eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
1 عکس
1 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
رباعی ای کاش زُلال، همچو باران بودم سرشار زِ چشمه سار عِرفان بودم در مدرسه ی امامِ صادق آن روز هم کُرسیِ جابر ابن حیّان بودم
. شهادت امام صادق علیه السلام می‌شود تحمّل کرد ‌طعنه‌یِ ستمگر را بشنود چطور این مرد ناسزا به مادر را ؟! پابرهنه در کوچه راه رفتنم سخت است می‌توان تصوّر کرد آن حریمِ مضطر را آتش و مغیلان در کوچه نیست امّا من در مدینه حس کردم کربلایِ دیگر را از شرارِ زهرِ کین جانِ پیر می‌سوزد می‌شود تصوّر کرد تشنه‌کام و خنجر را روزگارِ من تار و تیره چشمهایم شد درک می‌کنم حالا آن غروبِ آخر را آن غروبِ تلخی که خیمه‌هایِ جدّم سوخت عمّه دید در گودال جسمِ شاهِ بی‌سر را این دقایقِ آخر روضه‌خوان شده صادق من حسینی‌ام خواهم انتقامِ دلبر را علیه_السلام
یا امام صادق(ع) وقتى كه آتش سائل دامان در باشد بايد به ارث مادرى مشتاق تر باشد ای کاش میشد صفحه تاریخ را سوزاند وقتی طناب و شعله سر خط خبر باشد حتّى طناب اينجا براى رفع حاجاتش می‌خواهد اول شخص عالم در سحر باشد هرگز ندیده هیچکس حاجت روایی ها در خانه شیخ الائمه مختصر باشد طوفان غربت در مدينه اين چنين ميخواست تا صورت سجاده اش از غصه تر باشد وقتى عبا از روي دوشش بر زمين افتاد جبريل آمد تا برايش بال و پر باشد نیش و كنايه بيشتر از هر كسى ميخواست در ماجراى تلخ كوچه خيره سر باشد از روضه های فاطمه این قوم میدانست این بار باید هیزم در بیشتر باشد با دست بسته مثل حيدر می‌برند او را تا سهم قلب شيعيانِ خون‌جگر باشد دنیای فانی کار دستت داده بانو این هم زبانی کار دستت داده بانو از سرفه هایت خوب معلوم است زهرا خانه تکانی کار دستت داده بانو دستی به پهلو داری و دستی به دیوار قد کمانی کار دستت داده بانو هم زخم بازو شانه را بي بال و پر كرد هم ناتوانی کار دستت داده بانو در پیش چشمان حسن می دیدم آن شب زخم تبانی کار دستت داده بانو هر روز گل می چینی از پیراهن خود این باغبانی کار دستت داده بانو خانه تکانی ، قد کمانی ، ناتوانی در این جوانی کار دستت داده بانو
یا امام صادق(ع) در آشیانه ، مرغ آمینی پرش ریخت گرم نیایش بود و دشمن بر درش ریخت در کوچه با پای برهنه ، دست‌بسته آهی کشید و روضه از چشم ترش ریخت روزی که آتش در سرایش شعله‌ور شد اشکی به یاد مادر غم‌پرورش ریخت -در- سنگری مابین دشمن بود و مادر آن در شکست و سوخت و روی سرش ریخت در کربلا ریگ بیابان دور ارباب گودال خون شد نیزه هم بر پیکرش ریخت روح از تنش با قتل صبر آرام می رفت تا این که شمر آمد نظام حنجرش ریخت پیش سرش در شام، دشمن باده خورد و آنچه که باقی ماند را روی سرش ریخت از بین آن نامحرمانِ مست ، یک آن مردی کنیزی خواست قلب دخترش ریخت
. قاتل من زهر شرر بار شد قاتل مادر در و دیوار شد زهرا عزا بهر پسر گرفته امام صادق را به بر گرفته رفت از جهان صادق شَهِ مدینه موسی بن جعفر می زند به سینه دشمن ز جور و کینه وحشیانه در نیمه شب آتش زده به خانه آن نیمه شب یاد مدینه افتاد یاد در و مسمار و سینه افتاد صادق که بر درد همه طبیب است در شهر یثرب قبر او غریب است از بام و در آمد درون خانه آن دشمن دور از خدا شبانه مدینه شد لبریز ماتم امشب موسی بن جعفر سوزد از غم امشب . (پاره دم امام صادق ع) صادق شده آماده ی شهادت از بس که دید از دشمنان جنایت صادق شده آماده ی شهادت از بس شنید از دشمنان جسارت از ظلم و جور دشمن بی حیا شهید شد صادق آل طاها رئیس مذهب کشته شد وای وای استاد مکتب کشته شد وای وای خاموش شد شمع وجود صادق ورق ورق گشته کتاب ناطق از ظلم و جور دشمنان پلید صادق آل مصطفی شد شهید صادق آل پیمبر کشته شد زاده ی زهرای اطهر کشته شد امام صادق کشته از جفا شد اندر مدینه شور و غم به پا شد.
علیه‌السلام 🔹عطر شفاعت🔹 حق‌پرستان را امامی هست، دینش دلبری نور رویش کوثری، شور کلامش حیدری هر دو شهد معرفت را ریخته در ساغری: آیه‌های احمدی را با حدیث جعفری حرف او عشق است، فهمش را به عاشق می‌دهند صادقان، دل‌هایشان را دست صادق می‌دهند مالکی‌ها، شافعی‌ها، خوشه‌چینانش همه سیدِ طاووس‌ها، طاووس بُستانش همه شیخ‌ها، علامه‌ها، طفل دبستانش همه گردن‌افرازانِ دانش، گَرد میدانش همه جامی از «اَلعِلمُ نورٌ» ریخت تا در جان ما از هَلِ الدّینش به اِلّا الحُب رسید ایمان ما لب گشود و در دلِ عالم به پا شد شورها علم‌ها را هر حدیثش، زد گره با نورها نور، مجرم بود اما، در نظام کورها ترس می‌انداخت حقش، در دل منصورها در هراس‌اند از وجودش، چون که می‌دانند کیست حجت‌اللهی که جوشان در رگش، خون علی‌ست.. امشب اینجا جلوه‌ای از خیمه‌های کربلاست باز آتش، شعله‌ور در خانۀ آل عباست حضرت شیخ‌الائمه در میان کوچه‌هاست گرد، بر پیشانیِ آیینۀ روی خداست روضه‌ای جانسوز در این واژه‌های ساده است شیعیان! فرزند زهرا از نفس افتاده است خواستم دورت بگردم مثل زائرها، نشد یاورت باشم به دانش، مثل جابرها، نشد پر کشم با قالَ صادق‌ها و باقرها، نشد شاعر خوب تو باشم بین شاعرها، نشد بر خلاف زندگیِ از خطا آکنده‌ام صادقانه گفتم این یک بیت را، شرمنده‌ام دوست دارم مثل تو، زیبا به دنیا بنگرم صادقانه، عاشقانه این جهان را بنگرم مثل تو، با یاد فرزندت، به فردا بنگرم روی مهدی را ببینم، رو به هرجا بنگرم مثل آن یار تو، یارانش از آتش رد شدند در تنور غیبت، آن مردان که می‌باید شدند مثل یاران تو، یارانش طبیب و مرهم‌اند هم جوانمردند و هم همدرد درد عالم‌اند غم ندارند اولیاءالله، غمخوار هم‌اند با یتیمان مهربان، آنجا که باید محکم‌اند دولت فردا از آنِ صالحان عاشق است صبح نزدیک است آری! وعدۀ حق صادق است
علیه‌السلام 🔹شوق بقیع🔹 هوای شعرم، بی نامتان معطّر نیست رواق هیچ دلی بی شما منوّر نیست بدون نور شما در میان ظلمت‌ها برای هیچ‌کسی معرفت میسّر نیست اگر نسیم مسیحاییِ شما نوزد درخت دانش دیگر شکوفه‌آور نیست آهای گم‌شده‌ها! در پی چه می‌گردید؟ مگر کلید معالم به دست جعفر نیست؟.. خدا به سینۀ صادق کلیم شد با ما تمام قصّه همین است و چیز دیگر نیست مفصّل از توحید مفضّلت خواندم خداشناسی از این خوب‌تر مصوّر نیست حباب‌وار پر از هیچ و پوچ خواهد شد دلی که در یَمِ عرفانتان شناور نیست.. زمان زمانۀ فریاد «‌اَین عمّار» است میان این‌همه بدعت کسی ابوذر نیست درِ نجات شمایید، أنتَ بابُ اللّه به هر دری بزنم چاره‌ای جز این در نیست مباد لحظه‌ای از مهرتان جدا باشم در این زمان که برادر دگر برادر نیست چقدر شوق بقیع شماست در دل من کبوترانه بگویم ولی مرا پر نیست همین سرودۀ ناقابل است تحفۀ من برای من که از این بیشتر میسّر نیست
| 💠 (علیه‌السلام) «مَنْ صَلَّى وَ لَمْ يُصَلِّ عَلَى النَّبِيِّ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) وَ تَرَكَ ذَلِكَ مُتَعَمِّداً فَلَا صَلَاةَ لَه» هر کس نماز بخواند و از روی عمد بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) صلوات نفرستد، نمازش پذیرفته نیست. 📗 تهذيب الأحكام، ج۴، ص۱۰۹ 🔹کمال نماز🔹 بی مهر نبی و آل او دل، دل نیست در سینه به غیر مشتی آب و گل نیست رنگ صلوات اگر نگیرد، هرگز معراج نماز عاشقان کامل نیست
قال الصادق (علیه السلام): نوحوا علی الحسین نوح الثَکلی علی ولدها؛ برای حسین (علیه السلام) مثل مادر جوان از دست داده گریه کنید با اشک و آه و زمزمه نوحوا علی الحسین با اضطراب و واهمه نوحوا علی الحسین فرموده است حضرت صادق به شیعیان ای شیعیان من همه نوحوا علی الحسین باید پس از سلام به تو زود گریه کرد یعنی که بی مقدمه نوحوا علی الحسین باید تمام وقت برای تو ضجه زد ممتد، بدون خاتمه نوحوا علی الحسین در مجلس حسین نباید سکوت کرد در ازدحام و همهمه نوحوا علی الحسین شب های جمعه فاطمه هم نوحه میکند با ناله های فاطمه نوحوا علی الحسین پشت حسین فاطمه در علقمه شکست پس در کنار علقمه نوحوا علی الحسین هم ناله صدای غم انگیز زینبیم با زینب مکرمه نوحوا علی الحسین
یا امام صادق (ع) اف‌به‌قومی که به دست معجزه ایمان نداشت حقشان‌‌ست این‌چنین که سفره‌هاشان نان نداشت خشکسالی لایق شهری ست که بعد از نبی اعتقادی به دعای حضرت باران نداشت آه باید این چنین ظلمی روا باشد به او آن زمان که هیچ کس تعریفی از انسان نداشت پا به نعلینش کند یک آن نخواهد شد ولی پا برهنه می‌دوید و فرصت یک آن نداشت ریسمان ها آنقدر محکم گلو را می فشرد پشت مرکب ها نمی آمد یقینا جان نداشت حرمت موی سپید قدکمان خواهد شکست یک قدم آهسته گیرد استخوان خواهد شکست آه بی شرمانه آتش بر درش انداختند هیزم سوزانده را روی پرش انداختند حرمت موی سپیدش را نفهمیدند که این چنین عمامه از روی سرش انداختند آه انگاری که این روضه برایم آشناست رد زخمی که به روی پیکرش انداختند تازیانه، دست بسته، چشم کم سو، نیمه شب با لگد من را به یاد مادرش انداختند باز هم مردم شبیه شام و کوفه طعنه بر بارش اشک از دو چشمان ترش انداختند خوب شد آنجا کسی از درد دلتنگی نخورد خوب شد از بام خانه هیچکس سنگی نخورد آه باید گفت آقایی که در غم کم نداشت قد انگشتان خود دور و برش آدم نداشت آه باید گفت از زخمی که روی دست بود آنقدر زخم عمیقی بود که مرهم نداشت آه باید گفت او حتی برای بستنِ زخم دور گردنش یک آشنایی هم نداشت آه باید سوخت وقتی که در آن بزم شراب دور خوداز قوم و خویشش نیز یک محرم نداشت آه اما خوب شد شش ماهه یا دختر نبود خوب شد که شانه ای از داغ لاله خم نداشت خوب شد قاری قرآنِ سر نی‌ها نشد سمّ مرکب را ندید و بند بندش وا نشد
‏انتظار و امام صادق (ع) مانده‌ست مات و خیره به اعماق درد و آه مثل دو چاه خشک شده ، چشم من به راه صادق" علی ست، زینب و زهرا و مجتبی ست با "کلّ نور واحد" اگر که کنی نگاه فقه‌ست صادقانه ترین علم بندگی هر "قال صادق"ست بر این گفته‌ام گواه از داستان آتش و هارون مسجّل است هستی برای خیل خلیلان تو تکیه گاه دلخوش به رجعتیم ، به دیدار روی تو غرق ظلالتیم به امید صبحگاه "نَشکو الیک" از غم تلخ فراق یار "نَشکو الیک"‌ از خطر فتنه و گناه دنیا دوباره تشنه ی یک جرعه نور شد ای آخرین امید دل هرچه بی پناه... برگرد ای بهانه ی دلگرمی جهان این سنگِ سردخانه! شود با تو روبراه
امام صادق (ع) شریعت روی چشمش می‌کشد گَرد کلامت را طریقت می‌کند آویزه‌ی گوشش پیامت را در این دنیای مکّار و در این دنیای و تهمت‌زا صداقت همچنان سرمشق می‌گیرد مرامت را قلم در دست تو شمشیر برّان شد بدون بی‌شک بدین‌گونه به پا می‌کردی اسباب قیامت را به دینار و به درهم باشد آزادند خدّامت ولی با نرخ دل دربند خود کردی غلامت را اگر هارون مکّی در تنور عاشقی گل کرد شنید از راه گوش جان خود برداً سلامت را دل شب روی سجّاده در آغوش خدا بودی که دشمن دید روی نردبان اوج مقامت را میان خانه آتش از خجالت آب شد اصلاً همین‌که عدّه‌ای پامال کردند احترامت را تنت در شعله بود اما دلت آتش گرفت آنجا به یاد آورده‌بودی دختر خیر‌الانامت را تو را ای‌ خون‌جگر! تا کاخ ملعون با چه وضعی برد بمیرم با نمک آغشته می‌کرد التیامت را همیشه عطر سیب از مقتل چشم تو می‌آمد شمیم کربلا پر کرده‌ بود از بس مشامت را سر نوحوای‌ تو با یاد جدّت نوحه می‌خوانیم خدا از ما نگیرد برکت رزق مدامت را