#حضرت_زینب_س_اربعین
ز نینوای تو رفتم چو نی، نوا کردم
چنان که بادیهها را چو نینوا کردم
به هر کجا که نشستم گریستم ز غمت
به هر طرف که دویدم تو را صدا کردم
ز خارهای مغیلان بپرس کز داغت
چقدر اشک فشاندم، چه نالهها کردم
طواف پیکر بیسر به زیر خنجرها
زیارت سرِ بیتن به نیزهها کردم
نتیجه دادن خونت به عهدهٔ من بود
که صبر کردم و بر عهد خود وفا کردم
تو خواستی به نماز شبت دعا گویم
تو را به جان تو در هر نفس دعا کردم
به نیزه، خواندنِ قرآنِ تو رُبود دلم
اگرچه سوختم از غم ولی صفا کردم
به دست بسته بسی تازیانه خوردم تا
طناب ظلم ز دست سکینه وا کردم...
مرحوم استاد #سیدرضا_مؤید
#حضرت_زینب_س_اربعین
از آن ساعت که خود را ناگزیر از تو جدا کردم
تو بر نی بودی و دیدی چهها دیدم، چهها کردم
گمان بر ماندن و قبر تو را دیدن نمیبردم
ولی فیض زیارت را تمنّا از خدا کردم
به یادم مانده آن روزی که میجستم تو را اما
تنت پیدا به زیر سنگ و تیر و نیزهها کردم
تو را ای آشنایِ دل اگر نشناختم آن روز
مرا اکنون تو نشناسی، وفا بین تا کجا کردم
تن چاک تو را چون جان گرفتم در برم اما
برای حفظ اطفالت، تو را آخر رها کردم
بهسان شمع، آبم کرد بانگ آبآب تو
اگرچه تشنه بودم چشمههای چشم وا کردم
میان خیمههای سوخته همچون دلم آن شب
نماز خود نشسته خواندم و بر تو دعا کردم..
ولی هرگز ندادم عجز را ره در حریم دل
سخنرانی میان دشمنان چون مرتضی کردم
استاد #علی_انسانی
#حضرت_زینب_س_اربعین
#دوبیت از یک #غزل
بعد چل روز آمده با خاطراتی که مپرس...
نیزهها یادآورِ حلقومِ شاه زینب است
**
بی رقیه آمدن خیلی برایش سخت بود
در حقیقت آن خرابه، قتلگاه زینب است
#بردیا_محمدی
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#حماسه_ی_اربعین_حسینی_ع
#حضرت_زینب_س_اربعین
#زیارت_اربعین
من از آن موقع که طفلی بی زبان بودم حسین...
خادم ناقابل این آستان بودم حسین
خرج روضه کردم و زهرا برایم خرج کرد
سود کردم پیش تو، گرچه زیان بودم حسین
از جوانی خوبتر پیرِغلامی شماست
شوق پیری داشتم وقتی جوان بودم حسین
راه افتادم برایت، پیشوازم آمدی
هرقدم مدیون لطفی بی کران بودم حسین
من که بودم دیرتر راهی مقتل میشدی
کاش یارت میشدم، کاش آن زمان بودم حسین
عفو کن هروقت راحت آب خوردم در مسیر
عفو کن هروقت زیر سایبان بودم حسین
تاول پایم فدای پای دخترهای تو
بخدا موکب به موکب یادشان بودم حسین
**
خواهری بعد چهل روز آمد و فریاد زد...
بی تو بینِ مجلسِ نامحرمان بودم حسین
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زینب_س_اربعین
#نوحه به سبک: نسیمی جانفزا میآید
دوباره دیدهها تر گشته
زینب از شامِ غم برگشته
یاحسین یاحسین یازینب
* * *
دوباره کربلا غوغا شد
ماتم زینب کبرا شد
خونجگر، از این غم، زهرا شد
ذکر او شد به هر روز و شب
یاحسین یاحسین یازینب
* * *
دلِ مجروح زینب خون است
سینهی پر غمش محزون است
دگر صبر از توان بیرون است
قافله رسیده جان بر لب
یاحسین یاحسین یازینب
* * *
برادر مپرس از دردانه
که جان داد گوشهی ویرانه
خرابه شد از او غمخانه
بلبلت فتاد از تاب و تب
یاحسین یاحسین یازینب
* * *
بدنهای مجروحِ طفلان
فتاده بر زمینِ سوزان
میوزد از این دلها طوفان
یاد شش ماهه ذکرِ هر لب
یاحسین یاحسین یازینب
* * *
فضای علقمه درهم شد
سکینه نوحهاش این دم شد
عموجان قدّ عمه خم شد
امان از دشمنِ لامذهب
یاحسین یاحسین یازینب
* * *
امان از غُصهی دخترها
امان از غارت معجرها
امان از سنگِ تیز و سرها
ولی حفظ شد پیام مکتب
یاحسین یاحسین یازینب
#محمود_ژوليده
#حضرت_زینب_س_اربعین
چهل روز گذشت و میهمان آمده است
بر پیکر من دوباره جان آمده است
برخیز بهار من خزان آمده است
خواهر به سرت نفس زنان آمده است
پیش تو نشستم لک لبیک حسین
حاجی تو هستم لک لبیک حسین
این مرقد بی نشان عَلَم را کم داشت
یک زائر مو سپید و خم را کم داشت
سینه زنی اهل حرم را کم داشت
حال همه روضهخوانیام را کم داشت
تو بی سرِ سربلند و من سرگشته
ای کشتهی تشنه! خواهرت برگشته
دستت که نبود، دستها بالا رفت
در همهمه چادرم به زیر پا رفت
صندوقچهی قدیمیام یغما رفت
هرکس به سراغ بچهای تنها رفت
دزدیدن گوشواره را دیدم من
یک عالمه گوش پاره را دیدم من
در راه به خواهرت عجب سخت گذشت
زینب شده بود جان به لب، سخت گذشت
همراه سپاه بی ادب، سخت گذشت
با خولی بی اصل و نسب، سخت گذشت
زنجیر به پای زخمی و دستم بود
دور و بر من نگاه نامحرم بود
در کوفه عقیلهات چه ها دید حسین
هر کوچه که رفت، آشنا دید حسین
همسایهی سابقم مرا دید حسین
با خون سرم وضو گرفتم فهمید
از ام حبیبه رو گرفتم فهمید
هرچند به اقتدار، گریان رفتم
هر سمت که شد بی سرو سامان رفتم
در شهر علی به کنج زندان رفتم
با چرخشِ شلاقِ نگهبان رفتم
خم بود سرم ولی دلیری کردم
با رخت اسیریام امیری کردم
از شام نگو، نپرس اوقاتش را
بهتر که تو نشنوی حکایاتش را
دلشورهی دروازهی ساعاتش را
باید برسی حساب الواتش را
در پیش نگاه اشکبار تو زدند
هر طورکه شد مرا کنار تو زدند...
براین دل زار، کوهِ غمها مانده
در بین خرابه دخترت جا مانده
هرچند غریب و تک و تنها مانده
آنجا سند اسیری ما مانده
مانده به دلم هزار زخم کاری
شرمنده شدم ازین امانت داری
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زینب_س_اربعین
پیری زمین گیرم، صبوری ناخوش احوال
حس میکنم افتادهام از شیب گودال
یادم نرفته ذوالجناح بی سوارت
یادم نرفته دختران بی قرارت
یادم نرفته سنگ بر آیینهات خورد
یادم نرفته چکمهای بر سینهات خورد
یادم نرفته گریهام سیلاب میشد
طفلی رقیه پابهپایم آب میشد
زهرا شدم، در تنگنا آتش گرفتم
من زودتر از خیمهها آتش گرفتم
از کربلایت زخمی و بی بال رفتم
با چشمهایی تار از گودال رفتم
از حال و روزم بی خبر بودم برادر
با شمر و خولی همسفر بودم برادر
با دست خالی جنگ آن اغیار رفتم
با چادر خاکی سرِ بازار رفتم
زخم زبان از شهرِ پُر نیرنگ خوردم
در کوفه از شاگردهایم سنگ خوردم
از ازدحام کوچهها رنجید زینب
از هم محلی، کم محلی دید زینب
همسایهای داغ دلم را تازه میکرد
چادر نمازم را سرش اندازه میکرد
خاکستر غم، بر سر من ریخت کوفه
خورشید را از شاخهای آویخت کوفه
از راههای سخت و بی برگشت رفتم
با دستهایی بسته پای طشت رفتم
پیراهنت را سوختم تا پس گرفتم
با خونِ دل عمامهات را پس گرفتم
در قتلگاهِ غم، زمین گیرم برادر
دارم به قتل صبر میمیرم برادر
#وحید_قاسمی
#حضرت_زینب_س_اربعین
این چهل روز عدو سنگ به ما زد، بد زد
هر که آمد غم من دید، مرا زد، بد زد
شد چهل روز نه، انگار چهل سال گذشت
غمت آتش به دل ارض و سما زد، بد زد
نرود از نظرم صحنهی گودال حسین
هر که دور از بدنت بود، جدا زد، بد زد
پیش چشمان ترم حلقه به دور تو زدند
پیرمردی به تنت آه عصا زد، بد زد
من خودم از روی تل دیدم و فریاد زدم
شمر بر پهلوی تو ضربهی پا زد، بد زد
تا درآورد عدو جسم علی را از خاک
سر او را به سر نیزه که جا زد، بد زد
یک شب از ناقه زمین خورد یتیم تو حسین
زجر آمد چقدر طفل تو را زد، بد زد
نشود قسمت کافر لگد زجر ای کاش
که از آن ضربه عزیز تو صدا زد: بد زد
سر بازار به ناموس تو میخندیدند
خصم دانی که چرا طعنه به ما زد؟ بد زد
دشمنی داشت عدو با علی از بدر و اُحد
که نوامیس تو را در همه جا زد، بد زد
#محمود_اسدی
#حضرت_زینب_س_اربعین
هرشب برایت زیر نور ماه خواندم
با چشم تر مرثیهای جانکاه خواندم
اذن دخول خویش را در راه خواندم
"أأدخُلُ یابنَ رسول الله ؟"خواندم
خواهر نگاه روشنی دارد عزیزم !
هر رفتنی برگشتنی دارد عزیزم !
از داغ تو حیران شد و سرگشته زینب
دور سرت هرشب مکرر گشته زینب
رویش شبیه روی مادر گشته زینب
باید ببینی ! پیرتر برگشته زینب
ای صاحب شش گوشه مهمان داری امروز
یک قافله مهمانِ گریان داری امروز
برگشتهام تا جزء زوار تو باشم
من هرکجا باشم هوادار تو باشم
در عمر خود تنها گرفتار تو باشم
ای یوسف زهرا خریدار تو باشم
از زینب خود مشتری بهتر نداری
خواهر بمیرد ای برادر سر نداری
باید برایت گفتنیها را بگویم
از اقتدار دختر زهرا بگویم
از خطبهی کوبنده و غرا بگویم
از آنچه کردم با حرامیها بگویم
با "اُسکتوا" یَم شهر کوفه زیر و رو شد
ابن زیاد از خطبهام بی آبرو شد
دل را که با یاد خدا آرام کردم
من چادرم را پرچم اسلام کردم
با تیغ نطق آتشین اقدام کردم
جای تو خالی بود فتح شام کردم
جز ذکر حق از خواهرت آیا شنیدی ؟
آن "ما رایت الا جمیلا" را شنیدی ؟
من پای اهداف تو از آغاز بودم
جان بر کف دین، عاشقی جانباز بودم
با دستِ بسته، صاحبِ اعجاز بودم
در بند شمر اما حماسه ساز بودم
هر منزلی محشر به پا کردم حسینم
من کربلا را کربلا کردم حسینم
جان دادهام تا روح مکتب جان بگیرد
تا کار و بار صاحب قرآن بگیرد
از بچههایت دشمنت تاوان بگیرد
ای کاش دیگر این سفر پایان بگیرد
لبخندهای شمر جانی خستهام کرد
زخم زبان و بددهانی خستهام کرد
بعد از تو خیلی دشمنت رفتار بد کرد
هر خواهشی از حرمله کردیم، رد کرد
راه مرا خولیِ بی انصاف سد کرد
دیدی چگونه شمر پایم را لگد کرد؟
رفتی و درد و غصهام کامل شد ای وای
نامحرمی در خیمهام داخل شد ای وای
ناموس حق آواره و بی خانمان بود
هر ناقهای لنگ و بدون سایهبان بود
خلخال دخترها به دست این و آن بود
اطراف ناموست پُر از نامحرمان بود
"اصلاً خبر داری مرا بازار بردند ؟
نامحرمان در مجلس اغیار بردند؟"
وقتی نباشی زندگی هم زندگی نیست
طاعت که منهای ولایت بندگی نیست
نانی به ما دادند اگر، بخشندگی نیست
سوغات ما از شام جز شرمندگی نیست
ماییم و تصویر خیالیِ رقیه
می سوختیم از جای خالیِ رقیه
از پا در آورده مرا مرثیههایت
دیگر به گوش من نمیآید صدایت
مشغول ذکر فاتحه هستم برایت
ای کاش میشد جان دهم پایین پایت
ای کاش قربان تنی صدچاک گردم
بعد از سه روز آخر کنارت خاک گردم
#علیرضا_خاکساری
#حضرت_زینب_س_اربعین
باور نمیکنم که رسیدم کنارِ تو
باور نمیکنم من و خاکِ دیارِ تو
یک اربعین گذشته و من پیرتر شدم
یک اربعین گذشت و شدم همجوار تو
یک اربعین اسیرِ بلایَم، اسیرِ عشق
یک اربعین دچارِ فراقم، دچار تو
یک اربعین دویدهام و زخم دیدهام
دنبالِ نالههای یتیمانِ زارِ تو
یک اربعین به گریهی من خنده کردهاند
لبهای قاتلانِ تو و نیزه دارِ تو
مثلِ رُباب، مثلِ همه تارتر شده
چشمان خستهی منِ چشم انتظارِ تو
روز تولدم که زدم خنده بر لبت
باور نداشتم که شوم سوگوار تو
با تیغ و تیر و دشنه تو را بوریا کنند
با سنگ و تازیانه مرا داغدارِ تو
یادم نمیرود به لبت آب آب بود
یادم نمیرود بدنِ نیزه زار تو
مانده صدای حرمله در گوشِ من هنوز
وقتی که نیزه زد به سرِ شیرخوار تو
حالا سرت کجاست که بالای سر روم؟
گریَم برایِ زخمِ تنِ بی شمار تو
من نذر کردهام که بخوانم در علقمه
صد فاتحه برای یَلِ تکسوار تو
یک مُشت خاک رویِ تو و من دعا کنان
شاید شوم نشانِ تو – سنگ مزار تو
#حسن_لطفی
#حضرت_زینب_س_اربعین
بارِ دِگر به کَرب و بَلا پا گذاشتم
داغی دِگر بَر این دِلِ دَریا گذاشتم
چِل روز پیش بود که روی هَمین زَمین
خود را کنارِ پِیکَرِ تو جا گذاشتم
تنهاییاَم، برادرِ خوبم، شُروع شُد
بوسه به روی حَنجَرِ تو، تا گذاشتم
می شُستَمَت به اَشک و، به این بود خوش، دِلَم
بوسه به جای بوسهی زَهرا گذاشتم
رفتم به زیرِ سایهی رأسِ تو سوی شام
جِسمِ تو را به دامَنِ صَحرا گذاشتم
خاکِستَرَم کِنارِ رُقَیِّه به باد رَفت
روی تَنَش که سَنگِ لَحَد را گذاشتم...
#رضا_رسول_زاده
#حضرت_زینب_س_اربعین
ای خفته زیر خاک! چه خاکی به سر کنم
باور نداشتم که به قبرت نظر کنم
ای همسفر! به خواب و خیالم نمیرسید
با تو نه، بلکه با سر تو، من سفر کنم
با کعب نی جدا شدهام از تو یا اخا
حتی نشد که حلق تو با اشک، تر کنم
بهرم دعا نما که مبادا دوباره از
دروازههایِ شامِ بلا من گذر کنم
مانده صدای چوب و لبت بین گوش من
صد آه تا که یاد تو و طشت زر کنم
رنجیده سرفرازم و پیش تو سر به زیر
آخر چگونه شرح غم آن سحر کنم
طفل سه سالهی تو میان خرابه گفت:
باید به مرگ، چارهی داغ پدر کنم
با دست خسته زیر لحد جای دادمش
جا دارد از خجالت تو جان به در کنم
#مجتبی_صمدی_شهاب
#حضرت_زینب_س_اربعین
.
من پَیام آورِ توأم برخیز
مونس و یاورِ توأم برخیز
میزبانی کن، ای تنِ بی سر
زینبم، خواهرِ توأم برخیز
یادگار از غروبِ عاشورا
مانده از لشکرِ توأم برخیز
همه جا بود نامِ تو به لَبم
یا حُسین، مِنبرِ توأم برخیز
روضه خوانِ تمامِ گُلهای
نیلی و پَرپرِ توأم برخیز
گرچه از غُصّهها خَمیدم من
شُکر، تا کربلا رِسیدم من
رفتهای تو اگرچه، خواهر ماند
پای تو، تا به روزِ آخر ماند
تو شدی کُشته، من اَسیر شدم
تا به جا، مَکتَبِ پیَمبر ماند
کوفه، در مجلسِ عُبِیدُالله
خُطبه خواندم چُنان که، او درماند
دادم عبّاس، معجرم را نه!
به سَرِ تو قسم، که معجر ماند
گرچه از خون و خاک رنگین شُد
چادُرِ یادِگارِ مادر ماند
گریه کردم ز بَس، زمین، تَر شد
چَشمهایم، شَبیهِ مادَر شد
بس که آزارِ کارِوان دادند
در بیابان دو طِفل، جان دادند
ما به هر منزلی که میرَفتیم
بَدترین جایِمان مَکان دادند
تا که ما بیشتر شِکنجه شَویم
کارِوان را به رومیان دادند
تا اَبد، این دلیلِ باران است؛
غِمِ من را به آسِمان دادند
خاطِرم هَست، بینِ گودالَت
لشکرِ کوفه کَرد، پامالَت
گُلِ زَهرایم و گُلاب شدم
بعدِ پَنجاه سال، آب شدم
صبر را مَن زِ پا دَر آوَردم
این چِهِل روز، بَس عَذاب شدم
خیز و بنگر، خَمیده چون مادَر
زیرِ این بارِ بی حِساب شدم
هم نگهدارِ دُختران بودم
هم اَنیسِ غَمِ رُباب شدم
مَن که ناموسِ مُرتَضی بودَم
واردِ مَجلسِ شَراب شدم
خِیزَران که، روی لَبَت میخورد!
کاش بر چَشمِ زِینَبَت میخورد!
تا رِسیدم به شَهرِ شام، حُسین
زندگی شُد به مَن حَرام، حُسین
هرچه میشُد، به شَهرِشان دیدم
جُز کَمی لُطف و اِحترام، حُسین
آتَش و سَنگ و چوب بود، که ریخت
به سَرِ مَن زِ روی بام، حُسین
مَجلِسِ بَزم! یا خَرابهی سَرد!
بِدَهَم شَرحی از کُدام؟ حسین...
شامیان، خارِجی به ما گُفتَند
پیشِ چَشمِ تو، ناسِزا گُفتَند
#رضا_رسول_زاده
#حضرت_زینب_س_اربعین
بردار سر زخاک، منم خواهرت حسین
از شهر شام آمدهام با سرت حسین
از گوشهی مزار تو ای شاه بی کفن
آید هنوز زمزمهی مادرت حسین
یادش به خیر چون که رسیدم به کربلا
دست مرا گرفت علی اکبرت حسین
آغوش باز کن که سکینه رسیده است
او را بگیر بار دگر در برت حسین
حالا که حرف نیزه و از نبش قبر نیست
برگو کجاست قبر علی اصغرت حسین
میخواستم که آب بریزم به قبر تو
یاد آمدم که تشنه جدا شد سرت حسین
خاک مزار تو به سرم تا که ریختم
یاد آمدم که خاک نشد پیکرت حسین
جسم کبود و زخمی من شاهد من است
خیلی مرا زدند سرِ دخترت حسین
خیلی زدند خنده به اشکم زنان شام
پای سرِ تو و سرِ آب آورت حسین
بزم شراب و پرده نشینان فاطمه
ای کاش مرده بود دگر خواهرت حسین
ای کاش خورده بود به لبهای خواهرت
چوبی که زد عدو به لبِ اطهرت حسین
جانِ سر بریده حلالش نمیکنم
آنکه شراب ریخت کنارِ سرت حسین
#عبدالحسین_میرزایی
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#حضرت_زینب_س_اربعین
اى جان ما فداى تو لبيك ياحسين
هستى است رونماى تو لبيك ياحسين
اى نَفْس مُطمَئنّه كه تنها فقط خداى
گرديده خونْ بهاى تو لبيك ياحسين
هَلْ مِنْ مُعين تو گفتى و گوئيم يك صدا
در پاسخ نداى تو لبيك ياحسين
توحيد را به قتلگهت كردهاى بيان
حق راضى از رضاى تو لبيك ياحسين
زينب كنار پيكر تو گفت: تا ابد
برپا بُوَد لَواى تو لبيك ياحسين
شكرخدا كه فاطمه ما را دعا نمود
گشتيم مبتلاى تو لبيك ياحسين
جا ماندهايم و دل به همين خوش كنيم كه
اينجاست كربلاى تو لبيك ياحسين
پيغمبرانه مُعتكفم در حَراى تو
هر روضه شعبهايست ز صحن و سراى تو
با سينهاى پر از غم و با ديدهی ترى
قامت خميده مىرسد از راه خواهرى
باور نمىكند كه چهها آمده سرش!
يك اربعين گذشته ز هجر برادرى
دارد مرور مىكند آن خاطرات را
بر روى خاك بود چه گلهاى پرپرى
تنها حسين ماند و زمان وداع شد
بوسه زند به زير گلو جاى مادرى
يك ساعتى گذشت كه از روى تَل بِديد
بر جاى بوسهاش بزند بوسه خنجرى
لرزيد كربلا و هوا تيره گشت و ديد
رفته به روى نيزهی بيدادگر سرى
اما هنوز كينهی دشمن نشد تمام
ده اسب تاختند روى جسم اطهرى
بعد از حسين بود كه غارت شروع شد
بعد از حسين رنج اسارت شروع شد
#علی_اصغر_انصاریان
#حضرت_زینب_س_اربعین
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
ناباورانه از سفرم خیل خارها
تبریک گفتهاند به پای پیادهام
یا نیست باورم که در این خاک خفتهای
یا بر مزار باور خود ایستادهام
بارانم و ز بام خرابه چکیدهام
شرمندهٔ سهسالهٔ از دست دادهام
زیر چراغ ماه سرت خواب رفتهام
بر شانهٔ کجاوهٔ تو سر نهادهام
دل میزدم به آب و به آتش برای تو
از خیمهها بپرس که پروانه زادهام
چون ابر آب میشدم از آفتاب شام
تا ذرهای خلل نرسد بر ارادهام
حجتالاسلام #سیدرضا_جعفری
#حضرت_زینب_س_اربعین
چه بگویم چه به ما و چه بر این آل گذشت
این چهل روز مرا، قدر چهل سال گذشت
چه بگویم که پس از تو چه بلاها دیدم
چه بگویم که پس از تو چه به اطفال گذشت
هرکه ما را ز غم و داغ تو ناراحت دید
نیشخندی زد و راهی شد و خوشحال گذشت
خواهری که رُخ او را زن همسایه ندید
بی نقاب از وسط آن همه جنجال گذشت
آه از آن لحظه که زینب بدنت را نشناخت
آه از آن لحظه که این قوم ز گودال گذشت
بزم مِی خوارگی و کوچه و دروازهی شام
هرچه که بود به هر شکل به هر حال گذشت
**
دخترت همسفر قافلهام نیست حسین
چه بگویم که پس از او چه به غسال گذشت
#محمود_یوسفی
#حضرت_زینب_س_اربعین
من زندهام که زنده بماند صدای تو
برگشتهام که روضه بگیرم برای تو
این شانهی شکسته و این قد سوخته
این موسفید، خواهر خسته فدای تو
ای تشنهی کنار فرات! ای شکسته دل!
تازه شروع م شود اینجا عزای تو
ای پاره پاره پیکر رفته به نیزهها!
در من دوباره زنده شده ماجرای تو
اینجا هنوز بوی تو دارند سنگها
مانده به روی خیلی از اینها حنای تو
ای کاش که حسین چهل روز پیشاز این
من تشنه ذبح میشدم اینجا به جای تو
اینجا عصای پیریات از هم شکسته شد
اما نه، قطعهقطعه شد اینجا عصای تو
بی دست تا که پیکر سقا به خاک ریخت
آورد نیزهای تن او را برای تو
با مَحرمان رسیدم و نامحرمان مرا
بُردند دست بسته از این کربلای تو
از کوفه تا به شام چهل بار لااقل
نیزه به نیزه شد سرِ از تن جدای تو
#حسن_کردی
#حضرت_زینب_س_اربعین
ای کربلا! ای کعبهی عشق و امیدم!
بعد از جداییها به دیدارت رسیدم
ای کربلا! آغوش بگشا زینب آمد
من زینبم کز رنجِ دوریها خمیدم
هر روز دیدم کربلای تازهای را
ای کربلا! تا بر سر کویت رسیدم
منزل به منزل داغ بر داغم فزون شد
جان دادهام تا رَخت در اینجا کشیدم
از بهر انجام رسالت زنده ماندم
گر زندهام، من زندهی هر دم شهیدم
ای کاروان سالار زینب! دیده بگشا
تا گویمت با دیدهی گریان چه دیدم
با آنکه با دستت به قلبم صبر دادی
چندان که در هر جا شهامت آفریدم_
اما دو جا دستِ غمم از پا در آورد
بی خود ز خود گشتم گریبانم دریدم_
یک جا که دشمن بر لبانت چوب میزد
یک جا سرت چون بر فراز نیزه دیدم
بشنیده بودم صوت قرآنت بسی، لیک
نشنیده بودم من ز نی، کآن هم شنیدم
داغ دل من کمتر از زخم تنت نیست
این را گواهی میدهد موی سپیدم
مرحوم استاد #سیدرضا_مؤید
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#حضرت_زینب_س_اربعین
نه بی رمق، نه کلافه، نه خستهی راهم!
چرا که پیش تو هستم، دگر چه میخواهم؟!
ملال نیست اگر خاکی است پیرهنم...
مرا گرفته در آغوش خود شهنشاهم!
مسیر عاشقی ما بزرگتر دارد...
در این مسیر کنار بقیة اللهم!
تمام عمرِ من این چند روز مستی بود...
چه خوب میگذرد با تو عمر کوتاهم
صدام کردی و گفتی بیا زیارت من
خودت رسیدی و بیرون کشیدی از چاهم
میان اینهمه زائر، کجایِ کارم من؟!
کجا من از جلوات مسیر آگاهم!
روایت است برای تو باید "آه" کشید
عزیز من نظری کن به گریهام، آهم!
شنیدهام که زن و بچهات اسیر شدند...
من و همه کسوکارم، فدای تو باهم!
به گیسوان سپیدِ حبیبِ تو سوگند
که از حرارتِ داغت زدل نمیکاهم
**
عقیله گفت: حسین آمدم زیارت تو
چقدر نیزه شکستهست بر سرِ راهم
برای دیدن عباس سخت دلتنگم
بگو کجاست حسین قبر کوچک ماهم؟!
#حسین_قربانچه و #سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#حماسه_ی_اربعین_حسینی_ع
#حضرت_زینب_س_اربعین
#زیارت_اربعین
من از آن موقع که طفلی بی زبان بودم حسین...
خادم ناقابل این آستان بودم حسین
خرج روضه کردم و زهرا برایم خرج کرد
سود کردم پیش تو، گرچه زیان بودم حسین
راه افتادم برایت، پیشوازم آمدی
هرقدم مدیون لطفی بی کران بودم حسین
من که بودم دیرتر راهی مقتل میشدی
کاش یارت میشدم، کاش آن زمان بودم حسین
عفو کن هروقت راحت آب خوردم در مسیر
عفو کن هروقت زیر سایبان بودم حسین
تاول پایم فدای پای دخترهای تو
بخدا موکب به موکب یادشان بودم حسین
::
خواهری بعد چهل روز آمد و فریاد زد...
بی تو بینِ مجلسِ نامحرمان بودم حسین
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زینب_س_اربعین
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
ناباورانه از سفرم خیل خارها
تبریک گفتهاند به پای پیادهام
یا نیست باورم که در این خاک خفتهای
یا بر مزار باور خود ایستادهام
بارانم و ز بام خرابه چکیدهام
شرمندهٔ سهسالهٔ از دست دادهام
زیر چراغ ماه سرت خواب رفتهام
بر شانهٔ کجاوهٔ تو سر نهادهام
دل میزدم به آب و به آتش برای تو
از خیمهها بپرس که پروانه زادهام
چون ابر آب میشدم از آفتاب شام
تا ذرهای خلل نرسد بر ارادهام
#سیدرضا_جعفری
#حضرت_زینب_س_اربعین
پیری زمین گیرم، صبوری ناخوش احوال
حس میکنم افتادهام از شیب گودال
یادم نرفته ذوالجناح بی سوارت
یادم نرفته دختران بی قرارت
یادم نرفته سنگ بر آیینهات خورد
یادم نرفته چکمهای بر سینهات خورد
یادم نرفته گریهام سیلاب میشد
طفلی رقیه پابهپایم آب میشد
زهرا شدم، در تنگنا آتش گرفتم
من زودتر از خیمهها آتش گرفتم
از کربلایت زخمی و بی بال رفتم
با چشمهایی تار از گودال رفتم
از حال و روزم بی خبر بودم برادر
با شمر و خولی همسفر بودم برادر
با دست خالی جنگ آن اغیار رفتم
با چادر خاکی سرِ بازار رفتم
زخم زبان از شهرِ پُر نیرنگ خوردم
در کوفه از شاگردهایم سنگ خوردم
از ازدحام کوچهها رنجید زینب
از هم محلی، کم محلی دید زینب
خاکستر غم، بر سر من ریخت کوفه
خورشید را از شاخهای آویخت کوفه
از راههای سخت و بی برگشت رفتم
با دستهایی بسته پای طشت رفتم
پیراهنت را سوختم تا پس گرفتم
با خونِ دل عمامهات را پس گرفتم
در قتلگاهِ غم، زمین گیرم برادر
دارم به قتل صبر میمیرم برادر
#وحید_قاسمی
#حضرت_زینب_س_اربعین
پریدهام به هوایت، پریدنی که مپرس
رسیدهام سر خاکت، رسیدنی که مپرس
اگرچه خم شدم اما کشید شانهی من
به دوش، بار غمت را کشیدنی که مپرس
نفسبریده بریدم امان دشمن را
به ذوالفقار حجابم، بریدنی که مپرس
به طعم کعب نی و سنگ و تازیانهشان
چشیدهام غم غربت، چشیدنی که مپرس
غروب بود و رمیدند بچهآهوها
ز چنگ گلهی گرگان، رمیدنی که مپرس
مپرس از چه نماز نشسته میخوانم
شکسته خسته دویدم، دویدنی که مپرس
نه اینکه دیده فقط دید، آنچه کس نشنید
شنیدم آنچه نباید، شنیدنی که مپرس
#محسن_عرب_خالقی
#حضرت_زینب_س_اربعین
پیغامبران آشنا برگشتند
از کوفه و از شام بلا برگشتند
با پرچم پیروزی و آزادی و عشق
یکبار دگر به کربلا برگشتند
#سیدهاشم_وفایی