eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
بحار، ج 100، ص 441 بشار مکاری می گوید: در کوفه خدمت امام صادق علیه السلام مشرف شدم، حضرت مشغول خوردن خرما بودند. فرمود: بشار! بنشین با ما خرما بخور!عرض کردم: فدایت شوم! در راه که می آمدم منظره ای دیدم که سخت دلم را به درد آورد و نمی توانم از ناراحتی چیزی بخورم فرمود: در راه چه مشاهده کردی؟ -من از راه می آمدم دیدم که یکی از مأمورین، زنی را میزند و او را به سوی زندان میبرد. هر قدر استغاثه نمود، کسی به فریادش نرسید! -مگر آن زن چه کرده بود؟ -مردم می گفتند: وقتی آن زن پایش لغزید و به زمین خورد، در آن حال، گفت: لعن الله ظالمیک یا فاطمة! امام علیه السلام به محض شنیدن این قضیه شروع به گریه کرد، طوری که دستمال و محاسن مبارک و سینه شریفش تر شد. فرمود: -بشار! برخیز... غلام گفت که در میزنند... بشّار است! کسی دلش به نظر بی قرارِ دلدار است رسید و داد سلامی امام صادق را غنیمت اند دقائق، زمانِ دیدار است امام آمد و خرما به او تعارف کرد نخورد و گفت غمی در دلش تلمبار است نخورد و گفت زنی بین راه دیدم که به دست مأموری سنگدل گرفتار است به استغاثه کمک میگرفت از مردم دریغ...راهِ ستم باز و جاده هموار است بگو حکایت این قصّه چیست یا بشّار بگو اگر چه برای تو نقل دشوار است زنی که خورد زمین، پای او گرفت به سنگ گلوی تشنه ام از دردِ بغض سرشار است کدام جرم به زندان کشید پایش را؟ همین...همینکه فقط از خلیفه بیزار است به زعمِ من "لَعَنَ الله ظالمیک" که گفت به عشق فاطمه افتادنش هم ایثار است شبیه ابر بهاری گریست چشم امام هوای شهر چه امروز سرد و غمبار است به مسجد آمده در حق زن دعا بکند امام رحمت محض است، یار و غمخوار است خلاصه از دل زندان خلاص شد آن زن دعای خیر امام است آنچه در کار است امام گفت سلام مرا به او برسان بگو که هدیه ی ما بر تو هفت دینار است مقام لعن ببین تا کجاست دوست من! در این حدیث نظر کن که حرف بسیار است دعای خیر و سلام است و هدیه ی مولا به مذهبی که مرا هست، لعن معیار است ثواب شعر به علامه مجلسی برسد که این روایت ناب از بحار الانوار است
اسلام که دین کامل و جامعی است نه حنبلی و مالکی و شافعی است، سنّی که عمل نمی‌کند بر سنّت «شیعه» است که اهل سنّت واقعی است
سخن از روز نخست است... وَ قبل از اول از همان روز كه فرمود:(على=خيرالعمل) همه جا خواند محمد، كه على ، جان من است خط به خط مدح علی ، عزت قرآن من است اصل این است ، علی ، محور اسلام خداست چه بخواهید و نخواهید «علی» نام خداست هرکه تسلیم علی بود ، مسلمان نبی است ورنه در سلسله‌ی ظلمت جهل عربی است روی منبر به همه گفت ، که (لن یفترقا)..! بعد من ...،(آیه‌ی قرآن و....فقط این آقا..!) پس چه شد ، قوم به تفریق علی ، جمع شدند..!؟ شب پران در پی خاموشی این شمع شدند..!؟ فتنه کردند که « لن یفترقا » ، بی معناست ریشه‌ی «وحدت اسلام» به ریش زعماست اصل این است که اسلامِ «مغایر» ، نجس است بی علی ، مسجد و محراب و منابر ، نجس است «وحدت» این است «فقط» ، ناد علی.. ٬ یاد علی.. پس از آن چشم بدوزیم ، به اولاد علی وحدت این است که هم لشکرمولا بشویم ریزه خوار نمك سفره زهرا بشویم وحدت این نیست که با قصد رضای اعدا بزنی طعنه به رفتار محب زهرا (س) یادمان رفت که قرآن نبی معیار است.!؟ که محمد « و اشدّاءُ علی الکفار» است..!؟ گر دفاع از علی و حق علی ، تفرقه بود «الغدیر» از چه به احقاق علی ، شعر سرود..!؟ کتب اصلی شیعه ، پرِ طعن خلفاست ما اگر دور از این «اصل» بمانیم ، جفاست ...... ما نگفتیم که سر از تنشان بر دارید چادر از دخترکان و زنشان بردارید ما نگفتیم که جنگی به میان سر بزند رخت آرامش اسلام ، ز تن پر بزند ...... تا طلوع پسر فاطمه ، ما ، در صبریم گرچه رودیم ، خروشیم ، ولی در ابریم . . . . . . . ما فقط روضه چشیدیم و ، نوشتیم "چرا"...!؟ ما فقط آه چکیدیم و نوشتیم ، "چرا"...!؟ ما نوشتیم ٬ "چرا " جام نبی پُر شده بود؟ و "چرا " مزد نفسهاش (لیهجر) شده بود..!؟ ما نوشتیم "چرا " دست خدا بسته شده‌..!؟ و "چرا " امت بی مایه ..!! از او خسته شده ..!؟ ما نوشتیم "چرا " ، مادر ما را زده‌اند.!؟ سر سردار جهان را ، سر سودا ، زده‌اند.!؟ ما نوشتیم که بر فاطمه ، شلاق زدند..!؟ بعد هجر پدرش ، برجگرش داغ زدند..!؟ و "چرا " قوم ، عزیز دگرش را کشتند پشت در ، ماند و «خودش را» ، «پسرش را» کشتند ما نوشتیم "چرا " مقبره‌ای نیست از او..!؟ تو که دم میزنی از وحدتشان ، باز بگو..!!!! واقعا این‌که نوشتیم «"چرا " » !؟ ، تفرقه بود!؟ همه از دین‌که نوشتیم ... ، چرا تفرقه بود .!؟ ★★★ اگر این دشمنیِ دشمن زهرا ، کفر است...! همه‌ی دین و خداوند شما را کفر است...! ★★★ وحدت این نیست که یک سوم نسل طاها بشود کشته و ، گویید فقط .. «واویلا...»!! عوض اینکه جوابی بدهید ، انگ زدید به سرِ نیزه ، نشاندید و به ما سنگ زدید . . . . . . . یادم آمد که علی را به همین «انگ» زدند «سامری»وار ، «خرِ» جامعه را رنگ زدند نامه دادند ٬ علی ! تفرقه آمیز شدی..!؟ امت واحده را ..!!! «فتنه» برانگیز شدی..!؟ به گمان، شیر خدا ، خام شود ، رام شود..! نکند ، «تفرقه»ی «وحدت اسلام»!!! شود در مرام علی ، «اسلام خلیفه» ، نجس است هرکه شد «متحد» و «رام» خلیفه ، نجس است وحدت این است که همراه ولایت باشی شیعه‌ی سوخته در هرم برائت باشی مصلحت بینی‌تان ، ربط ندارد به علی آه از غربت و‌ مظلومیت قلب علی ★★★ عاقبت در دل محراب ، ولی را کشتند به همین انگ ، «حسین بن علی» را کشتند ★★★ تفرقه نیست اگر ، حق علی را خواهیم تفرقه نیست که با جاده‌ی او ‌ هم‌راهیم نکند شقشقیه از نظرت جا مانده که علی مثل همیشه تک و تنها مانده نشود ساده ببینید ، که سرّی ، پشت است تفرقه ، ذات سقیفه است ، که «محسن» کشته‌ست نفس آل سعود، آل خلیفه ، نجس است... هرکه رفته‌ست به دنبال سقیفه ، نجس است ★★★ شیعه..! هشدار ،که «درسفسطه بازی» بشوی به دو تا منطق بی قاعده ؛ راضی بشوی روضه‌ی حضرت زهرای شما تفرقه نیست و تولا و تبرای شما تفرقه نیست ...
توجه بر تبری عزت ماست دلیل روشنی بر وحدت ماست ز قول مردم ایران بگویید ابولولو نماد غیرت ماست
آسان، ره حق به گفت‌وگو نتوان رفت بی رهبری علی، نکو نتوان رفت کردند بنای چارسو در ره دین غیر از یک سو ز چارسو نتوان رفت
ز یک بی‌حرمتی تا روز محشر اگر لعنت به شیطان گشت واجب یقین دارم《حسانا》! لعنت حق مناسب‌تر بُوَد بر این دو غاصب (به نیابتش برای فرج، صلوات)
ایا گرفته تو اندر سرای جهل، مقام! تهی ز دانش و غرقه میان بحر ظلام ایا ز غُمری دائم فسوس گشته‌ی دیو ز مصطفی به تو بر صدهزار گونه ملام ایا گسسته ز حبل خدا و دعوت حق! به کام خود به سرت کرده است دیو، لگام ایا مخالف اسلام و راه دین هدی! کشیده گردن از بیعت اولوا الارحام ره صواب ندانی همی ز راه خطا ره حلال ندانی همی ز راه حرام نه مشک بازشناسی همی ز پُِشک سیاه نه عود و عنبر و کافور را ز سنگ رُخام نه حق ز ناحق دانی، نه بنده را ز خدای نه مرد ناقص پرعیب را ز مرد تمام همی ندانی ای کوردل ز غُمری خویش که احمد قُرَشی را وصی که بود و کدام نگر که پای، ابر کتف مصطفی که نهاد بتان ز کعبه که افکند و پاک کرد مقام نگر که از پس پیغمبر خدای، بزرگ کدام بود به علم و به دانش و احکام نگر که مهتر آل نبی که بود از اصل نگر که خالق جبّار را که بُد ضرغام نگر که سرمد، شمشیر خویشتن به که داد به که سپرد پیمبر پس از فراق، حُسام نگرکه بن عم و داماد مصطفی که بُد است نگر که فضل که را کرد از بنی اعمام نگر که کردش ترویج دین و بودش یار ولی که بود ابر ذوالجلال و الاکرام نگر که دستِ که بگرفت مصطفی به غدیر که را امام هدی خواند فخر و زین انام یکی فضیلت بُد بیش از این امام تو را همی دهی به دل خویش اندر این آرام؟ اگر به غار بُد او یار مصطفی یک شب بدین فضیلت بایدْش،‌ سروری فرجام؟ چهل شبان‌روز ابلیس بُد به نوح نبی بدان سفینه‌ی پرآب اندرونْش مقام و گر به پیری کس را رسد امامت خلق کسی به پیری ابلیس بُد در آن ایّام؟ ایا مُناصب دل‌کور ابله ملعون! ز کوربختی دائم در اوفتاده به دام مرا امام هم از جایگاه وحی خداست ز جایگاه نبی مر تو را امام کدام؟ امامم آن‌که به پیش بتان نکرده نماز نکرده جز ملک‌العرش را صلوة و صیام امامم آن‌که خداوند علم و شمع هدی است امامم آن‌که تقی و نقی و ز اصل کرام امامم آن‌که به مال کسان نکرده طمع نخورده مال یتیمان، حلال خورده مدام امامم آن‌که به زرّ و درم نشد مشغول از این بعید نبود ار همیشه بودش وام امامم آن‌که نبی گفت: یا ولیّ الله! تویی مرا دل و جان و منم تو را اجسام امامم آن‌که کتاب خدای، جمع او کرد پس از "محمّد پیغمبر"، اوست شاه و امام امامم آن‌که فدا کرد تن به جای نبی ز وقت خفتن تا وقت نور دادن بام امامم آن‌که بُد اندر رکوع، سائل را بداد خاتم از بهر خالق علّام امامم آن‌که بکردی به ضربتی به دو نیم اگر بر آهن و بر سنگ بر زدی صمصام امامم آن‌که به روزه بدی سه روز و سه شب طعام داد به سائل به وقت خوردن شام امامم آن‌که بر او و بر اهل خانه‌ی او خدای عرش فرستاد از بهشت، طعام امامم آن‌که خدای بزرگ، روز غدیر به فضل کرد به نزدیک مصطفی، پیغام امامم آن‌که به جز طاعت خدای نکرد بر او امام پسندی تو عابد اصنام؟ امامم آن‌که ابا مصطفی به روز قضا بُوَد ابر لب حوض و به دستش اندر جام امامم آن‌که علی‌رغم این مَناصب را لوای حمد به دستش بُوَد به روز قیام امامم آن‌که امید شفاعتم همه اوست که در محبّت او در شوم به دار سلام ایا منافق مردود و مرتد بدکیش! ز جهل، سُخته و در راه دین احمد، خام تو خویشتن را "سنّی" و نیک‌ می‌دانی؟ تو زآن گروهی کایزد شناخت "کالانعام" تو هیچ چیز نمی‌دانی از مسلمانی به جز "سلام علیک" و دگر "علیک سلام" اگر تو خواهی مؤمن شوی بیا بشنو ز قول شاعر این درست کلام که شعر او دل هر پاک را چو نقره و زر کند به دعوت و بیرون برد ز سر، سرسام پُِشک: پشگل. رُخام: سنگ مرمر، سنگ سفید و نرم. غُمری: ناآزمودگی، ناشیگری. مُناصب: بدی آشکار کننده. مَناصب: رتبه‌ها، منصب‌ها.
از بهر دفاع از علی جوشن باش آگاه ز فتنه های اهریمن باش خواهی که دعاگوی تو زهرا گردد با دشمن مرتضی علی دشمن باش
قسم به خالق بی‌چون و صدر و بدر انام! که بعد سید کونین، حیدر است امام امام اوست به حُکم خدا و قول رسول که مستحقّ امامت بُوَد به نصّ کلام امام اوست که چون پای در رکاب آورد روان به طیّ لسان هفت سبع کرد تمام امام اوست که قائم بُوَد به حجّت خویش چراغ عاریت از دیگری نگیرد وام امام اوست که بخشید سر به روز مصاف بدان امید که بیگانه را برآید کام امام اوست که قرص خور از اشارت او به جای فرض پسین، بازگشت از ره شام امام اوست که انگشتری به سائل داد نهاد مُهر رضا بر لب و نخورد طعام امام اوست که داند رموز منطق طیر نه آن که ره‌زن مردم شود به دانه و دام امام اوست که دست بریده کرد دُرست نه آن که کرد به صد حیله، وصله بر اندام امام اوست که خلق جهان غلام ویند نه آن که از هوس افتد به زیر بار غلام تو ای که اهل حسد را امام می‌دانی! گشای چشم بصیرت، اگر نه‌ای سرسام کدام از آن دو سه در حلّ مشکلات یکی به علم و فضل و هنر داد خصم را الزام؟ کدام از آن دو سه بیگانه، در طریق صواب نهاده‌اند به انصاف و آشنایی گام؟ کدام از آن دو سه یک روز در مصاف و نبرد به قصد دشمن دین برفروخت برق حسام؟ من آن امام نخواهم که بهر باغ فدک کند ز ظلم به فرزند مصطفی، اِبرام من آن امیر نخواهم که آتش افروزد بر آستانه‌ی کهف انام و صدر کلام من آن امام نخواهم که در خلا و ملا برند تا به ابد مردمش به لعنت، نام به گرد خوان مروّت چگونه ره یابد؟ کسی کش آرزوی نفس کرده گرده و خام قبول عایشه بگذار و بیعت اجماع چه اعتبار به قول زن و تعصّب عام؟ خسی اگر بگُزینند ناکسان از جهل مطیع او نتوان شد به اعتقاد عوام گُل مراد کجا بشکفد ز غنچه‌ی دل؟ تو را که بوی محبّت نمی‌رسد به مشام میانه‌ی حق و باطل چگونه فرق کند؟ مقلّدی که نداند حلال را ز حرام چه خیزد از دو سه نااهل در علف‌زاری؟ یکی گُسسته مِهار و یکی فکنده لجام اسیر چاه طبیعت کجا خبر دارد که مبطلات کدام است و واجبات کدام؟ به مِهر شاه که اوقات از آن شریف‌تر است که ذکر خارجی و ناصبی کنیم مدام وگر نه توده‌ی اخگر شود دمی صد بار ز برق تیغ زبانم سپهر آینه‌فام در آن زمان که شریعت به دست ایشان بود مدار کار شریعت نداشت هیچ نظام دو روزه مهلت ایّام آن سیه‌بختان ز اقتضای قضا بود و گردش ایّام هزار شکر! که این اعتبار بی‌بنیاد چو عمر کوته دون‌همّتان نداشت دوام زند معاویه در آتش جهنّم، سر چو ذوالفقار علی سر برآورد ز نیام به مُبدعی که مسمّا به اسم "اللّه" است! به نور معرفت ذوالجلال و الاکرام! به گوهر صدف کاینات یعنی دل! به انبیای کرام و به اولیای عظام! که در حریم دلم داشت بامداد ازل فروغ روشنی مهر اهل بیت، مقام از ازل آورده مِهر حیدر و آل به خود نساخته از بهر التفاتِ عوام سفینه‌ی دلم از مدح شاه، پُرگهر است گواه حال بدین عِلم، عالم علّام به طوفِ کعبه‌ی اسلام تا چو اهل صفا کبوتران حریم حرم کنند مقام، شکسته باد دل خارجی چو طرّه‌ی دال! خمیده باد قد ناصبی چو حلقه‌ی لام
بر لشکــــر باطل ، علنــی لعنـــت بــر منکــر حـَـــق علـــوی لعنـــت تـا بـوده و تـا هست همین باشـد بـر دشمـن مرتضـی علـی لعنـــت
شمشیرها به فرق سر دشمن علی نفرین به مادر و پدر دشمن علی گفتند با خدا و پیمبر مخالف است هرکس که هست هم‌نظر دشمن علی هستیم روز حشر به دور و بر علی کفار هم به دور و بر دشمن علی وقتی شکسته شد در خیبر به دست او درجا شکسته شد کمر دشمن علی حب علی محافظ ما از جهنم است محشر چه می‌شود سپر دشمن علی؟ با خواست علی همه تغییر می‌کنند عبد علی شود پسر دشمن علی تا سایه علی به سر شیعیانش است پس دفع می‌شود خطر دشمن علی هربار مثل باز شکاری هجوم برد هر بار ریخت کرک و پر دشمن علی شیعه صدا بزن که «علی یا علی مدد» سیلی بزن به گوش کر دشمن علی
با شادی و شور و زمزمه میخندد جانم که چه بی مقدمه میخندد بر خصم علی که میفرستم لعنت چی بهتر از این که فاطمه میخندد
صد شکر که ما اهل تولّا هستیم در زمره‌ی دوستان مولا هستیم بر شانه‌ی من، هر دو ملک! بنویسید ما دشمن دشمنان زهرا هستیم
ای که گویی بر یزید و آل او لعنت مکن ! ز آن که شاید حق تعالیٰ کرده باشد رحمتش! آنچه با آل نبی کرد او، اگر بخشد خدای هم ببخشاید ترا گر کرده باشی لعنتش!!
در طوق لعنت است به دوزخ يزيد سگ درگردنش سلاسل آتش طناب كن شمر لعين كه خود ز سگان جهنم است لب تشنه اش بدرد سفال كلاب كن ابن زياد سگ كه ز سگ كمتر است هم حشرش به خرس و خوک به شرالدواب كن مهر علی و آل علی خواهم از خدا یارب همین دعای مرا مستجاب کن
داستان پسر هند مگر نشنیدی؟! که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید پدر او لب و دندان پیمبر بشکست مادر او جگر عمّ پیمبر بمکید خود به ناحق، حقِ دامادِ پیمبر بگرفت پسر او سر فرزند پیمبر ببرید بر چنین قوم چرا لعنت و نفرین نکنیم؟ لعن الله یزیداً و علی آل یزید
و لعن الله عمر بن سعد كُشتی تو ابن سعد! جوانان كربلا بر گردن تو خون شهیدان كربلا گر تو نداشتی طمع مُلک و سروری خون‌ها نریختی سوی هامان كربلا پس ای شقی! به روز جزا نزد مصطفی خصم تواند جمله یتیمان كربلا لعنت به تو! كه این همه از شومی تو شد بردند سوی شام، اسیران كربلا این انتقام از تو كشد خالق جلیل كاین ظلم از تو شد به غریبان كربلا بر روح پُرجفای پلید ستم‌گرت لعنت كنند ریگ بیابان كربلا چون می‌روند جانب منبر به صبح و شام لعن تو می‌كنند خطیبان كربلا آن دم صدا به لعن مخالف، بلند شد در نزد حق، همین سخن آن جا پسند شد ▫️منابع: جُنگ شعر (خطّی، كتاب‌خانه‌ی مجلس)
بزرگ حجت یزدان، ولیّ بارخدای که هم وصیّ رسول است و هم برادر اوست هرآنکه روی خدا را به چشم می‌خواهد بگو به روی علی بنگرد که مظهر اوست اگر که شرطِ وصایت به علم و فرهنگ است نبی مدینه علم و وصیّ او، در اوست دلیلِ غصبِ حقِ او و نصبِ صاحب غار همان فرار و هزیمت به جنگ خیبر اوست!! اگرچه صاحب عار است او، نه صاحب غار مگس نهاده همان نقطه‌ای که بر سر اوست! کسی که رایت نصرت به دست، بگریزد به فرق، معجرِ زن، خوبتر ز مغفر اوست برادرند به صورت، ولیک در معنا همان کسی که پس از وی گریخت، خواهر اوست
هی پیش کمال کوه از کاه بگو از راه خلیفه های گمراه بگو راضی نشده فاطمه از او ، حالا هی تو پسِ نامش رضی الله بگو
زنی که نامِ علی بود آتشِ جگرش به من مگوی که او مادر است و من پسرش! ز همسریّ پیمبر چه افتخار آن را که بود نزد پیمبر، نفوذیِ پدرش؟ خدا که خار کنارِ گل آفریده به باغ عجیب نیست که این شد زنِ پیامبرش از او ستاند مدالش، علی که نفسِ نبی‌است اگر به فرض، نبی کرده بود مفتخرش به غیرِ موکبِ او در قفای مرکب او شتر که دید هزاران مریدِ گاو و خرش؟! به حکم «حربک حربی» که مصطفی فرمود جمل، بود اُحُد و اوست هندِ فتنه‌گرش اگر شهادتِ کفرش ز من قبولت نیست بخوان به سورۀ تحریم و نصّ معتبرش بر او، به حکمِ خدا، حدّ قذف واجب بود حواله کرد نبی با امامِ منتظرش قبولیِ عمل انبیا به حبّ علیست از آن ضعیفه چه گویی و فضل و کرّ و فرش؟! اگر «علیٌّ خیر البشر» فرو خواندی دگر ز یاد مبر «من أبی فقد کفر»ش کسی که زخم زبان زد به مادرم زهرا ـ تو و عقیدۀ تو ـ من نمی‌شوم پسرش
منوش از خُمِستان غیر آن سبو را که لب تر کند، خشک دارد گلو را . تو در ظلمت و اوست در روشنایی چه نسبت به شب می‌دهی ماه‌رو را؟ . بلاهت رها کن! بلاغت به پا کن! بجوی ای سراسیمه‌گو نکته جو را . چه امّید بستی به راهی به جز او مخوان از سر جهل «لا تقنَطوا» را . جنابت نمی‌يابد این‌سان طهارت بهل ای تن‌آسوده این شست‌وشو را . وضویی که بی حبّ حیدر بسازی به اسراف نسبت دهند آن وضو را . حذر کن! که با شیر نسبت مبندی به تمثیل خود کودک نق‌نقو را . کجا جمع گردد دلم با کسی که ندانست فرق پدر با عمو را . 🔴نخواهم من آن مادری را که در دل تــــــحمّل نکرده‌ست راز مـــــــــگو را . همان زن که با فتــــــــنه‌ی گاه‌گاهش نــبی جای خود، رنج داده‌ست شو را . همان زن که با مادر ما خــــــدیجــــه ز نـــــسبت فقـــط داشت نام هوو را . تو پیمانه‌ای را که نامش غدیرست اگر ریـــــختی، ریـــــختی آبرو را . کجا می‌دهم در قبال سوی اللّٰه ایا دست تقدیر! یک لحظه او را . همان او که از تخت و تاج کیایی گُزین می‌کند گیوه‌ی پررفو را . علی، آنکه در شام معراج، یزدان به لحنش بنا می‌نهد گفت‌وگو را . علی، آنکه از جان به ایتام کوشد علی، آنکه در دل شناسد عدو را . خدا را که ما را بخواند موالی که در دل نمیرانَد او آرزو را . بنوشند بی او حَمیمًا جَحیما بنوشیم با او شرابًا طهورا . مرا «جوهرِ» اعتقادی‌ست ثابت رقم می‌زنم نکته‌ی مو به مو را
علیست محور حق تا که با علی بد کرد مرا مراتب ایمان او مردد کرد به خویش گفتم او همسر پیمبر ماست که سب و لعنت و نفرین او نباید کرد کدام زن چه زنی احترام و حرمت که؟ زنی که خون به دل حضرت محمد کرد؟ زنی که با پدرش بعد قتل پیغمبر تمام مردم را در سقیفه مرتد کرد؟ زنی که مثل زن نوح بی لیاقت بود زنی که مثل زن لوط ظلم بی حد کرد جمل،شتر که زمین خورد زیر لب گفتم خدا به خیر کند با حسن چه خواهد کرد! مدینه...تیر و تابوت....کینه ای شتری و در ادامه ی این شعر گریه باید کرد...
به نقلی سال‌روز آن زن که هوس، مست غرورش می‌کرد حِقد و حسد از عاطفه دورش می‌کرد از بعد نبی چه فتنه‌هایی که نکرد! ای کاش پدر زنده به گورش می‌کرد!
دشمن فاطمه ازرحمت حق مأیوس است درصف حشرهمه حاصل اوافسوس است همه دم گفته ام ودرهمه جامیگویم آنکه سیلی زده برفاطمه بی ناموس است
ولی تنها، ولی تنها، ولی تنها، ولی تنها قدم زد آسمان روی زمین ما ولی تنها! کسی که دستگیر انبیا بوده ست از آغاز کسی که با وجود او نبوده مرسلی تنها چه تصویر غم انگیزیست که بعد از رسول الله نشسته روبه روی ذوالفقار خود یلی تنها شگفتا! اسفلی بر منبر و دورش خلایق جمع! دریغا! گوشه مسجد نشسته افضلی تنها! پیمبر گفت اگر دنیا به سویی رفت و او سویی همه باطل روند و اوست راه حق، بلی! تنها چه می‌گویی برادر جان علی تنهاست بی مردم درست این است که هستند مردم بی علی تنها!