eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
حس می‌کنم در صحن تو عطر دعا را عطر توسل‌های در باران رها را غرق اجابت می‌شود دست نیازم هر وقت می‌خوانم در این مرقد خدا را آیینه‌های لطف تو تکثیر کردند در صحن چشمم اشک‌ها را... اشک‌ها را... آهم کبوتر می‌شود تا گنبد تو می‌آورد فریادهای یا رضا را من از کنار پنجره فولاد هر بار حس می‌کنم عطر ملیح کربلا را ای زائران اینجا دخیل غم ببندید هر صبح جمعه ندبهٔ «آقا بیا» را
بار دگرم ندا ز رأفت کردي ما را به حریم خويش دعوت کردي اين بنده ناچيز گنهکارت را آخر به چه خدمت اين محبّت کردي؟ در حصن ولايتت امانم دادي هم قسمتم اين فيض زيارت کردي لطفي کن و در جوار خود جايم ده اي آن که مرا رهين منّت کردي از باغ بهشت خود مکن بيرونم اکنون که به من لطف و عنايت کردي گفتي که به بازديدم آيي در قبر هم وعده‌ی ارفاق و شفاعت کردي هر بار که آمدم کما في السّابق احسان به «حسان» به رسم عادت کردي
کریمی و گدایت می‌کند مهمان دو عالم را تهی دست فقیرت دیده‌ام دستان حاتم را رجب، ماه مبارک، ماه شعبان، ماه ذیقعده تبرک کرده‌ام با دیدنت این چند ماهم را دم باب الجواد تو دم گرمى به من داده غنیمت می‌شمارم تا دم محشر همین دم را به مشهد با دل پُر آمدم اما دلم وا شد فدایت که دوباره از دلم برداشتى غم را من از حاجات خود خیری ندیدم پس بیا اینبار خودت یادم بده چه حاجتی از تو بخواهم را … دو قطره گریه آوردم … همین آقا … همین آقا قبولش کن همین کم را … همین کم را … همین کم را نشستم سفره‌ى درد و دلم را وا کنم دیدم بغل کردى چنان من را که یادم رفت دردم را لباس مشکى مارا به امضایت مزین کن تفضل کن محرم باز برداریم پرچم را به جان مادرت زهرا، به حق عمه‌ات زینب بده روزى اشکم را، بده رزق محرم را…
؛ ؛ خدا روز ازل ما را به عشقت آشنا کرده چه عشقی که مرا از قید این عالم رها کرده نه اربابم، نه سلطانم، خدا را شکر می‌گویم که ما را در حریم حضرت سلطان، گدا کرده عزیز هر دو عالم شد، به بزم عشق مَحرم شد کسی که رو به درگاهِ علی موسی الرضا کرده نگاهش رحمت و رأفت، وجودش پاکی و عصمت خدا در " اِنَّمایش " حق مطلب را ادا کرده همه در حسرت جنت، خدا هم از سَرِ رحمت دری را از حرم سوی بهشت خویش وا کرده ولی جنت نمی‌آید به چشم زائرت وقتی... ...شبی را در کنار تو سحر کرده، صفا کرده خجالت می‌کشم وقتی که می‌آیم حضور تو ترحم کن به این بنده که سر تا پا خطا کرده به سقاخانه‌ات بردم پناه از درد و بیماری چه سقاخانه‌ای که درد عالم را دوا کرده همه آیینه‌ها لبیک می‌گویند آن کس را که یکبار از صمیم دل تو را خوانده صدا کرده قسم بر خطّه‌ی طوست، قسم بر شوق پابوست زیارت‌های مخصوصت، دلم را مبتلا کرده دلا بنگر افاضاتش، ببین بحرِ کراماتش ببین نور ضریحش بی خدا را با خدا کرده معطل کردن سائل به پشت در مرامش نیست به هر کس آمده در این حرم فوراً عطا کرده نمی‌گوید گنهکاری، نمی‌گوید خطا داری فقط آغوش بگشوده، محبت‌ها به ما کرده نرفته از حرم بیرون، کسی مأیوس یا محزون حوائج را به لطف و رحمتش یک‌یک روا کرده تشرف در حرم با اختیار خویش ممکن نیست یقین دارم که زهرا مادرش ما را دعا کرده قیامت هست پشت پنجره فولاد، یعنی که خدا قبل از قیامت شور محشر را به پا کرده چه سِرّی هست در پایین پایش هر که می‌آید تمنای زیارت از نجف تا کربلا کرده * * صفا در قلب این صحن و، بساط روضه هم پهن و دو چشمم اشک می‌بارد، هوای نینوا کرده قسم بر نور عین تو، به فَابکِ لِلحسینِ تو تو می‌دانی که عاشورا به قلب ما چه‌ها کرده قسم بر پلک مجروحت، قسم بر جدّ مذبوحت... چه کس با یک غریبِ بی دفاع اینگونه تا کرده؟ برو در قتلگاه ای دل، ببین آن بی حیا قاتل چگونه نیزه‌ها را در دل گودال جا کرده؟ تو را گیرم که دشمن کشت با لب‌های عطشانت تنت را بی کفن روی زمین، عریان چرا کرده؟ صدای مادرت پیچیده در عالم که می‌گوید: بمیرم...بی کفن، جا در میان بوریا کرده بُنَیَّ روی دامان خودم بودی، خودم دیدم چگونه قاتلت با خنجرش سر را جدا کرده
دوباره آمده‌ام تا دوباره در بزنم کبوترانه در این آستانه پر بزنم به نا امیدی از این در نمی‌روم هرگز اگر جواب نگیرم دوباره در بزنم خدا مرا به حقیقت ولی شناس کند که حلقه بر در این خانه بیشتر بزنم سواد نامۀ من رنگ صبح خواهد داشت شبی که بوسه بر این چشمۀ سحر بزنم به یاد غربت تو عهد کرده‌ام با خود که لاله باشم و صد باغ بر جگر بزنم خدای را کمی ای زائران درنگ کنید که خاک پای شما را به چشم تر بزنم به من هر آنچه که بخشیده‌اند توفیق است مباد آنکه دم از دولت هنر بزنم اگرچه خارم و نسبت به گل ندارم باز خوشم که گاه گداری به باغ سر بزنم اگر شمیمی از این بوستان به من برسد معاشران! به خدا تاج گل به سر بزنم من آشنای همین درگهم، خدا نکند که رو به غیر کنم یا دری دگر بزنم صفای تربیت باغبان حرامم باد که در مجاورتِ گل دم از سفر بزنم اگر چه غرق گناهم سفینه‌ام اين‌جاست مراد و قبله‌ام اين‌جا، مدینه‌ام اين‌جاست
ناگهان نوری به سویم آمد، از شب رد شدم چشم دل را باز کردم، وارد مشهد شدم ظرف خالی‌ام دویده در پِی احسان تو یا علی موسَی الرِّضا ! دست من و دامان تو قُلّه‌ی کوه وقارت معدن الماس‌هاست گنبد زرد تو خورشید دیار فارس‌‌هاست بال و پرهای خیالم در هوایت رُشد کرد کودکی‌هایم کنار حوض‌هایت رُشد کرد قطره‌‌ای از اَبرِ مِهرت چشمه‌سار رحمت است آب سقّاخانه‌های تو شراب جنت است مِلک قلب عاشقان دربست، تحتِ رَهن توست بابِ حاجات همه باب‌ُ الجَواد صحن توست دستمال اشک را با تربتت آمیختم گریه‌های مادرم را در ضریحت ریختم پنجره فولاد تو اعجاز را آغاز کرد نُطق طفل لالِ مادرزادِ ما را باز کرد می‌توانی جسمِ بی جان مرا احیا کنی در رواقت گُم شوم، شاید مرا پیدا کنی! سَرخوشیِ تازه‌ای دادی سَرِ پیری مرا مثل کَفشِ کُهنه‌ای تحویل می‌گیری مرا کوله‌‌ی سنگینی از بار گناه آورده‌ام "بر امام مهربان خود پناه آورده‌ام" تار و پود فرش‌هایت را مَرمَّت می‌کنم این سه‌ شب اندازه‌ی سی سال خدمت می کنم عاقبت پرونده‌ی تفسیرها مختومه شد باطن هر یا رضا‌، یا حضرتِ معصومه شد مشهد و قم تا ابد بانیِ خوش‌نامی ماست این دو خطّه برکت ایران اسلامی ماست در دل ما عشق این خواهر_برادر را ببین حُکمرانی کردنِ موسی‌بن‌جعفر را ببین کاشکی بَرداری از راهِ من این بن‌بست را ضامن آهو! بیا گردن بگیر این پست را مورِ ناچیزم ، به دربار سلیمان آمدم دستبوسی، محضرِ شاه خراسان آمدم آه! درد لاعلاج تو مرا بیمار کرد روضه‌ی یَابْن‌َ الشَّبیبت چشم من را تار کرد
کم کم مسافران سحر را خبر کنید با ذکر یا حسین به مشهد سفر کنید خود را میان صحن رضا دربه‌در کنید شب تا اذان صبح به گنبد نظر کنید داریم اهل رحمت مخصوصه می‌شویم آماده‌ی زیارت مخصوصه می‌شویم باید تمام همت خود را به کار بست حالا که بار عام شده کوله‌بار بست با جبر عشق، در به‌رویِ اختیار بست دل را به حلقه‌های ضریح نگار بست در طوس برگزار شده اعتکاف ما صد حج واجب است ثوابِ طواف ما شکرخدا که از فُقراییم تا ابد از حاجیانِ کوی رضاییم تا ابد پیش رضا کنار خداییم تا ابد ما راهیانِ کرببلاییم تا ابد در صحن کهنه بود که تأييد ما رسید آقا نگاه کرد و روادید ما رسید ای کربلا نرفته حرم را بهانه کن دل را بیا به جاده‌ی مشهد روانه کن یک گوشه‌ای ز صحن رضا آشیانه کن پیش کریم، نوکری عاشقانه کن آنجا برات کرببلا زود می‌رسد هی خونِ دل نخور، بخدا زود می‌رسد آقا خودش غریب و به فکر غریب‌هاست مرثیه‌خوانِ روضه‌ی یابن شبیب‌هاست هرشب دلش شکسته‌ی شیب الخضیب‌هاست آزرده از مزاحمت نانجیب‌هاست یک عمه بود و لشکر اوباشِ بی حیا عالم فدای شیرزن دشتِ کربلا
گفتم نمانده است مرا راه پیش و پس آزاد کن کبوتر خود را از این قفس بیماری فراق برایم بس است بس ((لطفی کن ای کریم و به فریاد ما برس)) سلطان نظر به اشک من و ناله‌ام نمود دعوت به میهمانی هرساله‌ام نمود اینجا برای من، من بیچاره... جا که هست باشد مریض می‌شوم اصلاً شفا که هست گم می شوم میان حرم، آشنا که هست اصلا چه احتیاج به مردم؟ رضا که هست زائر چرا به غیر رضا آرزو کند با آبروست هر که به این خانه رو کند باید که این جهان شود آماده‌ی فرج هیهات اگر به شانه گذاریم بار کج هرچند بسته است غریبانه راه حج باز است تا ابد حرم ثامن الحجج باید همیشه روی به دارالشفا کنیم هیهات اگر که تکیه به غیر رضا کنیم سلطان! سلام باز به پابوس آمدم هر جور شد به عشق تو تا طوس آمدم امسال هم زیارت مخصوص آمدم اما ببین که با غم و افسوس آمدم غرق غم است قلبم و ناجور می‌زند دست خودم که نیست دلم شور می‌زند امسال هم خدا کند آدم کنی مرا نذر عزا و تکیه و پرچم کنی مرا نامحرمم مگر که تو محرم کنی مرا  خرج عزای ماه محرم کنی مرا جان جواد، روزی اشک مرا بده من التماس میکنمت کربلا بده کم کم ز راه می‌رسد آقای بی کفن مارا به قافله برسان یا ابالحسن دلتنگ روضه‌ایم و  پریشان سوختن دلتنگ گریه بر غم آن پاره پاره تن ما از قدیم نوکرتانیم یا رضا محروممان مکن، نگرانیم یا رضا
من ذرّه‌ام و تو آفتابم آقـا در آتش شرم خود کبابم آقا با جوششی از سلام خود آمده‌ام لب تشنه‌ی یک جرعه جوابم آقا
عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى علیه السلام قَالَ: مَنْ زَارَهُ وَ بَاتَ عِنْدَهُ لَيْلَةً كَانَ كَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِي عَرْشِهِ انگار به خانه‌ی خدا آمده است گویا که به مروه و صفا آمده است مشغول زیارت خدا در عرش است هرکس به زیارت رضا آمده است
اشکیم در این حرم سرازیر شدیم زیر علمت سینه زنان پیر شدیم ما را به غذای حضرتی حاجت نیست عمری‌ست سر سفره‌ی تو سیر شدیم
جان بر لب است، از غم جانان دعا كنيد شايد به سر رسد شب هجران، دعا كنيد با چشمه‌های خالی و خشكيده‌ی نگاه در حسرت رسيدن باران دعا كنيد روزی هزار بار دعای فرج كم است در آرزوی يار، فراوان دعا كنيد :: يا ايهاالرئوف! شما واسطه شويده ما بی كسيم حضرت سلطان! دعا كنيد ما آمديم اذن محرم به ما دهيد آقا براي ماه عزامان دعا كنيد ما گريه می‌كنيم كه يک روز جان دهيم، از داغ خشکی لب عطشان؛ دعا كنيد..