#حضرت_زینب
#اولاد_حضرت_زینب
خلوت شده دور و برت جانم فدایت
ای جان زینب، جان طفلانم فدایت
فرزند ها هستند بی شک جان مادر
من جان برایت هدیه آوردم برادر
ای کعبه ی من رنجشی از زائرت نیست؟
قربانیان من قبول خاطرت نیست؟
افسوس، من، از این دو گل بهتر ندارم
باید برایت عاشقانه سر بیارم
آه ای سلیمان هدیه ای ناچیز دارم
از هدیه ام حالی غرور انگیز دارم
در پیش مادر سربلندت می کنم من
عون و محمد را پسندت میکنم من
بر قامت این کودکان حق پرستم
با دست های خود لباس رزم بستم
از نیزه ها بر جانشان باکی ندارم
از کینه ی شمر و سنان باکی ندارم
شرط مواسات من است این جان خواهر
باید به خون غلطند این دو مثل اکبر
شاید که کارت با عدو بالا نگیرد
بگذار تا فرزند من جایت بمیرد
حتی تن این ها اگر شد اربآ اربا
هرگز نخواهی دید اشک خواهرت را
من از همین دم دست از آنها کشیدم
از تو نه اما از پسرها دل بریدم
بر آسمان نیزه ها باید نشینند
بهتر که عصر غارت ما را نبینند
وقتی که دست مادر آنجا بسته باشد
خوب است چشم غیرتی ها بسته باشد
بهتر که جولان سنان ها را نبینند
بر صورت مادر نشان ها را نبینند
آنجا که دست و پای طفلانت بسوزد
آنجا که معجرهای طفلانت بسوزد
بر ناقه های بی حجاب افتاده باشیم
آنجا که در بزم شراب افتاده باشیم
باشد که در خیرات نان آنها نباشند
دروازه ی ساعات را آنجا نباشند
بهتر مرا با چادر پاره نبینند
در کوچه های شام آواره نبینند
تا دور بینم از سرت سنگ بلا را
نذر سپر کردم برایت بچه ها را
تا سنگ ها شان سمت این دو سر بیافتد
شاید سرت از نیزه ها کمتر بیافتد
#حسن_کردی
#حضرت_عبدالله_شهادت
ماه را در ته گودال به خون غلتان دید
تیرها دور سر غربت او چرخان دید
دید از چشم و دل سوخته اش خون جاری ست
خون مظلومی او در دل هامون جاری ست
نه علی اکبر و عباس و نه عابس مانده
عمو از زخم سنان خسته و بی حس مانده
تیغ ها راه گلویش همگی سد کردند
نیزه ها با تن تنهای عمو بد کردند
شانه اش دید که آماج بلا گردیده
چند باری ست تنش روی زمین چرخیده
رفت با ناله ی لا اُفارقِ از عمویش
تا که با دست سپر گشته به راه گلویش
آفتاب است که بر زخم تنش می تابد
هر که با هر چه که می خواست عمو را میزد
متل یک رود پر احساس به دریا افتاد
دست او پیش نگاه غم مولا افتاد
حرمله باز مهیای شکاری تازه ست
روضه اش روضه ی بازِ غمِ بی اندازه ست
#حسن_کردی
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
از گلویت پسرم هرم عطش می بارد
لبت از تشنگی انگار که آتش دارد
می زند شعله لب سوخته ات بر جگرم
تاب یک ناله نمانده ست برایت پسرم
برو ای تشنه محال است که آبت ندهند
نه بعید است که این قوم جوابت ندهند
تو بمیری ز عطش هم به دلشان غم نیست
بین این طایفه ی شب زده یک آدم نیست
مهلت حرف ندادند به لبهای پدر
خون لبهای تو پاشید به سیمای پدر
حرمله کاش که شرمنده ی رویت می شد
کاش دستم سپر زیر گلویت می شد
ناگهان کشت مرا درد صدای گلویت
چقدر تیر بزرگ است برای گلویت
می چکد خون ز لبت قطره به قطره پسرم
مانده ام با تو چگونه بروم سمت حرم
#حسن_کردی
.
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله_زمزمه
شب پنجم است و روضه لاجرم میره توو گودال
اونجایی که یه غریبو لشکری می کنه پامال
دیگه کار از کار گذشته عمو توو چنگ سپاهه
عبدالله دید که عمو جون توی گودال بی پناهه
تیرا مثل کوه آتیش داره رو تنش می باره
هر کسی داره با نیزه رو تنش نقشی می زاره
عبدالله گفت به خودش که بی حسین دنیا تمومه
وقتی که عمو غریبه زنده موندنت حرومه
ببین جسم نیمه جونش غرقه توو دریای خونه
برو تا پیکر زخمیش زیر دست و پا نمونه
یادش افتاد از بابا و ماجرای در و دیوار
یل سردار جمل رفت تا که کوچه نشه تکرار
مگه من زنده نباشم که عمو حسین غریب شه
من مگه مُردم بزارم که عمو شیبُ الخضیب شه
گفت میرم تا که شبیه بابا توی غم نشینم
بهتره زودتر برم تا داغ ناموس و نبینم
دستمو سپر میزارم رو گلو عمو حسینم
مچم آویزون به پوسته روبرو عمو حسینم
ناگهان یه تیغ وحشی دستو زد با بغض و کینه
صدا استخون شکستن برد حسینو تا مدینه
#حسن_کردی✍
.👇
#حضرت_علی_اکبر_شهادت
مُردم و مُردم و مُردم که رسیدم اینجا
اولین بار ز غم ناله کشیدم اینجا
این چه جسمی ست که مانند نگین ریخته است؟
تن تو یا تن من روی زمین ریخته است؟
لشکری منتظر گریه ی من بود علی
دشمن آماده ی با خنده زدن بود علی
دشمن انداخت تو را کل حرم افتادند
با زمین خوردن تو اهل حرم جان دادند
جان من هستی و جان دادن تو مردن من
عمه باید که بیاید ز پی بردن من
سخت جان می دهی ای جان پدر می بینم
در تو من فاطمه ای سوخته تر می بینم
مختصر جسم تو را روی عبا بگذارم
باز هم از تن درهم شده ات، کم دارم
از تو ای سوخته جان، سوخته ای بد تر نیست
هیچ کس مثل تنت آینه ی مادر نیست
پدرت سمت حرم با قد خم برگردد
عمه ات با چه کسی رو به حرم برگردد
#حسن_کردی
مُردم و مُردم و مُردم که رسیدم اینجا
اولین بار ز غم ناله کشیدم اینجا
این چه جسمی ست که مانند نگین ریخته است؟
تن تو یا تن من روی زمین ریخته است؟
لشکری منتظر گریه ی من بود علی
دشمن آماده ی با خنده زدن بود علی
دشمن انداخت تو را کل حرم افتادند
با زمین خوردن تو اهل حرم جان دادند
جان من هستی و جان دادن تو مردن من
عمه باید که بیاید ز پی بردن من
سخت جان می دهی ای جان پدر می بینم
در تو من فاطمه ای سوخته تر می بینم
مختصر جسم تو را روی عبا بگذارم
باز هم از تن درهم شده ات، کم دارم
از تو ای سوخته جان، سوخته ای بد تر نیست
هیچ کس مثل تنت آینه ی مادر نیست
پدرت سمت حرم با قد خم برگردد
عمه ات با چه کسی رو به حرم برگردد
#محرم_۱۴۰۴
#شعر_شهادت_حضرت_علی_اکبر_ع
#حسن_کردی
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله
شب عاشورا
#عاشورا
امشب ای آفتاب من با من
بگو از لحظه های فردایت
کاش جان مرا هم ای جانم
بگذاری برای فردایت
آسمان منی و می دانی
می خورم من زمین اگر بروی
من نبینم که ماه زندگی ام
بر روی نیزه ها به سر بروی
بگو ای همسفر که بعد تو و
ابوفاضل کفیل زینب کیست
امشب ای شاه تشنه در صحرا
این همه خوار کندنت از چیست
تو نباشی که میبرد زین دشت
دختران نحیف قافله را
ابوفاضل اگر نباشد من
چه کنم زجرهای حرمله را
من به معجر به چادر طفلان
به علی عمری است حساسم
حرم و غارتش نگو حتمی ست
مگر آنکه نباشد عباسم
سفر ما نگو که پایانش
ختم خواهد شود بر این گودال
سوره ی فجر من ز مرکب ها
آیه های تنت شود پامال؟
با من از شیرخواره می گویی
قلبم از غربت تو میگیرد
بشنود از سه شعبه گر که رباب
همین امشب ز غصه می میرد
زینب از کودکی حسین جانم
بی تو یک روز هم نرفته سفر
تا مرا شمر ساربان نشده
حرمت را خودت بیا و ببر
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_عاشورا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حسن_کردی
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله
مرثیه شب عاشورا
#عاشورا
امشب برای گریه زمان کم میاوریم
در مقتل تو کاش که جان کم نیاوریم
امشب مسیر روضه به مقتل رسیده است
اشک خدا به صفحه ی مقتل چکیده است
کار غریب روضه به گودال می کشد
ما را برای روضه به دنبال می کشد
امشب چقدر غم زده در راهی ای حسین
از خوار پشت خیمه چه میخواهی ای حسین
با زینبت ز مجلس نامحرمان نگو
از شمرها و حرمله ها و سنان نگو
فردا بگو که از سر تو خون نمی چکد
از بند بند پیکر تو خون نمی چکد
پای سنان بگو به حرم وا نمی شود
هرگز سرت به نیزه هویدا نمی شود
فردا سرت بگو که ز جسم تو دور نیست
با من بگو که جای سرت در تنور نیست
امشب که با تو حال دلم خوب می شود
فردا غروب بی تو در آشوب می شود
فردا کسی به نیزه زمین می زند تو را
مانند روز کوچه کمین می زند تو را
#عاشورا
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حسن_کردی
#حضرت_زینب_مدح
#حضرت_زینب_اسارت #کوفه
نینوای عشق جاویدان ز نای زینب است
در حقیقت کربلا، کرب و بلای زینب است
اعتلای پرچم شیعه در آفاق فلک
افتخارش تا ابد حتمأ برای زینب است
زینتِ عصمت، ز طفلی آیه ی عصمت بُود
عصمت آری توشه ای از خاک پای زینب است
کوه در هنگام طوفان، جان فدا وقت خطر
مثل یک آیینه زهرا مقتدای زینب است
کوثر امّ ابیها، مثل مادر می شود
ماجرای کربلا شرح وفای زینب است
با نوای اُسکُتویش، کاخ ها لرزیده اند
کوفه ویران، از بلندای صدای زینب است
اینهمه شور و حماسه اینهمه فرزانگی
تازه یک خط از کتاب ماجرای زینب است
از کلام هر امامی می شود فهمید که...
زینتِ این طایفه صبر و حیای زینب است
اینکه شرق و غرب عالم را حسینی کرده است
ذوالفقار آتشین خطبه های زینب است
کوچه در کوچه به کوفه شهر دیروز علی
آفتاب سرخ بر نی رهنمای زینب است
#حسن_کردی
#امام_حسین
#اسارت
#شام
رسیده روضه به بازار شام واویلا
تمام مرثیه در یک کلام واویلا
شدند پرده نشینان آیه ی تطهیر
شکنجه در ملأ بار عام واویلا
ز کوچه ها همه بوی شراب می آید
رسیده قافله در ازدحام واویلا
در ازدحام نظرها،سلاله های علی
اسیر و خسته و بی احترام واویلا
به کوچه های یهودی خبر رسانده کسی
رسیده مرحله ی انتقام واویلا
به هر اشاره ی سنگی سری زمین می خورد
سری به نیزه ندارد دوام واویلا
مقابل دل زینب چگونه می شکنند
به سنگ کینه جبین امام واویلا
#حسن_کردی
#حضرت_رقیه_شهادت
اگرچه زخم لب داری و من هم خوب می دانم
مرا که در دمِ مرگم به لبخندی بخندانم
به روی نیزه ها که خوب می خواندی به هر شهری
برای من چرا پس ساکتی قاریِ قرآنم؟
کدامین نیزه با حلقوم تو اینگونه تا کرده؟
شبیه عمه ام دلخون ز دست نیزه دارانم
کدامین آتشی گیسوی زیبای تو را برده
همان آتش که من هم مثل تو آزرده از آنم؟
برای زخم چشمت مرهمی جز اشک اینجا نیست
ببخش این دست خالی مرا ای راحت جانم
من از وقتی پریشانْ گیسویت را روی نی دیدم
دگر با شانه ها قهرم، پریشانم پریشانم
#حسن_کردی
#امام_حسین_اربعین
#اربعین
من زنده ام که زنده بماند صدای تو
برگشته ام که روضه بگیرم برای تو
این شانه ی شکسته و این قد سوخته
این مو سفید خواهر خسته فدای تو
ای تشنه ی کنار فرات ای شکسته دل
تازه شروع می شود اینجا عزای تو
ای پاره پاره پیکر رفته به نیزه ها
در من دوباره زنده شده ماجرای تو
اینجا هنوز بوی تو دارند سنگ ها
مانده به روی خیلی از اینها حنای تو
ای کاش که حسین چهل روز پیش از این
من تشنه ذبح می شدم اینجا به جای تو
اینجا عصای پیری ات از هم شکسته شد
اما نه قطعه قطعه شد اینجا عصای تو
بی دست تا که پیکر سقا به خاک ریخت
آورد نیزه ای تن او را برای تو
با محرمان رسیدم و نامحرمان مرا
بردند دست بسته از این کربلای تو
از کوفه تا به شام چهل بار لااقل
نیزه به نیزه شد سر از تن جدای تو
#حسن_کردی