eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
برای دلخوشی نوکران این درگاه دروغ روضه بخوانم دروغ بسم الله دروغ روضه بخوانیم شمر آبش داد سنان رسید ولی با ادب جوابش داد دروغ روضه بخوانیم دست و پا نزده حسین فاطمه را تشنه لب صدا نزده دروغ روضه بخوانیم سر بریده نشده دروغ روضه بخوانیم زیر و رو نشده دروغ روضه بخوانیم حرف بد نزده شبیه فاطمه اصلا به او لگد نزده
این آخر عمری دلم باور ندارد هفت آسمان من یکی اختر ندارد دیروز من را باغ هجده لاله‌ای بود امروز با غم هیچ برگ و بر ندارد ای کاش دستی که بهارم را خزان کرد یک لحظه سر از خاک ذلّت برندارد من که نمردم چشم‌هایم تا قیامت گرید بر آب لب تشنه که مادر ندارد گهوارۀ غارت زده، آغوش خالی یعنی ربابی که علی اصغر ندارد آخر که گفته خنده می‌باشد جواب اندوه شاهی که دگر لشگر ندارد ای نامسلمانان سر بر نیزه رفته بردن کنار محمل خواهر ندارد گفتند از صد سرو در خاک آرمیده از سرو من کس قبر کوچکتر ندارد گفتند عمودی ابروانش را شکسته این روضه را اصلاً دلم باور ندارد
اي دلت بند امير المومنين رشته هاي چادرت حبل المتين مادر ماهي و خورشيد زمين اي كنيز فاطمه ام البنين يك رباعي داشته ديوان تو چار گل روييده بر دامان تو چارقُل خوانديم در قرآن تو همسر شيري و خود شير آفرين مثل قطره آمدي،دريا شدي خاك بودي،تربت اعلي شدي تا كنيز خانه زهرا شدي خانه ات شد قبله عرش برين اي به روح تو سلام اهل بيت عارفي تو بر مقام اهل بيت بچه هاي تو غلام اهل بيت اي غلام خانه ات روح الامين تو همه تن بودى و جان شد علي در كوير تشنه باران شد علي تو شدي قاري و قرآن شد علي اي مفاتيح الجنان بي قرين آنكه حكم صبر از الله داشت پيش چشمت سر درون چاه داشت نيمه شبها روضه اي كوتاه داشت: پيش چشمم خورد زهرا بر زمين وقت رفتن پيش چشم زينبين گفته اي عباس را،اي نور عين بر نميگردي مدينه بي حسين جان تو جان امام من،همين حال آورده بشير از ره خبر كاروان عشق آمد از سفر نه ستاره مانده ديگر نه قمر آه اي ام البنين بي بنين بند قلب دختر زهرا گسست تا كنار علقمه افتاد دست با عمودي فرق عباست شكست خورد با صورت زمين آن مه جبين تا علمدار حرم از حال رفت يوسف زهرا سوي گودال رفت دست دشمن جانب خلخال رفت حمله كردند از يسار و از يمين روز،سينه زن شد و شب گريه كرد شمر تا خنديد زينب گريه كرد نعل مي رقصيد و مركب گريه كرد ذوالجناح آمد به خيمه شرمگين تو نبودي خيمه را آتش زدند عشق را در كربلا آتش زدند بچه ها را بي صدا آتش زدند سوخت آن شب قلب ختم المرسلين خوب شد مادر نبودي،ناگهان سرخ شد از خشم چشم آسمان تا كه در گودال آمد ساربان خاتم آل عبا شد بي نگين خوب شد مادر نبودي،سر شكست در حرم گهواره اصغر شكست بعد سقا حرمت معجر شكست راهي بازار شد پرده نشين
بگذار کمی عرض ارادت بنویسم دور از تو و با نیت قربت بنویسم سجاده‌ی شب پهن شده، حیّ علی شعر بگذار برایت دو سه رکعت بنویسم بگذار که ده مرتبه در ظلمت این شهر یا هادی و یا هادیِ امت بنویسم شاید که چنان رود، سر راه بیایم بر صفحه‌ی صحرای جنون خط بنویسم با ذره‌ای از مهر تو،‌ای چشمه‌ی خورشید از نور تو، تا روز قیامت بنویسم با این همه آلودگی،‌ای آیه تطهیر از سوره‌ی انفاق و کرامت بنویسم از سنگ زدن بر دل آئینه بگویم از سوختن پرده‌ی حرمت بنویسم دست و قلمم نه، دهنم بشکند امروز چیزی اگر از حد جسارت بنویسم من آمده ام نقطه سر خط بنویسم از جامعه، از شرح زیارت بنویسم‌ ای مهبط وحی،‌ای نفست معدن رحمت بگذار که از چشمه‌ی حکمت بنویسم وقتی که تویی راه رسیدن به خداوند این قافیه را نیز هدایت بنویسم آه‌ای دهمین ذکر مُجیبُ الدَّعَواتم مضطرّم و بگذار که حاجت بنویسم حالا که نوشتند «و کُنتُم شُفَعائی» بگذار ز اسباب شفاعت بنویسم
یا بر سر من، از سر نی، سایبان بده یا بر بلند نیزه مرا آشیان بده با گیسوی رها شده در دست بادها از نی مسیر قافله‌ات را نشان بده جانم به لب رسیده، ولی جان نداده‌ام گفتم به دل، که صبر کن و امتحان بده نیزه سوار گشته‌ای و تند می‌روی؟ جا مانده‌ام، برای رسیدن، زمان بده پایم دگر برای خودم نیست، باغبان! بر ساقه‌های مردۀ من، باز جان بده دیدم که گفت چشم ربابت و نیزه‌دار گهوارۀ عزیز دلم را تکان بده خون تو و حجاب من، ارکان کربلاست کشتی به گل نشسته، مرا بادبان بده
این چشم ها به راه تو بیدارمانده است چشم انتظارت ازدم افطارمانده است برخیز و کوله بارمحبت به دوش گیر سرهای بی نوازش بسیارمانده است با توچه کرده ضربه آن تیغ زهردار مانندفاطمه تنت ازکارمانده است آنقدر زخم ضربه دشمن عمیق هست زینب برای بستن آن زار مانده است آرام ترنفس بکش آرام تربگو چندین نفس به لحظه دیدارمانده است ازآن زمان که شاخه یاست شکسته شد چشمت هنوزبر در و دیوار مانده است سی سال رفته است ولی جای آن طناب بر روی دست و گردنت انگارمانده است می دانی ای شکسته سرآل هاشمی تاریخ زنده درپی تکرارمانده است ازبغض دشمنان به تو یک ضربه سهم توست باقی آن برای علمدارمانده است
امام باقر: من پنجمين امامم و تو دومين امام اي جد مادري حسن بن علي سلام امام حسن: من دومين قعودم و تو پنجمين قيام اي علم حق شكافته با دست تو سلام امام باقر: اي جد من بقيع شد آرامگاه ما با سوز زهر سوخت دل بي گناه ما امام حسن: فرزند من اگر چه كه ناله كشيده اي در طشت پاره جگرت را نديده اي امام باقر: جدا كسي مصيبت من را نخوانده است از بعد كربلا جگر اصلا نمانده است امام حسن فرزند من چه گويم از آن درد بي حساب بستند بازوي پدرم را به يك طناب امام باقر: جدا سخن مياوري از دست و از طناب دست شما كه بسته نشد پشت دست باب امام حسن: بستند گردن پدرم را به ريسمان بردند تا به مسجدش او را كشان كشان امام باقر: جدم به سوي مسجد اگر رفت با طناب ديگر كسي نبرد تورا مجلس شراب امام حسن: فرزند من بلا كه فقط دست بسته نيست دردي شبيه مادر پهلو شكسته نيست امام باقر: جدا اگر چه روح تو از ظلم خسته شد يا كه دوبار حرمت مادر شكسته شد در پيش چشم تو كه روي خارها نرفت افتاد پشت در،سر بازارها نرفت امام حسن: آن روزها كه شهر وفا شهر كينه بود شمشير برسر پدرم در مدينه بود امام باقر: شكر خدا كه ضربه به او بي حيا نزد با دست بسته رفت ولي دست و پا نزد من ديده ام به پيكر مظلوم كربلا زخم هزار و نهصد و پنجاه ضربه را امام حسن: الحق كه نيست غير همين حرف آخرم روزي نيامده ست چو روز برادرم
اي كه جز خانه تو خلوت ما نيست كه نيست هر چه گشتيم دراين ميكده جا نيست كه نيست من كه جز نام تو نامي نشنيدم بي شك جز صداي تو در اين دهر صدا نيست كه نيست كاسه اي اشك و دو جرعه نفسي با يادت شهر ما را به جزاين آب و هوا نيست كه نيست صبح در شهرتو يك مشت گدا آمد و شب هرچه گشتيم نديديم،گدا نيست كه نيست بسكه اخبار غديرت همه جا پيچيده است خبري جز خبرت هيچ كجا نيست كه نيست بر جهاز شتران حرف پيمبر اين بود دست بالاتراز اين دست خدا نيست كه نيست آنكه محمود صدا كرده صدا بايد زد و فقط بوسه به دستان خدا بايد زد بايد اين خطبه ميان همگان پخش شود سينه سينه ضربان در ضربان پخش شود بايد اين چشمه كه امروز به راه افتاده ست مثل رودي كه بود در جريان پخش شود چون نسيمي كه شده پيك بهاران خدا اين خبر از پدران در پسران پخش شود مادرم خواست كه با شير محبت دادن نمك عشق تو در هر شريان پخش شود چهارده قرن گذشته است ولي جا دارد خبرش صدر خبرهاي جهان پخش شود اين خبر را به مؤذن برسان تا هر روز بر سر مأذنه مابين اذان پخش شود از شبم كاش نگيري نفسي ماه مرا أشهد أن عليً ولي اللهِ مرا ما كه عمري دل در عشق اسيري داريم چه غم از آتش دوزخ كه مجيري داريم روزي ام را در اين خانه نوشته است خدا بي سبب نيست كه چشم و دل سيري داريم راست گفتند كه راه تو به خورشيد رسد چه كسي گفته جز اين راه مسيري داريم؟ آب نه عين سرابند پس از تو"أديان" ما فقط آب در اين خاك كويري داريم همه ديدند پيمبر چه وزيري دارد همه گفتند از اين پس چه اميري داريم بعد هر ياعلي ام زمزمه يازهراست بهتر از اين چه مراعات نظيري داريم همرديف دل دريا كه به غير از درياست بهترين قافيه خانه مولا زهراست سفره را باز كن اي شاه گدا آماده ست به يتيمان بگو امروز غذا آماده ست سوره مائده نازل شد و ما فهميديم لب اين بركه غذاي دل ما آماده ست چه غديريست،چه عيديست،براي بخشش بيشتر از همه اعياد،خدا آماده است اختيار سر ما دست دو ابروي تو هست بكِش آن تيغ دو دم را كه منا آماده ست دردم اين است كه اي خواجه مرا دردي نيست ورنه در دست طبيبانه دوا آماده ست باز هم بوي محرم همه جا را پر كرد هر كه دارد هوس كرببلا آماده ست اي كه بر دشمني ات بغض وحسد گشت شريك پسرت گفت: گناهم؟، همه گفتند :أبيك
پيش از اين اي يوسف ليلا نديده ديده اي اولين بار است كه پيش پدر خوابيده اي من كه از آغاز غصه خورده ام، غم ديده ام اولين بار است مرگم را به چشمم ديده ام من كه در هر سو روانه مرغ آمين كرده ام اولين بار است كه اينگونه نفرين كرده ام پيش چشمم پيكرت را تيرها بوسيده اند اولين بار است كه بر اشك من خنديده اند تيغ از بالا و پايين رفتن آخر خسته شد اولين بار است كه با نيزه پلكي بسته شد چند باري تا كنار پيكرت مردم علي اولين بار است با صورت زمين خوردم علي با نوك تير و سنان و نيزه و شمشير تيز اولين بار است اينگونه تني شد ريز ريز با تماشاي تنت چشمان من مبهوت شد اولين بار است در ميدان عبا تابوت شد من كه خود را روشناي راه مردم كرده ام اولين بار است راه خيمه را گم كرده ام بر لبان قاتلت ديدم تبسم آمده اولين بار است زينب بين مردم آمده
پيش از اين اي يوسف ليلا نديده ديده اي اولين بار است كه پيش پدر خوابيده اي من كه از آغاز غصه خورده ام، غم ديده ام اولين بار است مرگم را به چشمم ديده ام من كه در هر سو روانه مرغ آمين كرده ام اولين بار است كه اينگونه نفرين كرده ام پيش چشمم پيكرت را تيرها بوسيده اند اولين بار است كه بر اشك من خنديده اند تيغ از بالا و پايين رفتن آخر خسته شد اولين بار است كه با نيزه پلكي بسته شد چند باري تا كنار پيكرت مردم علي اولين بار است با صورت زمين خوردم علي با نوك تير و سنان و نيزه و شمشير تيز اولين بار است اينگونه تني شد ريز ريز با تماشاي تنت چشمان من مبهوت شد اولين بار است در ميدان عبا تابوت شد من كه خود را روشناي راه مردم كرده ام اولين بار است راه خيمه را گم كرده ام بر لبان قاتلت ديدم تبسم آمده اولين بار است زينب بين مردم آمده
از دوری راه یا اباعبدالله اینگونه مخواه یا اباعبدالله گفتند که آه از غمت تسبیح است از داغ تو، آه یا اباعبدالله
تقاص خون جبین غزال با شیر است بگیر منتقما انتقام زینب را عقیله بود ولی بعد عصر عاشورا نگه نداشت کسی احترام زینب را
خبری می رسد از راه خبر نزدیک است آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است طبق آیات و روایات رسیده ای قوم! جمعۀ آمدن او به نظر نزدیک است عاقبت فصل زمستان به سر آید روزی باز هم گل دهد این باغ ثمر نزدیک است قطره چون رود شود راه به جایی ببرد به دعای فرج جمع اثر نزدیک است با ظهورش حرم فاطمه را می سازیم بار بر بند برادر که سفر نزدیک است راه دور دل ما تا به در خیمۀ او از در خانۀ زهرا چقدر نزدیک است آه گفتم که در خانه و یادم آمد غربت مادر و اندوه پدر نزدیک است گر چه از آتش در سوخته جانم اما بیشتر روضۀ کوچه به جگر نزدیک است باز کابوس سراغ پسری آمده است باز می لرزد و انگار که شر نزدیک است مادرت را ببر از رهگذر نامردان کوچه بند آمده از کینه خطر نزدیک است تا که افتاد زمین زلزله در عرش افتاد هاتفی گفت: قیامت به نظر نزدیک است دو قدم رفته نرفته نفسش بند آمد پسرش گفت بیا، خانه دگر نزدیک است . . داغ مادر به جگر می رسد اما انگار اثر داغ برادر به کمر نزدیک است
ولی تنها، ولی تنها، ولی تنها، ولی تنها قدم زد آسمان روی زمین ما ولی تنها! کسی که دستگیر انبیا بوده ست از آغاز کسی که با وجود او نبوده مرسلی تنها چه تصویر غم انگیزیست که بعد از رسول الله نشسته روبه روی ذوالفقار خود یلی تنها شگفتا! اسفلی بر منبر و دورش خلایق جمع! دریغا! گوشه مسجد نشسته افضلی تنها! پیمبر گفت اگر دنیا به سویی رفت و او سویی همه باطل روند و اوست راه حق، بلی! تنها چه می‌گویی برادر جان علی تنهاست بی مردم درست این است که هستند مردم بی علی تنها!
دوباره شب شد و سردرد دارد بميرم مادرم سر درد دارد شنيدم در قنوت وتر ميگفت خدايا مرگ كمتر درد دارد بر اين سوره بيا و دست مگذار كه آيه آيه كوثر درد دارد ز اشك باغبان پرسيدم و گفت نگاه ياس پرپر درد دارد گذشت و عصر عاشورا چشيدم غلاف و دست كافر درد دارد
خبری می‌رسد از راه، خبر نزدیک است آب و آیینه بیارید سحرنزدیک است طبق آیات و روایات رسیده، ای قوم! جمعۀ آمدن او به نظر نزدیک است قطره چون رود شود راه به جایی ببرد به دعای فرج جمع، اثر نزدیک است راه دور دل ما تا به درخیمه او از درخانۀ زهرا چقدر نزدیک است آه گفتم که در خانه و یادم آمد غربت مادر و اندوه پدر نزدیک است گرچه از آتش در سوخته جانم اما بیشتر، روضۀ کوچه به جگر نزدیک است باز کابوس سراغ پسری آمده است باز می‌لرزد و انگار که شر نزدیک است تا که افتاد زمین زلزله درعرش افتاد هاتفی گفت: قیامت به نظر نزدیک است دو قدم رفته نرفته نفسش بند آمد پسرش گفت بیا، خانه دگر نزدیک است داغ مادر به جگر می‌رسد اما انگار اثر داغ برادر به کمر نزدیک است