eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
3 عکس
1 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر چه غرق گناهم اگر خطادارم ولی به رافت تو من امیدهادارم ببین به شانه من کوهی از پشیمانی ست نبین به نامه اعمال خود چها دارم یقین که در حرمت پا نمی نهم به زمین که من ز بال ملک فرش زیر پا‌ دارم هنوز مورد لطف و عنایتت هستم هنوز در حرم تو برو بیا دارم مریز آبرویم را تو ای امام رئوف که گفته ام به همه من امام رضا دارم اگر گهی ز درت میروم ز بی خردیست وگرنه من به جز از کوی تو کجا دارم؟؟ ز بی محبتیم نیست گر دلت شکنم!! نه اینکه دوست ندارم تورا، چرا دارم! مرا ز نوکری کوی خود مکن محروم که از غلامی تو دارم آنچه را دارم اگر که از تو نگیرم بگیرم از چه کسی منی که حاجت رفتن به کربلا دارم همیشه مهر تو بامن چنان نموده شها که بی خیال ز خوفم فقط رجا دارم عنایتی تو به این عبد بی نشانت کن چو آهویت سگ خود را بیا ضمانت کن
مستحقم بده در راه خدا آقاجان آمدم باز به امید شما آقاجان دست تنگم به امید کرمت آمده ام رحم کن بر منِ افتاده ز پا آقاجان اهل ایرانم و همسایه چشمان شما حقِ آب و گل ما هست به جا آقاجان ؟ فقط این جاست که رویم به گدایی باز است داده ای بس که خودت رو به گدا آقاجان گره آخرتم دست تو را می بوسد مکن آن روز فراموش مرا آقاجان سر سال است و من خرجی خود میخواهم بعد دو ماه غم و اشک و عزا آقاجان من به این آب و هوا انس گرفتم اما چه کنم با هوس کرببلا آقاجان ** کودکی من از این صحن به آن صحن گذشت مثل پروانه در باد رها آقاجان با همان لهجه پاک پدری میگویم قربون کفترای صحن رضا...آقاجان
به جز هوای حرم در سرم هوایی نیست اسیر دام تورا حاجت رهایی نیست به غیر گوشهٔ بام تو-ای امام رئوف کبوتر دل من جلد هیچ جایی نیست بدون پَرتُوِنور تو ای جناب ضُحی فقط سیاهی محض است روشنایی نیست سرت همیشه شلوغ است وهیچ سلطانی به خواب صاحب همچین برو بیایی نیست اگر که نوکر این درگهم حساب کنی مرا به شاهی عالم هم اِعتنایی نیست خدا گواست که دردستهای محتاجم به جز به محضرتان کاسهٔ گدایی نیست همه قبیلهٔ من رفته اند قربانت به غیر تیر نگاهت که آشنایی نیست بدون آبرویی که شما به من دادید به قدر پول سیاهم مرا بهایی نیست دلم گره به ضریح تو خورده میدانم به غیر این گره،هیچم گره گشایی نیست هزار سال نمیخواهم آن بهشتی را که دل سپردهٔ این گنبد طلایی نیست
خیرت رسید و آدم عاصی بقاگرفت پست و حقیر عالم امکان بها گرفت رو بر تو کرد با همه ی روسیاهی اش ازگوشه چشم نافذتان او شفا گرفت آقا ردش نکن که امیدش فقط تویی باصد امید کوبه ی بیت الولا گرفت جانی دوباره در تن بی جان او نشست تا عشقتان میان دلش را فرا گرفت یاایهالرءوف و زلطف مجسمت بی دست و پاترین بشردست و پا گرفت بخشیده شد تمام گناه و خطای او وقتی قدم در آن حرم باصفا گرفت شبنم ز دیده ی تر او بر زمین چکید بازائرین تو چو دم یارضا گرفت یا ایهاالکریم و به عشق نگاه تو بنگر دراز دست خودش این گدا گرفت قربان نام تو که گره را گشایش ست باید که نام اطهرتان را طلا گرفت هرکس زآب دلکش این بارگه چشید دیگر کجا نشانه ز آب بقا گرفت من از لبان عاشق رندی شنیده ام اینجا ز رأفت تو شود کربلا گرفت بی شک نشسته در دلتان مهر نوکری کو در حرم نوای شه سر جدا گرفت گفتی که گریه کن تو به جد غریب ما یابن الشبیب گریه ی تو هر کجا گرفت ما هم به رسم و کار شما گریه میکنیم هرجا کسی زماتم جدت عزا گرفت شعرم تمام، حرف دلم ناتمام ماند نوکر زیاده تر ز سرش از شما گرفت .
یا غریب الغـربا،بـده در راه خدا یا معین الضعفاء،بـده در راه خدا تـو پنـاه همـه‌ای،پســر فاطمـه‌ای نظری کن به گدا بـده در راه خدا  من اگـر روسیهم غرق بحـر گنهـم  تو زدی مرا صـدا بـده در راه خدا  نگشـایی در اگـرنروم جـای دگر  به جـوادت ابـدا  بده در راه خدا  من گنهکار و بدم نه تو می‌کنی رَدَم نه شوم از تو جدابـده در راه خدا  بـه هـوای کرمت آمدم در حرمت غمـم از دل بزدا  بده در راه خدا من تهی‌دست و فقیر از خجالت سربه‌زیر تـو امـام و مقتــدا  بـده در راه خدا بـه امـامتت قسم به کرامتت قسم     به مقــام شهـداء بده در راه خدا یابن‌الطور وعادیات پسـر والذاریات یـابن‌مصباح‌الهدی بده در راه خدا نگهی به «میثمت» که گدای حرمت  بــوده‌ام از ابتــدا  بـده در راه خدا
ای شه طوس که سلطان سریر دو سرائی ماسوالله همه ظل تو و تو ظل خدائی . تا خلایق همه در روی تو بینند خدا را پرده بردار که بی پرده خدا را بنمائی . خازن مخزن اسماء تعالی و تقدس والی ملک قدر منشی دیوان قضائی . ثقل اکبر که به فرمان نبی تا لب کوثر در میان تو و قرآن به خدا نیست جدائی . نظری هم به گدائی چو من خاک نشین کن ای که در پادشهی صاحب ایوان طلائی . به گدا قدر بیفزاید و از شاه نه کاهد گاهگاهی که کند شاه نگاهی به گدائی . عرش رحمان بود این روضۀ سلطان خراسان پای بر عرش خدا هشته ای ای دوست کجائی . در حریم حرم زادۀ موسی به ادب رو نه زنی تا بسر و دوش ملائک سر پائی . زانکه در بارگه اقدس سلطان سلاطین خالی از فوج ملائک نبود گوشه جائی . آمدم قبر تو بوسیده و رفتم به امیدی که شب اول قبرم تو به دیدار من آئی . وای فردای « ریاضی » اگرش دست نگیری ای که خود دست خدا و پسر خون خدائی
ما را به کسی جز تو نظر عیب بود  کوبیم اگر در دگر عیب بود  با دست تهی آمدنم عیبی نیست  با دست تهی روم اگر عیب بود   
ماییم هم جوار تو یا حضرت رضا پروانه ی مزار تو یا حضرت رضا چون ذره بر مدار تو یا حضرت رضا هر لحظه بی قرار تو یا حضرت رضا داریم زیر سایه ات ارامش بهشت بی معنی است در حرمت خواهش بهشت آقای من سلام غریب غریب ها درمانده ایم و دل زده ایم از طبیب ها زخمی مشت واشده ی نا حبیب ها لبخند توست پاسخ امن یجیب ها ای قبله ی همیشه ی دستِ توسلم با تکیه بر نگاه تو مستِ توکلم در شهر با دعای تو باران گرفته است مهر تو سایه بر سر ایران گرفته است هر دل شکسته راه خراسان گرفته است دلمرده بود زائرتان جان گرفته است اینجا گدای ساده پر آوازه می شود با هر زیارتی نفسش تازه می شود اینجا شکسته بالی زائر سعادت است هر قطره اشک واسطه ی استجابت است عاشق تر آنكه خواهش جانش شفاعت است سرمایه ی قیامت ما این زیارت است با اینکه شهر از نفس افتاده در گناه در زیر آسمان تو داریم سر پناه یادش به خیر حال خوش بی گناهی ام حالا که روسیاه جهان تباهی ام از تو جدا نکرده مرا روسیاهی ام یادت رفیق دوره ی بی تکیه گاهی ام اذن ورود،اشک زلال است در حرم رؤیای ناامید، محال است در حرم با هر بهانه سمت حرم می کشانی ام از لطف هم جواری تان آسمانی ام مهرت چه نقش ها زده بر زندگانی ام طی گشته پای آینه هایت جوانی ام این اشک های داغ که فریاد بی صداست با گونه های پنجره فولادت اشناست زائر شدم دوباره جلال امام را از من گرفته اشک مجال کلام را آقا ببخش سادگی این سلام را می خواهم از تو وعده ی حسن ختام را عمریست از هوای هیاهو بریده ایم از هر که غیر ضامن اهو بریده ایم
سلطان سریر ارتضا را عشق است آیینه ی روشن صفا را عشق است هرچند که خوبان جهان بسیارند در بین همه فقط رضا را عشق است ...... بیمارم و دنبال شفا آمده ام محتاجم و در پی عطا آمده ام سوگند به تک تک کبوترهایت با آرزوی کرب و بلا آمده ام
من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم آخر به این در آمدم ،باشم کنار خوان تو من از هر دررانده ام ، من رانده ی وامانده ام یا خوانده یا نا خوانده ام ،اکنون منم مهمان تو پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد هر در به رویم بسته شد، جز درگه احسان تو گفتم منم در می زنم ،گفتی به تو سر می زنم من هم مکرر می زنم ،کو عهد و کو پیمان تو؟ سوی تو رو آورده ام، ای خم سبو آورده ام من آبرو آورده ام، کو لطف بی پایان تو؟ حال من گوشه نشین، با گوشه ی چشمی ببین جز سایه ی پر مهرتان، جایی ندارم جان تو من خدمتی ننموده ام، دانم بسی آلوده ام اما به عمری بوده ام، چون خار در بستان تو  
من اگر خوب یا بدم آقا در این خانه را زدم آقا جان زهرا مکن ردم آقا *یا امام الرئوف ادرکنی* گرچه آلوده و خطا کارم رو سیاه از گناه بسیارم به همه گفته ام رضا دارم *یا امام الرئوف ادرکنی* ای شده بین اهلبیت کرم رافت و مهربانی تو علم مهربان تر زمادر و پدرم *یا امام الرئوف ادرکنی* ضامن آهوی بیابانی به من روسیاه احسانی مثل آن پیرمرد سلمانی *یا امام الرئوف ادرکنی* از تو نوری به سینه می خواهم دل پاکی زکینه می خواهم کربلا و مدینه می خواهم *یا امام الرئوف ادرکنی* ای که گفتی به نازنین پسرت که کرم کن به سائلان درت چه شود بر من اوفتد نظرت *یا امام الرئوف ادرکنی* پاک این نامه سیاهم کن غرق در رحمت الاهم کن به جوادت قسم نگاهم کن *یا امام الرئوف ادرکنی* گرچه روی سیاه آوردم کوله بار گناه آوردم به حریمت پناه آوردم *یا امام الرئوف ادرکنی* این شنیدم که ای گل زهرا دوست داری تو زائر خود را گر بدم ،زائر توام آقا *یا امام الرئوف ادرکنی* روی در این مقام آوردم من زخواهر پیام آوردم به برادر سلام آوردم *یا امام الرئوف ادرکنی* رفتم اما بدان که منتظرم لحظه مردنم بیا به برم تا گذارم به دامن تو سرم *یا امام الرئوف ادرکنی* ای که گفتی حدیث "یابن شبیب" گریه کردی برای شاه غریب به تن غرقه خون و "خد تریب" *یا امام الرئوف ادرکنی* پاره پاره ززهر شد جگرت بر روی خاک حجره بود سرت به سرشک دو دیده پسرت *یا امام الرئوف ادرکنی* جمع کردی تو فرش حجره چرا یاد کردی مگر زکرببلا یاد آن سر که شد جدا زقفا *یا امام الرئوف ادرکنی*
ببار ای روح باران بر بیابانی که من دارم بتاب ای ماه در شام غریبانی که من دارم بگیر از گونه ام اشک ملالی را که آوردم بخوان از چهره ام حال پریشانی که من دارم غریب و خسته از دنیا به پایین پا رسیدم تا  بگیری باز هم  دستان لرزانی که من دارم به سویت آمدم با غصه هایی تازه می دانم که آگاهی تو از اندوه پنهانی که من دارم به جز تو ای امید مردم درمانده ی عالم که درمان می کند درد فراوانی که من دارم جواب التماسم را بده ای ضامن آهو ببین  در اشکها قلب هراسانی که من دارم دلم مثل کبوتر می پرد در صحن آزادی به کاخ آسمان می ارزد ایوانی که من دارم ندیدم زائری را از حرم نومید برگردد همیشه سفره اش پهن است سلطانی که من دارم امین الله می‌خوانم به چشم خیس و می گویم  امانت پیش تو ای شاه ایمانی که من دارم قدم بگذار بر چشمان من هنگامه ی مردن به صدق وعده روشن ساز پایانی که من دارم