.
#شب_نهم_محرم
#حضرت_عباس علیهالسلام
فرازی از یک #قصیده
بر لب آبم و از داغ لبت میمیرم
هر دم از غصهٔ جانسوز تو آتش گیرم
مادرم داد به من درس وفاداری را
عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم
بوتهٔ عشق تو کردهست مرا چون زرِ ناب
دیگر این آتش غمها ندهد تغییرم...
تا که مأمور شدم علقمه را فتح کنم
آیت قهر، بیان شد ز لب شمشیرم
سایهٔ پرچم تو کرد سرافراز مرا
عشق تو کرد عطا، دولتِ عالمگیرم
کربلا کعبهٔ عشق است و منم در احرام
شد در این قبلهٔ عشاق دو تا تقصیرم
دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد
چشم من داد از آن آبِ روان، تصویرم
باید این دیده و این دست دهم قربانی
تا که تکمیل شود، حجّ من و تقدیرم
زین جهت دست به پای تو فشاندم بر خاک
تا کنم دیده فدا، چشم به راهِ تیرم
ای قد و قامت تو معنی «قدقامت» من
ای که الهام عبادت ز وجودت گیرم
وصل شد حال قیامم ز عمودی به سجود
بیرکوع است نماز من و این تکبیرم
بدنم را به سوی خیمهٔ اصغر مبرید
که خجالت زده زآن تشنهلب بیشیرم
تا کند مدح ابوالفضل، امام سجّاد
نارسا هست «حسان»! شعر من و تقریرم
#حبیب_چایچیان
.
#حضرت_عباس علیهالسلام
فرازی از یک #قصیده
🔹از داغ لبت میمیرم🔹
بر لب آبم و از داغ لبت میمیرم
هر دم از غصهٔ جانسوز تو آتش گیرم
مادرم داد به من درس وفاداری را
عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم
بوتهٔ عشق تو کردهست مرا چون زرِ ناب
دیگر این آتش غمها ندهد تغییرم...
تا که مأمور شدم علقمه را فتح کنم
آیت قهر، بیان شد ز لب شمشیرم
سایهٔ پرچم تو کرد سرافراز مرا
عشق تو کرد عطا، دولتِ عالمگیرم
کربلا کعبهٔ عشق است و منم در احرام
شد در این قبلهٔ عشاق دو تا تقصیرم
دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد
چشم من داد از آن آبِ روان، تصویرم
باید این دیده و این دست دهم قربانی
تا که تکمیل شود، حجّ من و تقدیرم
زین جهت دست به پای تو فشاندم بر خاک
تا کنم دیده فدا، چشم به راهِ تیرم
ای قد و قامت تو معنی «قدقامت» من
ای که الهام عبادت ز وجودت گیرم
وصل شد حال قیامم ز عمودی به سجود
بیرکوع است نماز من و این تکبیرم
بدنم را به سوی خیمهٔ اصغر مبرید
که خجالت زده زآن تشنهلب بیشیرم
تا کند مدح ابوالفضل، امام سجّاد
نارسا هست «حسان»! شعر من و تقریرم
#حبیب_چایچیان(حسان)
#امام_سجاد علیهالسلام
#غزل
🔹لالۀ تبدار🔹
چون که در قبلهگه راز، شب تار آیی
شمع خلوتگه محراب به پندار آیی
میبرد نور سحر، قدر شبانگاه چراغ
قرص ماه از نظر افتد چو شب تار آیی
باغ، از گرمی خورشید رخت میسوزد
اگر ای لالۀ تبدار به گلزار آیی
بندۀ عشق تو در هر دو جهان آزاد است
کی توان دید که در بند گرفتار آیی
همه از حجرۀ دل اشک به چشمان آرند
گر شوی مشتری غم، سر بازار آیی
تربت کوی حسین است، دوای همه درد
از شفاخانه سبب چیست که بیمار آیی
شد خرابه خجل از ارزش گنجینۀ خویش
چون تو را دید که با چشم گهربار آیی
سایۀ لطف تو گسترده به اطراف جهان
مصلحت چیست که در سایۀ دیوار آیی
نیست پیوسته، «حسان» طبع تو خلاّق سخن
مگر از جلوۀ دلدار به گفتار آیی
#حبیب_چایچیان(حسان)
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹آب و آتش🔹
دردا که سوخت آتش دل، جسم و جان من
برخاست دود غم، دگر از دودمان من
شد آشیانهام قفس تنگ این جهان
جغدی در این قفس شده همآشیان من
کامم که خود ز غصّهٔ ایام تلخ بود
شد تلختر ز همسر نامهربان من
هرکس به آب رفع عطش میکند، ولی
یک جرعه آب، ریخته آتش به جان من...
زهر جفا ز لالهٔ رویم ربوده رنگ
با خطِّ سبز آمده حکم خزان من
بس ناروا شنیدهام و صبر کردهام
دردا که سخت بوده بسی امتحان من
آری یتیم میشود امروز قاسمم
گرید به نور دیدهٔ من دیدگان من
در کربلا به جای من او را قبول کن
مشکن حسین من، دل این نوجوان من..
#حبیب_چایچیان(حسان)
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹چه کنم؟🔹
بیتو یافاطمه با محنت دنیا چه کنم؟
وای، با اینهمه غم، بیکس و تنها چه کنم...
بی تو دنیاست مرا، همچو کویری سوزان
دور، از سایهات ای شاخۀ طوبی چه کنم؟
آتش فتنه ز خاموشی تو روشن شد
در چنین مهلکه، ای بضعۀ طاها چه کنم؟
من به دریای غمت کشتی طوفانزدهام
پای بندم به تو و، غرق به دریا؛ چه کنم؟
ای که در رحلت احمد بگرفتی دستم
حال کز داغ تو افتادهام از پا، چه کنم؟
در دل شب، ز یتیمان تو پنهان گریم
گر صدایم شنود زینب کبری، چه کنم؟...
#حبیب_چایچیان
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹قتلگاه محسن🔹
بوی خوش میآید اینجا؛ عود و عنبر سوخته؟
یا که بیتالله را کاشانه و در سوخته؟
از چه خون مىگريد اين ديوار و در؟ يارب مگر-
گلشن آل خليل اينجا در آذر سوخته؟
خانۀ زهراست اينجا، قتلگاه محسن است
آشيان قهرمان بدر و خيبر، سوخته
خانۀ وحی از ملک یکباره شد در ازدحام
اندر این غوغا مگر جبریل را پر سوخته؟...
بر حریم عقل کل، دیوانهای زد آتشی
کز غمش هر عاقلی را جان و پیکر، سوخته
خيمهگاه كربلا را آتش از اينجا زدند
شد ز داغ محسن آخر كام اصغر، سوخته
گر نمىكرد اشک چشمانت «حسان» امدادِ من
مىشد از آه من اين اوراق دفتر، سوخته
#حبیب_چایچیان
#پیامبر_اکرم_مدح
#مبعث
بوسه زند تاج گل به پاي محمّد
خسرو حُسن است گداي محمّد
تا كه برد بوي خوش صبا به گلستان
ميكشد از هر طرف رداي محمّد
جسم شريفش بُوَد لطيفتر از نور
محو شود سايه از صفاي محمّد
آب بقا هستياش ز يُمن رسول است
خضر، بقا دارد از بقاي محمّد
خواهي اگر بشنوي كلام خدا را
گوش به قرآن كن و نداي محمّد
از شب معراج، ماه و جمله كواكب
چشم به راهند بر لقاي محمّد
مُلك جهان را پلاك خود زده لولاك
چون دو جهان شد بنا براي محمّد
آن چه خداوند در حديث كسا گفت
پرده نشين بود در سراي محمّد
پشت و پناه و شفيع عالميان اوست
چون به خدا هست اتّكاي محمّد
روشن و پيداست پيش مردم دانا
غير علي نيست مثل و تاي محمّد
نيست مسلمان هر آن كه بغض علي داشت
هست ولاي علي، ولاي محمّد
شرح كمالات و وصف ذات نبي را
كس نتواند به جز خداي محمّد
گفت: حسين از من است و من ز حسينم
ذبح عظيم است چون فداي محمّد
سبط نبي چون كه نور چشم رسول است
قتلگه اوست كربلاي محمّد
دست ابوالفضل و پرچمي كه برافراشت
دست علي بود بر لواي محمّد
اكبر ليلا، شبيه حضرت طاها
آمده در كربلا به جاي محمّد
حرمله زآن تير مرگبار سه شعبه
حلق علي را دريد و ناي محمّد
حضرت سجّاد و آن خيام پُر آتش
جان نبي بود و خيمههاي محمّد
نالهي واغربتاي زينب كبري
نالهي زهراست همصداي محمّد
با همه پستي «حسان»!، بلند مقامم
تاج سرم شد چو خاك پاي محمّد
#حبيب_چايچيان #حسان
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹فخر جوانان بهشت🔹
رمضان آمد و دارم خبری بهتر از این
مژدهای دیگر و لطف دگری بهتر از این
گرچه باشد سپر آتش دوزخ، صومم
لیک با این همه دارم سپری بهتر از این
شب قدر رمضان، گرچه بسی پر قدر است
دارد این مه، شب قدر و سحری بهتر از این
مولد لؤلؤ پاک مَرَجَ البَحرَین است
نیست در رشتۀ خلقت گهری بهتر از این
مادرش فاطمه و باب گرامیش علی
چه کسی داشته اُمّ و پدری بهتر از این
رست پیغمبر از آن تهمت ابتر بودن
نیست بر شاخۀ طوبی ثمری بهتر از این
اسوۀ خلق زمین، فخر جوانان بهشت
مادر دهر نزاید پسری بهتر از این
گفت خالق فَتبارک به خود از خلقت او
کِلک ایجاد ندارد اثری بهتر از این
بگذر آهستهتر ای ماه حسن، ای رمضان!
عمر ما را نبود چون گذری بهتر از این
اثر صلح حسن نهضت عاشورا بود
اُمتی را نبود راهبری بهتر از این
زنده گشتهست به این صلح موقت اسلام
نیست در حُسن سیاست هنری بهتر از این
لطف کن اذن زیارت که خدا میداند
بهر عشاق نباشد سفری بهتر از این
گرچه مشمول عنایات تو بودهست «حسان»
یا حسن! کن به محبان نظری بهتر از این
#حبیب_چایچیان
#حضرت_عباس علیهالسلام
فرازی از یک #قصیده
بر لب آبم و از داغ لبت میمیرم
هر دم از غصهٔ جانسوز تو آتش گیرم..
تا که مأمور شدم علقمه را فتح کنم
آیت قهر، بیان شد ز لب شمشیرم
سایهٔ پرچم تو کرد سرافراز مرا
عشق تو کرد عطا، دولتِ عالمگیرم
کربلا کعبهٔ عشق است و منم در احرام
شد در این قبلهٔ عشاق دو تا تقصیرم
دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد
چشم من داد از آن آبِ روان، تصویرم
باید این دیده و این دست دهم قربانی
تا که تکمیل شود، حجّ من و تقدیرم
زین جهت دست به پای تو فشاندم بر خاک
تا کنم دیده فدا، چشم به راهِ تیرم
ای قد و قامت تو معنی «قدقامت» من
ای که الهام عبادت ز وجودت گیرم
وصل شد حال قیامم ز عمودی به سجود
بیرکوع است نماز من و این تکبیرم
بدنم را به سوی خیمهٔ اصغر مبرید
که خجالت زده زآن تشنهلب بیشیرم
تا کند مدح ابوالفضل، امام سجّاد
نارسا هست «حسان»! شعر من و تقریرم
#حبیب_چایچیان
#امام_سجاد علیهالسلام
#غزل
🔹لالۀ تبدار🔹
چون که در قبلهگه راز، شب تار آیی
شمع خلوتگه محراب به پندار آیی
میبرد نور سحر، قدر شبانگاه چراغ
قرص ماه از نظر افتد چو شب تار آیی
باغ، از گرمی خورشید رخت میسوزد
اگر ای لالۀ تبدار به گلزار آیی
بندۀ عشق تو در هر دو جهان آزاد است
کی توان دید که در بند گرفتار آیی
همه از حجرۀ دل اشک به چشمان آرند
گر شوی مشتری غم، سر بازار آیی
تربت کوی حسین است، دوای همه درد
از شفاخانه سبب چیست که بیمار آیی
شد خرابه خجل از ارزش گنجینۀ خویش
چون تو را دید که با چشم گهربار آیی
سایۀ لطف تو گسترده به اطراف جهان
مصلحت چیست که در سایۀ دیوار آیی
نیست پیوسته، «حسان» طبع تو خلاّق سخن
مگر از جلوۀ دلدار به گفتار آیی
#حبیب_چایچیان
#تبری
#دوبیتی
ز یک بیحرمتی تا روز محشر
اگر لعنت به شیطان گشت واجب
یقین دارم《حسانا》! لعنت حق
مناسبتر بُوَد بر این دو غاصب
#حبيب_چايچيان #حسان
(به نیابتش برای فرج، صلوات)
#تبری
#دوبیتی
ز یک بیحرمتی تا روز محشر
اگر لعنت به شیطان گشت واجب
یقین دارم《حسانا》! لعنت حق
مناسبتر بُوَد بر این دو غاصب
#حبيب_چايچيان #حسان
(به نیابتش برای فرج، صلوات)
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹چه کنم؟🔹
بیتو یافاطمه با محنت دنیا چه کنم؟
وای، با اینهمه غم، بیکس و تنها چه کنم...
بی تو دنیاست مرا، همچو کویری سوزان
دور، از سایهات ای شاخۀ طوبی چه کنم؟
آتش فتنه ز خاموشی تو روشن شد
در چنین مهلکه، ای بضعۀ طاها چه کنم؟
من به دریای غمت کشتی طوفانزدهام
پای بندم به تو و، غرق به دریا؛ چه کنم؟
ای که در رحلت احمد بگرفتی دستم
حال کز داغ تو افتادهام از پا، چه کنم؟
در دل شب، ز یتیمان تو پنهان گریم
گر صدایم شنود زینب کبری، چه کنم؟...
#حبیب_چایچیان