《ذیحجّه شد تمام و...》
بر آسمان، هلال محرّم چه دیدنی است!
یک خنجر و دل همه عالم چه دیدنی است!
مه در محاق خیمه زده، مهر در شفق
افلاکیان به هیأت ماتم چه دیدنی است!
انجم به روضهخوانی عیّوق تشنهاند
زهره شده است مشتری غم، چه دیدنی است!
چون نوح، هود و صالح و آدم به نوحهاند
این حلقه را نگینی خاتم چه دیدنی است!
در سیل اشک، یونس و یوسف به موج آه
این قعر چاه و آن به دل یم چه دیدنی است!
شور نوای موسی عمران شنیدنی
شال عزای عیسی مریم چه دیدنی است!
سرخ است دیدگان سیاه و سفید خلق
یکرنگی سلالهی آدم چه دیدنی است!
با #محتشم، بیا و بخوان شعر #مقبلش
«باز این چه شورش است» به عالم؟ چه دیدنی است!!
ذیحجّه شد تمام و نشد حجّ وی تمام
اتمام حجّ او به محرّم چه دیدنی است!!
میدان جنگ، مروه؛ خیام حرم، صفا
خود کعبه و شریعه چو زمزم چه دیدنی است!!
بر جنّت رضایت او دست یافت حُرّ
بگْذشتن از بهشت و جهنّم چه دیدنی است!!
#ذیحجه
#هلال_محرم
#جواد_هاشمی_تربت
#حضرت_زینب_کبری_سلاماللهعلیها
#ترکیببند
#جواد_هاشمی_تربت
(۱)
دوست دارم که ترک لاف کنم
خلوتی رفته، اعتکاف کنم
تا شوم مُحرم حریم دمشق
کعبهی عشق را طواف کنم
سخن از کاف و ها و یا گویم
صحبت از عین و شین و قاف کنم
حرف از معنی حجاب زنم
یاد از بانوی عفاف کنم
اوّلین حرف و آخرین مطلب
السّلام علیکِ یا زینب!
(۲)
السّلام ای ملیکة الدّنیا!
السّلام ای شفیعة العقبا!
السّلام ای نبیرهی یاسین!
السّلام ای نتیجهی طاها!
السّلام ای سلالة الحیدر!
السّلام ای سلیلة الزّهرا!
السّلام ای حسن ز پا تا سر!
السّلام ای حسین سر تا پا!
بردی ای نور عین و عین نور!
تو از این پنج نور، فیض حضور
(۳)
ای تو ناموس قادر متعال!
مایهی افتخار احمد و آل
فاطمه عصمت و علی خصلت
مجتبی سیرت و حسین کمال
ای حریم تو احسن المأمن!
وی مدیح تو افضل الاعمال!
دم ز تو میزنیم در همه دم
یاد تو میکنیم در همه حال
ای که یادت نمیرود از یاد!
پدر و مادرم فدای تو باد!
(۴)
فاطمه زاده و علی حسبی
علوی ذات و فاطمی نسبی
کرمت شامل رجال و نسا
حرمت مستجار شیخ و صبی
ای ملقّب به زین اب! زینب!
تو سزاوار اینچنین لقبی
زینبت خوانده است گر چه خدا
به خدا زِین جدّ و امّ و ابی
ای تو آیینهی صفات حق!
عفّت تام، عصمت مطلق
(۵)
خطبههایت مبلّغ مکتب
گریههایت مروّج مذهب
از تو باید سرود در هر روز
بر تو باید گریست در هر شب
چه بگویم که در رسالهی عشق
عشق فتوا دهد بر این مطلب:
با ادب با وضو بباید برد
نام عُلیا مخدرّه زینب
وه! که نامت به وحی، تمثیل ست
زآن که نامآور تو جبریل ست
(۶)
ای خداوند عشق! یا زینب!
عبد در بند عشق یا زینب!
زیر و رو کردهایم کون و مکان
نیست مانند عشق، یا زینب!
عشق اگر عشق توست ما همهایم
آرزومند عشق، یا زینب!
کیستی؟ ای به عشق سنگ محک!
عشق را با تو هست حقّ نمک
(۷)
عقل، مجنون توست سیّدتی!
عشق، مفتون توست سیّدتی!
ماندگار است تا ابد اسلام
لیک مدیون توست سیّدتی!
حج و صوم و صلوة وخمس و زکات
همه مرهون توست سیّدتی!
نه فقط کربلا و کوفه و شام
کعبه ممنون توست سیّدتی!
همه هستیّ خود فدا کردی
دِین خود را به دین ادا کردی
(۸)
محو صبر تو حضرت ایّوب
مات اشک تو یوسف و یعقوب
یاد تو در ضمیر جان محفوظ
نام تو در کتاب دل مکتوب
گَرد و خاک حریم پاک تو را
حور با گیسویش کند جاروب
تویی آن کس که بس مصیبت دید
شد به امّ المصائبی منسوب
چه مصائب؟ که سخت پیرت کرد
بلکه از عمر خویش سیرت کرد
(۹)
آن که از بار غم خمیده تویی
داغ بر روی داغ دیده تویی
آن که هم بوده مادر دو شهید
هم شده مادرش شهیده تویی
آن که از خیمهگاه تا گودال
همهی راه را دویده تویی
آن که فریاد واحسینایش
از زمین بر فلک رسیده تویی
تویی آن زن که رفت مردانه
کوفه، زندان و شام، ویرانه
(۱۰)
تویی آن بانویی که فاضله بود
بری از نقص بود و کامله بود
تویی آن بانویی که در دل شب
گرم راز و نیاز و نافله بود
تویی آن بانویی که بر لب او
نه گلایه نه شِکوه نه گله بود
تویی آن بانویی که چل منزل
در اسیری امیر قافله بود
راه را با حسین کردی طی
تو به محمل، حسین بر سر نی
(۱۱)
چون که میرفتی، ای علیرفتار!
به سوی قبر احمد مختار
تا حریم رسول اکرم بود،
پیشگام تو حیدر کرّار
هم حسن همرهت بُدی ز یمین
هم حسین از پیات شدی ز یسار
تو کجا روی ناقهی عریان؟
تو کجا بین کوچه و بازار؟
خاطر عاطر تو آزردند
بزم نامحرمان تو را بردند
(۱۲)
ای مهین جلوهی دلارایی!
وی بهین اسوهی شکیبایی!
ما همه ذرّه و تو خورشیدی
ما همه قطره و تو دریایی
ای وجودت مطاف درد و غم
در لقب کعبة الرّزایایی
آن همه داغ دیدی و گفتی
من ندیدم به غیر زیبایی
همه مبهوت و مات بینش تو
آفرینها بر آفرینش تو
(۱۳)
گر شود صبر با تو رو در رو
پیش پای تو میزند زانو
صابران را تو برترین اسوه
شاکران را تو بهترین الگو
درد جان را محبتت درمان
زخم دل را ولایتت دارو
ما فقیر تو و تو مستغنی
ما گدای تو و تو شهبانو
هر چه هستیم خوب یا که بدیم
چنگ بر تار چادر تو زدیم
(۱۴)
من کجا مدح دخت دخت رسول؟
نازپروردهی علیّ و بتول
ای عقیله میان هاشمیان!
عاجز از درک تو تمام عقول
تا بیایم به آستانبوسی
کی به من میدهی تو اذن دخول؟
به سر آمد مدیحه و پایش
بزن از راه مهر، مُهر قبول
"تربتم" لیک کمترم از خاک
باد ارواح العالمین فداک!
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
در آسمان کرببلا، کم ستاره نیست
امّا به دلرباییِ این ماهپاره نیست
گهوارهاش به بحر گنه، دستگیر ماست
این کشتی نجات بُوَد، گاهواره نیست
"در یک شکوفه نیز شکوه بهار هست"
نامش علیست، شیر بخوان، شیرخواره نیست
قنداقه را به معرکهی عشق میبرند
"در کار خیر، حاجت هیچ استخاره نیست"
با یک نظر گرفت گلوی سهشعبه را
نازم به تیغ طفل که جز یک نظاره نیست!
با گریهاش ز مادر و با خنده از پدر
اشکی گرفته است که آن را شماره نیست
بر غربت حسین، گلوی علی گواست
با هیچ کس چنین سند پاره پاره نیست
دیشب صدای گریهاش از عرش هم گذشت
امشب علی کجاست که در گاهواره نیست؟
باید کنار گریه، صبوری کند رباب
جز اشک، غیر صبر، دگر راه چاره نیست
با نی بگو که زخمیِ تیر سه شعبه است
این حلق را که طاقت زخم دوباره نیست
در آسمان که سرخ شود موقع غروب
آیا به یاد حنجر او یادواره نیست؟
"تربت"! بس است شرح غم بی کرانهاش
بحریست بس عمیق که آن را کناره نیست
✍ غزلی عاشورایی در ۱۲ بیت از ۹ شاعر به ترتیب ابیات:
#مهدی_محبزاده
#فصیحالزمان_شیرازی_رضوانی
#فریدون_مشیری + #حمیدرضا_اسلاملو
#مهدی_محبزاده + #حافظ_شیرازی
#جواد_هاشمی_تربت
#مهدی_حسینقلیان
#احمد_گرجی
#علی_کاملی_کرمانشاهی
#جواد_هاشمی_تربت
#محمدحسین_مهدیپناه
#جواد_هاشمی_تربت
#عباس_بردبار
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
در آسمان کرببلا، کم ستاره نیست
امّا به دلرباییِ این ماهپاره نیست
گهوارهاش به بحر گنه، دستگیر ماست
این کشتی نجات بُوَد، گاهواره نیست
"در یک شکوفه نیز شکوه بهار هست"
نامش علیست، شیر بخوان، شیرخواره نیست
قنداقه را به معرکهی عشق میبرند
"در کار خیر، حاجت هیچ استخاره نیست"
با یک نظر گرفت گلوی سهشعبه را
نازم به تیغ طفل که جز یک نظاره نیست!
با گریهاش ز مادر و با خنده از پدر
اشکی گرفته است که آن را شماره نیست
بر غربت حسین، گلوی علی گواست
با هیچ کس چنین سند پاره پاره نیست
دیشب صدای گریهاش از عرش هم گذشت
امشب علی کجاست که در گاهواره نیست؟
باید کنار گریه، صبوری کند رباب
جز اشک، غیر صبر، دگر راه چاره نیست
با نی بگو که زخمیِ تیر سه شعبه است
این حلق را که طاقت زخم دوباره نیست
در آسمان که سرخ شود موقع غروب
آیا به یاد حنجر او یادواره نیست؟
"تربت"! بس است شرح غم بی کرانهاش
بحریست بس عمیق که آن را کناره نیست
از ۹ شاعر به ترتیب ابیات:
#مهدی_محبزاده
#فصیحالزمان_شیرازی_رضوانی
#فریدون_مشیری + #حمیدرضا_اسلاملو
#مهدی_محبزاده + #حافظ_شیرازی
#جواد_هاشمی_تربت
#مهدی_حسینقلیان
#احمد_گرجی
#علی_کاملی_کرمانشاهی
#جواد_هاشمی_تربت
#محمدحسین_مهدیپناه
#جواد_هاشمی_تربت
#عباس_بردبار
📝#یادداشت_ادبی
🔖رباعیهای #سفینة_النجاة
🖌به پژوهش #جواد_هاشمی_تربت
(تکمیل شدهی متنی که قبلا" برای سایت #کرب_و_بلا نوشتم)
💠این یادداشت مختصر ادبی، حاصل جُستاری است با نگاه به عبارت مشهور «سفینة النّجاة» راجع به امام حسین علیهالسّلام و کاربرد و بازتاب آن در قالب «رباعی». نتیجهی غور و فَحص در دواوین شعرا این مجموعهی اندک را جمع آورده که به گمانم در حوزهی جمعآوری اشعار ولایی، جای چنین کارهایی خالی است ولو این که ماحصلش یک یادداشت ادبی باشد.
⚛️شاعرانی که با عبارت مشهور «سفینة النّجاة» ـ عیناً یا ترجمتاً ـ مضمون ساخته و آن را در رباعی گنجاندهاند، اوّلاً بیشتر در مصراع چهارم از آن بهره بردهاند (جز اندک مواردی در مصراعهای دیگر) و ثانیاً اغلب ردیف را «است حسین» انتخاب کردهاند. برخی از اشعار به دست آمده با سیاق مذکور به ترتیب الفبای شهرت یا تخلّص شاعر از این قرار است (از برخی اشعار که نام شاعرش معلوم نبود، فعلاً چشم پوشیدیم):
✴️#مهدی_آصفی:
عقل بشر از درک تو مات است، حسین
نام تو کلید مشکلات است، حسین
در شأن تو این بس که رسول اکرم
فرمود: سفینة النّجاة است، حسین
✴️#مهدی_آصفی:
شیرازهی دفتر حیات است، حسین
محبوب قلوب کائنات است، حسین
از قصّهی فطرسِ مَلَک شد معلوم
کوتاهترین راه نجات است، حسین
✴️#علی_انسانی:
من نرد غم لیلی لیلا زدهام
دلخونم و چون لاله به صحرا زدهام
آن جا که سفینة النّجاة است، حسین
دریا، دلِ عشق و من به دریا زدهام
✴️#جواد_هاشمی_تربت:
ای زندهی عشق! ای قتیل عبرات!
آزادهی کربلا! اسیر کربات!
ما ظلمت محضیم و تو مصباح هدی
ما غرق گناهیم و تو کشتیّ نجات
✴️#محسن_حافظی:
محبوب تمام کائنات است حسین
مصباح هدی، فُلک نجات است حسین
دین نبوی زنده شد از کشتن او
احیاگر ذکر صلوات است حسین
✴️#محسن_حافظی:
آیینهی حقنمای عشق است حسین
در نای زمان، نوای عشق است حسین
بر فُلک نجات، آن دُر بحر شرف
فرهیخته ناخدای عشق است حسین
✴️#حسین_زارعی_خائف
شاهنشه کلّ کائنات است حسین
بر خلق خدا، پُر برکات است حسین
در بحر وجود، شیعیان را ز کرم
هم لنگر و کشتی نجات است حسین
✴️#خطیبی_همدانی:
مصباح هدی به کائنات است، حسین
فیّاض جمیع ممکنات است، حسین
کان کرم و بحر عطا و احسان
یعنی که سفینهی نجات است حسین
✴️#قاسم_رسا:
شاهی که سفینة النّجاتش خوانند
مصباح هدای کائناتش خوانند
آلوده به خاک ماتم اوست هنوز
آن آب که چشمهی فراتش خوانند
✴️#سید_محمد_رستگار:
خاک قدمش آب حیات است حسین
مهریهی مادرش فرات است حسین
غرقیم به دریای معاصی امّا
شادیم که کشتی نجات است حسین
✴️#صغیر_اصفهانی:
حلّال جمیع مشکلات است حسین
شویندهی لوح سیّئات است حسین
ای شیعه! تو را چه غم ز توفان بلا؟
جایی که سفینة النّجاة است حسین
✴️#قنبر_ثانی (محمّدرضا کوزهگر کالجی):
محبوب خدا چشمهی جاری حیات،
خورشید رسل که بر روانش صلوات،
فرمود به امّت که حسین بن علی
مصباح هدایت است و کشتیّ نجات
✴️#سید_رضا_مؤید:
از روی حسین تا نقاب افکندند
در کشور عشق، انقلاب افکندند
تبریک به توفانزدگانِ غم و درد
کشتی نجات را به آب افکندند
✴️#سید_رضا_مؤید:
من در بر کشتی نجات آمدهام
در ساحل چشمهی حیات آمدهام
تا زودتر از زود گناهم بخشند
قبل از عرفه در عرفات آمدهام
✴️#سید_رضا_مؤید:
سرچشمهی خیر و برکات است حسین
معراج صلات و صلوات است حسین
فرمود نبی: نوشته بر ساقهی عرش
مصباح هدی، فُلک نجات است حسین
✴️#مدرسی_صادقی:
سالار جمیع ممکنات است حسین
فرمانده دین، اصل حیات است حسین
دنیا ز بلیات بود بحر عظیم
بر دوست چو کشتی نجات است حسین
✴️#عبدالعلی_نگارنده:
هر چند که چشمهی حیات است، حسین
لبتشنه، لب آب فرات است، حسین
غم نیست اگر غرق گناهیم همه
چون بحر کرم، فُلک نجات است، حسین
✴️#میرزا_یحیی_اصفهانی:
اسباب نجات کائنات است، حسین
فیّاض جمیع ممکنات است، حسین
چون کشتی چار موجه شد در شط خون
با آن که سفینة النّجاة است حسین
🔅تکمله:
در این باب یک رباعی دیگر هم دیده شده که چون وجه تمایزی با دیگران داشت، جداگانه مطرح میشود. این رباعی از غافل مازندرانی است که به جای واژهی «سفینه»، واژهی «صحیفه» در آن آمده است:
✴️#غافل_مازندرانی:
در وحدت حق، مظهر ذات است، حسین
مستجمعِ افرادِ صفات است، حسین
یک سرّ شهادتش، از آن دان که به حشر
عنوانِ صحیفهی نجات است، حسین
#حضرت_امام_حسین_علیهالسلام
#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت #کوفه #نیزه
"ای یکشبه هلال! چه زیبا نشستهای!"
ماه منیّ و انجمنآرا نشستهای
طوبی و سدره بر قد تو رشک میبرند
از بس که سروقامت و رعنا نشستهای
پژمردگی به گلشن تو ره نمیبرد
بر چوب خشک نیز شکوفا نشستهای
با دیدن سر تو شکیبم ز دست رفت
تو روی پا هنوز و شکیبا نشستهای؟!
چشمان خیس ما عطش دیدن تو داشت
در پیش تشنگان چه گوارا نشستهای!
دستان کودکانهی طفلت نمیرسد
افسوس میخورد که چه بالا نشستهای
موسای نخل نیزه! مسیح دیار دیر!
آخر برای تشت که یحیی نشستهای؟
بر صفحهی جبین تو کوفی چه خط نوشت؟
کاینسان شکستهایّ و معلّا نشستهای
دیگر مگیر از سر ما سایه را، حسین!
اکنون که نزد زینب کبری نشستهای
#جواد_هاشمی_تربت
.
#محرم
#زمزمه
#شور_امام_حسین
از کعبه کاروانی رود به میهمانی
امّا چرا مهیّاست برای جانفشانی؟
آواره شد به صحرا
حسین عزیز زهرا
این کاروان به همره ماه و ستاره دارد
هم پیر و هم جوان و هم شیرخواره دارد
این کاروان به همره آورده بلبل و گل
امّا عطش رباید از غنچهها تحمّل
این کاروان به همره آورده باغ لاله
کنار عمّه دارد یک دختر سهساله
این کاروان به همره عطر بهار دارد
چون از سفیر کوفه یک یادگار دارد
این کاروان که سوی قبلهگه دل آید
از چه اجل پی او منزل به منزل آید؟
#جواد_هاشمی_تربت ✍
.👇
#پایان_ماه_محرم
ای دل! مگر نه خاتمه، ماه محرّم است؟
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟»
گر ماجرای کوفه و کرببلا گذشت
«باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟»
گویا طلوع کرده به شام، آفتاب عشق
«کآشوب در تمامی ذرّات عالم است»
صبح ورود شام چنان تیره بُد کز آن
«کار جهان و خلق جهان، جمله درهم است»
سرهای کشتگان همه بر دوش نیزهها
«سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است»
آن محشری که کرد به پا چوب خیزران
«بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است»
رشک مَلَک خرابهنشین شد که «محتشم»
گفتا: «عزای اشرف اولاد آدم است»
::
ویرانه و دل شب و دردانه و پدر
آری؛ بساط عشق بهخوبی فراهم است
فردا سپیده، چشم در آن بزم تا گشود
بر گِرد شمع دید که پروانهای کم است
#جواد_هاشمی_تربت
#امام_حسین
#اسارت
#شام
ای دل! مگر نه خاتمه ماه محرّم است؟
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟»
گر ماجرای کوفه و کرببلا گذشت
«باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟»
گویا طلوع کرده به شام، آفتاب عشق
«کآشوب در تمامی ذرّات عالم است»
صبح ورود شام چنان تیره بُد کز آن
«کار جهان و خلق جهان، جمله درهم است»
سرهای کشتگان همه بر دوش نیزهها
«سرهای قدسیانهمه بر زانوی غم است»
آن محشری که کرد به پا چوب خیزران
«بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است»
رشک مَلَک خرابهنشین شد که «محتشم»
گفتا: «عزای اشرف اولاد آدم است»
▫️▫️▫️
ویرانه و دل شب و دردانه و پدر
آری؛ بساط عشق بهخوبی فراهم است
فردا سپیده، چشم در آن بزم تا گشود
بر گِرد شمع دید که پروانهای کم است
#محتشم_كاشانی
#جواد_هاشمی_تربت
#حضرت_رقیه_س_شهادت
دوباره بوی خوش مُشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
به صبح دولت من آسمان خورد غبطه
که نیمهشب به برم آفتاب میآید
نسیم شام نگشته اگر به دور سرت
چرا به سوی خرابه، خراب میآید؟
هنوز در غم بیآبی لب تو ببین
که چشمه چشمه ز چشمانم آب میآید
قرار بود که در خواب بینمت ورنه
«شب وصال به چشم که خواب میآید؟»*
جز این که شویمت از اشک خویش، ای گل من!
دگر چه کار ز دست گلاب میآید؟
هر آن که دید سرت را میان دستم گفت:
چقدر عکس تو امشب به قاب میآید!
رسید اگر به اجابت، تعجّبی نکنم
دعای خستهدلان، مستجاب میآید
#جواد_هاشمی_تربت
#امام_حسین_علیه_السلام
#رباعی
ای زنده عشق! ای قتیل عبرات!
آزادهی کربلا! اسیر کُرُبات!
ما ظلمت محضیم و تو مصباح هدی
ما غرق گناهیم و تو کشتیّ نجات
#جواد_هاشمی_تربت
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
دلا! بکوش که گرم سرودنش باشیم
خوشا که شاعر چشمان روشنش باشیم!
در آستین خراسان، شکفته خورشیدیست
بیا که ذرّهصفت، دست و دامنش باشیم
خوش است، صبحدمی با کلید کوچک اشک
به پشتِ پنجرهی رو به گلشنش باشیم
حریم زادهی موسی و رشک طور این جاست
بیا به سایهی وادیّ ایمنش باشیم
امین حق که به مأمون، امان دهد، این است
بیا من و تو هم _ ای دل! _ به مأمنش باشیم
اگر نشد که چو آهو به محضرش برسیم
کبوترانه بیا گِرد مدفنش باشیم
اگر نشد که گل دوستی بیفشانیم
بیا که خار به چشمان دشمنش باشیم
بیا به پهلوی «این» پارهی تن لولاک
به یاد پهلوی «آن» پارهی تنش باشیم
#جواد_هاشمی_تربت
#امام_رضا_مناجات
دلا! بکوش که گرم سرودنش باشیم
خوشا که شاعر چشمان روشنش باشیم!
در آستین خراسان، شکفته خورشیدی است
بیا که ذرّهصفت، دست و دامنش باشیم
خوش است، صبحدمی با کلید کوچک اشک
به پشتِ پنجرهی رو به گلشنش باشیم
حریم زادهی موسی و رشک طور این جاست
بیا به سایهی وادیّ ایمنش باشیم
امین حق که به مأمون، امان دهد، این است
بیا من و تو هم _ ای دل! _ به مأمنش باشیم
اگر نشد که چو آهو به محضرش برسیم
کبوترانه بیا گِرد مدفنش باشیم
اگر نشد که گل دوستی بیفشانیم
بیا که خار به چشمان دشمنش باشیم
بیا به پهلوی «این» پارهی تن لولاک
به یاد پهلوی «آن» پارهی تنش باشیم
#جواد_هاشمی_تربت
#تبری
#دوبیتی
اسلام که دین کامل و جامعی است
نه حنبلی و مالکی و شافعی است،
سنّی که عمل نمیکند بر سنّت
«شیعه» است که اهل سنّت واقعی است
#جواد_هاشمی_تربت
#تبری
#دوبیتی
اسلام که دین کامل و جامعی است
نه حنبلی و مالکی و شافعی است،
سنّی که عمل نمیکند بر سنّت
«شیعه» است که اهل سنّت واقعی است
#جواد_هاشمی_تربت
#تبری
#دوبیتی
اسلام که دین کامل و جامعی است
نه حنبلی و مالکی و شافعی است،
سنّی که عمل نمیکند بر سنّت
«شیعه» است که اهل سنّت واقعی است
#جواد_هاشمی_تربت
#حضرت_عبدالعظیم
#دوبیتی
ای با عظمت! عبد عظیم! ادرکنی
وی سدره مقام و ری مقیم! ادرکنی
از نسل حسن کریم آل اللّهی
یا حضرت سیّد الکریم! ادرکنی
#جواد_هاشمی_تربت
#امام_عسکری_ولادت
#دوبیتی
انگار نسیم "رمضان" آمده باز
عطر سحر نیمه ی آن آمده باز
هر چند "ربیع" است ولی می بینم
بر دست علی، حسن، عیان آمده باز
#جواد_هاشمی_تربت
#حضرت_زینب_س_مدح
دوست دارم که ترک لاف کنم
خلوتی رفته، اعتکاف کنم
تا شوم مُحرم حریم دمشق
کعبهی عشق را طواف کنم
سخن از کاف و ها و یا گویم
صحبت از عین و شین و قاف کنم
حرف از معنی حجاب زنم
یاد از بانوی عفاف کنم
اوّلین حرف و آخرین مطلب
السّلام علیکِ یا زینب!
السّلام ای ملیکة الدّنیا!
السّلام ای شفیعة العقبا!
السّلام ای نبیرهی یاسین!
السّلام ای نتیجهی طاها!
السّلام ای سلالة الحیدر!
السّلام ای سلیلة الزّهرا!
السّلام ای حسن ز پا تا سر!
السّلام ای حسین سر تا پا!
بردی ای نور عین و عین نور!
تو از این پنج نور، فیض حضور
ای تو ناموس قادر متعال!
مایهی افتخار احمد و آل
فاطمه عصمت و علی خصلت
مجتبی سیرت و حسین کمال
ای حریم تو احسن المأمن!
وی مدیح تو افضل الاعمال!
دم ز تو میزنیم در همه دم
یاد تو میکنیم در همه حال
ای که یادت نمیرود از یاد!
پدر و مادرم فدای تو باد!
فاطمه زاده و علی حسبی
علوی ذات و فاطمی نسبی
کرمت شامل رجال و نسا
حرمت مستجار شیخ و صبی
ای ملقّب به زین اب! زینب!
تو سزاوار اینچنین لقبی
زینبت خوانده است گر چه خدا
به خدا زِین جدّ و امّ و ابی
ای تو آیینهی صفات حق!
عفّت تام، عصمت مطلق
خطبههایت مبلّغ مکتب
گریههایت مروّج مذهب
از تو باید سرود در هر روز
بر تو باید گریست در هر شب
چه بگویم که در رسالهی عشق
عشق فتوا دهد بر این مطلب:
با ادب با وضو بباید برد
نام عُلیا مخدرّه زینب
وه! که نامت به وحی، تمثیل است
زآن که نامآور تو جبریل است
عقل، مجنون توست سیّدتی!
عشق، مفتون توست سیّدتی!
ماندگار است تا ابد اسلام
لیک مدیون توست سیّدتی!
حج و صوم وصلوة وخمس و زکات
همه مرهون توست سیّدتی!
نه فقط کربلا و کوفه و شام
کعبه ممنون توست سیّدتی!
همه هستیّ خود فدا کردی
دِین خود را به دین ادا کردی
محو صبر تو حضرت ایّوب
مات اشک تو یوسف و یعقوب
یاد تو در ضمیر جان محفوظ
نام تو در کتاب دل مکتوب
گَرد و خاک حریم پاک تو را
حور با گیسویش کند جاروب
تویی آن کس که بس مصیبت دید
شد به امّ المصائبی منسوب
چه مصائب؟ که پیر کرده تو را
بلکه از عمر، سیر کرده تو را
آن که از بار غم خمیده تویی
داغ بر روی داغ دیده تویی
آن که هم بوده مادر دو شهید
هم شده مادرش شهیده تویی
آن که از خیمهگاه تا گودال
همهی راه را دویده تویی
آن که فریاد واحسینایش
از زمین بر فلک رسیده تویی
تویی آن زن که رفت مردانه
کوفه، زندان و شام، ویرانه
تویی آن بانویی که فاضله بود
بری از نقص بود و کامله بود
تویی آن بانویی که در دل شب
گرم راز و نیاز و نافله بود
تویی آن بانویی که بر لب او
نه گلایه نه شِکوه نه گله بود
تویی آن بانویی که چل منزل
در اسیری امیر قافله بود
راه را با حسین کردی طی
تو به محمل، حسین بر سر نی
ای مهین جلوهی دلارایی!
وی بهین اسوهی شکیبایی!
ما همه ذرّه و تو خورشیدی
ما همه قطره و تو دریایی
ای وجودت مطاف درد و غم
در لقب کعبة الرّزایایی
آن همه داغ دیدی و گفتی
من ندیدم به غیر زیبایی
همه مبهوت و مات بینش تو
آفرینها بر آفرینش تو
گر شود صبر با تو رو در رو
پیش پای تو میزند زانو
صابران را تو برترین اسوه
شاکران را تو بهترین الگو
درد جان را محبتت درمان
زخم دل را ولایتت دارو
ما فقیر تو و تو مستغنی
ما گدای تو و تو شهبانو
هر چه هستیم خوب یا که بدیم
چنگ بر تار چادر تو زدیم
من کجا مدح دخت دخت رسول؟
نازپروردهی علیّ و بتول
ای عقیله میان هاشمیان!
عاجز از درک تو تمام عقول
تا بیایم به آستانبوسی
کی به من میدهی تو اذن دخول؟
به سر آمد مدیحه و پایش
بزن از راه مهر، مُهر قبول
"تربتم" لیک کمترم از خاک
باد ارواح العالمین فداک!
#جواد_هاشمی_تربت
#حضرت_زینب_س_مدح_و_ولادت
تو را خبر بُوَد امشب چه دلپذیر شبی است؟
بلی بلی؛ شب میلاد دخت دخت نبی است
مه جمادی الاولی و پنجمین شب و روز
چه ماه مهر فروزی! چه روزی و چه شبی است!
رسیده مولد بانوی آسمان و زمین
چه مهر پرده نشینی! چه ماه مُحتجبی است!
چه بانویی! که عقیله میان هاشمیان
لقب گرفت و سزاوار این چنین لقبی است
ز بس به خاطر او شد روا حوائج خلق
به هر که مینگرم، فکر حاجت و طلبی است
اگر خدای تو را خوانده زین اب، زینب!
دگر که باخبر از آن مقام «زین ابی» است؟
چه خوش سروده! هر آن کس که بوده امّا حیف!
ندانم آن که چه کس شاعر است و از چه لبی است:
«هزار مرتبه شستم دهان به مشک و گلاب
هنوز نام تو بردن کمال بیادبی است»
#جواد_هاشمی_تربت
به مناسبت ۶ جمادی الاولی
سالروز شهادت جناب #جعفر_طیار_ع
از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
گفتند که در بهشت پرواز کنی
این مژده شنید و پر درآورد بهشت
#جواد_هاشمی_تربت
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
ای حجازی بانو! از یثرب مرو
آفتابا! جانب مغرب مرو
روشن از خورشید رخ، عالم کنی
از سرم سایه مبادا کم کنی!
با تو هم پاییز دارم، هم بهار
بی تو فرقی نیست در لیل و نهار
تا تو هستی، کی غمی دارد دلم؟
با نگاهت عالمی دارد دلم
باز مانده پلکهای چشم من
تا تو بگشایی دو چشم خویشتن
گر چه پر دردیم امّا بی غمیم
تا من و تو چشم در چشم همیم
نرگس بیمار خود بیدار دار
تا نگردد کار این گلزار، زار
در دلم هر روزه گل میکاشتی
خندههایی بس معطّر داشتی
مدّتی از تو ندیدم جز گریست
قصّهی تابوت و لبخند تو چیست؟
کوثرا! تا کی تو را جوش و خروش؟
این قَدَر از زمزم اشکت منوش
زهرهی من! مشتریّ غم مباش
این قَدَر بر ماه خود اختر مپاش
نیست ما را غم در این غربتسرا
تو مرا داریّ و من دارم تو را
قدر نشناسند این امّت ولی
قدر تو تنها علی داند، علی
ای مرا بر صبر خوانده! میروی؟
حرفها ناگفته مانده؛ میروی؟
من که هر پیکار داند کیستم
مرد میدان جدایی نیستم
با تو صاحباقتدارم؛ پس بمان
من کسی جز تو ندارم؛ پس بمان
امشبی را _ شمع محفل! _ صبر کن
ناصبوری میکند دل، صبر کن
بعد پرواز تو از این غمسرا
همسرای من! کجا بینم تو را؟
#جواد_هاشمی_تربت
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
ای پس از تو درد و غم، تقدیر من!
گریه روز و شب، گریبانگیر من
بی تو اشکافشانی من دیدنی است
بی سر و سامانی من دیدنی است
خود ببین حال پریشان مرا
گریهی سر در گریبان مرا
کار من، هنگام و بی هنگام، اشک
صبح، اشک و ظهر، اشک و شام، اشک
گفتنی بسیار دارد چشم من
گریهی سرشار دارد چشم من
سر برآر از خاک و با چشم خدای
خود ببین این گریههای هایهای
سر برآر و بنگر این دلخسته را
گریهی آهسته و پیوسته را
هر کجا یاد از تو میآرد علی
سر به دوش گریه بگذارد علی
از گل اشک است گلشن، دامنم
دیدهای بی گل ندیده گلشنم
مردمان را گریه شد درمان درد
گریه امّا درد من درمان نکرد
#جواد_هاشمی_تربت
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
ای پس از تو درد و غم، تقدیر من!
گریه روز و شب، گریبانگیر من
بی تو اشکافشانی من دیدنی است
بی سر و سامانی من دیدنی است
خود ببین حال پریشان مرا
گریهی سر در گریبان مرا
کار من، هنگام و بی هنگام، اشک
صبح، اشک و ظهر، اشک و شام، اشک
گفتنی بسیار دارد چشم من
گریهی سرشار دارد چشم من
سر برآر از خاک و با چشم خدای
خود ببین این گریههای هایهای
سر برآر و بنگر این دلخسته را
گریهی آهسته و پیوسته را
هر کجا یاد از تو میآرد علی
سر به دوش گریه بگذارد علی
از گل اشک است گلشن، دامنم
دیدهای بی گل ندیده گلشنم
مردمان را گریه شد درمان درد
گریه امّا درد من درمان نکرد
#جواد_هاشمی_تربت
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
#دوبیتی
دانی ز چه رو سرشک، مأنوس علی است؟
یا آه چرا به سینه، محبوس علی است؟
یک مرد نبود تا بگوید: نامرد!
این زن که تو میزنیش ناموس علی است
#جواد_هاشمی_تربت