌ی پهلوی او لاله‌های رسته بر بستر نمی‌دانم چه شد دست‌های شوهرش زخمی شد از ردّ طناب ریسمان بر گردن حیدر نمی‌دانم چه شد هیچ کس قبر شریفش را نمی‌داند کجاست آخرِ این قصه را دیگر نمی‌دانم چه شد
ای غریب بی کس و یاور خداحافظ علی رفتنی شد فاطمه دیگر خداحافظ علی کن حلالم زود دارم میروم از پیش تو میشوی تنها و تنهاتر خداحافظ علی ساقی کوثر بیا شبها کنار تربتم جای الرحمن بخوان کوثر خداحافظ علی خاطرات خوب این نه سال بد پایان رسید با لگد شد بسته این دفتر خداحافظ علی جای ماندن نیست این شهری که زن را میزنند در میان کوچه و معبر خداحافظ علی من که رفتم زود این در را عوض کن نشنوی بوی زهرا را زمیخ در خداحافظ علی از حسن از ماجرای کوچه ها چیزی نپرس می شود حال دلش بدتر خداحافظ علی یاد زینب داده ام اشک پدر را پاک کن این تو و این مهربان دختر خداحافظ علی ام کلثوم مرا هر شب بغل کن جای من زود شد این طفل بی مادر خداحافظ علی جای من هرشب گلوی نورعینم را ببوس هست جای نیزه و خنجر خداحافظ علی از تو چه پنهان که من دلتنگ روی محسنم میروم او را کشم در بر خداحافظ علی میروم با سینه مجروح شیرش میدهم غنچه ام نشکفته شد پرپر خداحافظ علی کاش این گهواره ای که قسمت محسن نشد قسمت اصغر شود آخر خداحافظ علی من ندادم شیر محسن را الهی که رباب او نگردد مثل من دیگر خداحافظ علی به حسین من بگو از قول من مخفی کند از همه قبر علی اصغر خداحافظ علی نیزه داران میرسند از راه و او را میبرند مادرش گوید زپشت سر خداحافظ علی من پیاده تو سوار نیزه هایی رحم کن یک کمی آهسته تر مادر خداحافظ علی یک کمی آهسته تر از نی می‌افتی آخرش می کنی بیچاره ام آخر خداحافظ علی وعده دیدار ما دروازه ساعات شام سر بزن به مادرت باسر خداحافظ علی
درد من اين روزها از درد پهلو بدتر است دردهاي مرتضي از درد بازو بدتر است حال من خوب است وقتي خوب باشد حال او حال من وقتي بگيرد سر به زانو بدتر است گوئيا مانده سلامش بي جواب اين روزها تازه وقتي بشنود حرف دو پهلو بدتر است كاش ميزد بي حيا خنجر فقط از پشت سر خنجر از اين نامسلمان خوردن از رو بدتر است من براي او فقط اينقدر گريه ميكنم از تمام دردهايم گريه ي او بدتر است ميكشم بار غم حيدر به تنهائي به دوش درد من اين روزها از درد پهلو بدتر است...
ای هردو جهان قبضه به مشتت زهرا  از داغ  پدر  خمیده  پشتت  زهرا رازی که نگفتی  پسرت  صادق گفت آن  ضرب غلاف تیغ  کشتت  زهرا مرحوم