#امام_جواد_مناجات
#امام_جواد_شهادت
خون شد از غم، دل خدا جویم
درد بسیار و نیست دارویم
میفشانم سرشک و میگویم
یا جواد الائمّه! ادركنی
سینهای پُرشرار دارم من
دل و جانی فكار دارم من
از جهان با تو كار دارم من
یا جواد الائمّه! ادركنی
روزگارم ز غم، تباه شده
قلبم از معصیت، سیاه شده
راه من منتهی به چاه شده
یا جواد الائمّه! ادركنی
خسته و دلشكسته و زارم
گره افتاده است در كارم
جز به كویت كجا پناه آرم؟
یا جواد الائمّه! ادركنی
ای همه خلق، بندهی راهت!
من ندانم به جز یداللّهت
باز هم آمدم به درگاهت
یا جواد الائمّه! ادركنی
ای كه روح عبادتی ما را!
عذرخواه قیامتی ما را
جان زهرا! عنایتی ما را
یا جواد الائمّه! ادركنی
تشنهام، تشنه؛ بر من آب بده
گنهم را ببر، ثواب بده
به گدای درت جواب بده
یا جواد الائمّه! ادركنی
ای مسیحا نفس! حیاتم بخش
خائفم از گنه، براتم بخش
زین پریشاندلی، نجاتم بخش
یا جواد الائمّه! ادركنی
یاد كوی تو میكنم امشب
گفتوگوی تو میكنم امشب
رو به سوی تو میكنم امشب
یا جواد الائمّه! ادركنی
حسرت قبر توست بر دل ما
دوری كربلاست مشكل ما
زین دو، رنج و غم است حاصل ما
یا جواد الائمّه! ادركنی
عزّت عالمین میخواهم
سفر كاظمین میخواهم
طوف قبر حسین میخواهم
یا جواد الائمّه! ادركنی
من كه چون شمع برفروختهام
از غم غربت تو سوختهام
چشم بر رحمت تو دوختهام
یا جواد الائمّه! ادركنی
همسرت كرد نامراد، تو را
ساخت مسموم از عناد، تو را
ای كه خوانده پدر، جواد، تو را!
یا جواد الائمّه! ادركنی
من «مؤیّد»، اسیر دام توام
مترنّم به ذكر نام توام
گر قبولم كنی، غلام توام
یا جواد الائمّه! ادركنی
#سيدرضا_مؤيد
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_ع
چون خدا خلقت صدیقهی کبری میکرد
صورت عصمت خود را متجلا میکرد
تا علی آیت عظمی نبوَد بی همتا
ذات حق خلقت صدیقهی کبری میکرد
ازدواج علی و فاطمه با آن برکات
چشمهای بود که پیوند دو دریا میکرد
رازی از اعظم اسماء و صفات خود را
با یکایک صفت فاطمه معنا میکرد
ذات زهرا به امم نیست کسی مانندش
نور زهرا ز رُسُل حل معما میکرد
مصحف او که امامان همه را در بر بود
رازهاییست که روح القدس انشاء میکرد
فضهی خادمهاش مرتبهی مریم داشت
قنبر خانهی او کار مسیحا میکرد
در حضورش همه هستی به رکوع آمدهاند
فخر از سجدهی او حی تعالی میکرد
ز چه عالم نشود مجری فرمودهی او
کآنچه میخواست خدا، فاطمه اجرا میکرد
اول خاتمهی هر سفری پیغمبر
عزم دیدار حرمخانهی زهرا میکرد
باز میشد درِ جنات خدا بر رویش
تا درِ خانه به روی پدرش وا میکرد
مرتضی چشم خدا بود خدا را میدید
هر زمان بر رخ زهراش تماشا میکرد
::
گر نمیرفت برون حضرت حوا ز بهشت
اندر آن تا به ابد سیر چو حورا میکرد
بیش از این قدر که از همسری آدم داشت
نیست معلوم دگر مرتبه پیدا میکرد
لیک از آن روز که جبریل امین در بر عرش
مدحت فاطمه تقریر به حوا میکرد
گندمی خورده و آمد به جهان چون در دل
خواهش مادری حضرت زهرا میکرد
ترک اولی اگر این فایده را در بر داشت
کاش آدم همه دم ترک ز اولی میکرد
توبهاش تا که نیامیخت به نام زهرا
بود بی فایده هر چند خدایا میکرد
خوشترین لحظهی ایام "مؤید" آن بود
که مدیح علی و فاطمه انشاء میکرد
مرحوم #سیدرضا_مؤید
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_ع
#حضرت_زهرا_س_مدح
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
به آن نامی کزان عالم برافروخت
بشر اسماء حُسنی را بیاموخت...
به آن نامی که بر ما روح بخشید
ز نورش زُهرهی زهرا درخشید
چه زهرایی؟ که معنیبخش اسماست
همانا اسم اعظم، اسم زهراست
خدا گر مدح او نازل نمیکرد
کتاب خویش را کامل نمیکرد
به نام کوثرِ قرآن ستودش
که لفظی بهتر از کوثر، نبودش
حساب نام یازهرا به ابجد
برآید یا علی و یا محمد
که زهرا زآندو هست و آندو، زهرا
جدایی نیست آری مهر و مه را
کسیکه کُفوِ آن نور جلی بود
علی بود و علی بود و علی بود
خوش آن روزی که با اذن خداوند
به دلخواه پیمبر یافت پیوند
جهانِ رحمت و علم و کرامت
به دنیای جمال و عشق و عصمت
رسیدش در شب جشن عروسی
عروس آسمان، بر خاکبوسی
به سائل داد چون پیراهنش را
به حکم «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ...»
اگرچه خانهٔ زهرا گِلین بود
حریم افتخار مسلمین بود
محبت، پایهٔ کاشانهی او
شرف، خشت بنای خانهی او
جهاز بانوی دنیا و عقبا
بُد از پشم و سفال و لیف خرما
سفالین کوزهای و مَشکی از پوست
اساس چشمگیر خانهٔ اوست!
سپهر، آیینهدار هستیاش بود
رهین آسیای دستیاش بود
حصیری گرچه فرشِ زیر پا داشت
به روی سر، همه نور خدا داشت
شُکوه آسمانها صیت او بود
گواه «فی بیوتٍ» بیت او بود
سلام هر شب و صبحِ پیمبر
شُکوه خانهاش کردی فزونتر
سلام، ای وحی مُنزَل در کلامت
که حق از کودکی گفته سلامت
به وحدت داده هر مویت شهادت
ورم کردهست پایت از عبادت
زیارتگاه انجُم، خاک پایت
زیارتنامهٔ حوران، ثنایت
تویی یاسین، تویی طاهای قرآن
تویی رمز اشارتهای قرآن
زنان را با عمل، ارشاد کردی
جهاد المرأه را فریاد کردی...
خدا را بندهای یکدانه بودی
پدر را دلخوشی در خانه بودی
دو تن بودید او را پشتوانه
تو در خانه، علی بیرون ز خانه
رسالت را گلستانی، بهاری
امامت را نگهبانی، قراری
خروش بیامان مسجدی تو
رسول خطبهخوان مسجدی تو
چو تو از دین، طرفداری که کردهست؟
امام خویش را یاری که کردهست؟
خروشت حامی جان علی شد
کلامت تیغ بُرّان علی شد
الا، ای راز رحمت در دو دنیا
تویی مشکلگشای هر دو دنیا
نخستین زن که در جنت در آید
تو هستی، کز قیامت محشر آید
چو در صحرای محشر پا گذاری
شفاعت را چو خورشیدی بر آری
ملائک صف به صف در چار سویت
علی و مصطفی در پیش رویت
مهار ناقهات در دست جبریل
خلایق محو این اکرام و تجلیل
به حیرت، کاین هیاهو چیست، یارب؟
کسی کاینسان در آید، کیست یارب؟
که از درگاه عزت در چپ و راست
ندا آید که این زهراست! زهراست!
در آنجا شیعیانت میدرخشند
نه تنها دوستانت را ببخشند،
که میبخشد خدای مهربانت
گناه دوستانِ دوستانت
در آن روزی که عالم بیقرارند
رسولان نیـز امید از تو دارند
در آن غوغا که بهر کس، مَفَر نیست
ز بیم جان، پدر فکر پسر نیست
زهر سو بانگ وانفسا بلند است،
ز ما فریاد یازهرا بلند است
تو دستِ دستگیری چون برآری
«مؤید» را مبادا واگذاری!
مرحوم #سیدرضا_مؤید
#امام_حسین_علیه_السلام
#یوم_الترویه
از کعبه رو به کرببلا میکند حسین
وآنجا دوباره کعبه بنا میکند حسین
گر ساختهست خانهاى از سنگ و گل،خلیل
آن جا بنا ز خون خدا میکند حسین
روزى که حاجیان به حرم روى مینهند
پشت از حریم کعبه چرا میکند؟ حسین
آن حجّ ناتمام که بر عمره شد بدل
اتمام آن به دشت بلا میکند حسین
آنجا وقوف در عرفات ار نکرده است
فریاد معرفت همه جا میکند حسین
آنجا اگر که فرصت قربانیاش نبود
اینجا هر آنچه هست،فدا میکند حسین
آنجا که سعى بین صفا در دویدن است
این جا به قتلگاه، صفا میکند حسین
آنجا حنا حرام بُوَد بهر حاجیان
اینجا ز خون خویش حنا میکند حسین
وقتى به خیمهگاه رود از پى وداع
اینجا دوباره حجّ نسا میکند حسین
بعد از هزار سال به همراه حاجیان
هر سال رو به سوى منا میکند حسین
از چار سوى کعبه ز گلدستهها هنوز
هر صبح و ظهر و شام ندا میکند حسین
بشنو دعاىِ در عرفاتش که بنگرى
با سوز دل هنوز دعا میکند حسین
سر دادهاست و حکم شفاعت گرفتهاست
بر وعدهاى که داده، وفا میکند حسین
در اوج منزلت که «مؤیّد»! از آن اوست
گاهى نگاه سوى گدا میکند حسین
#سیدرضا_مؤید
#امام_هادی_علیه_السلام
#ولادت
#ترجیع_بند
نور خدا گرفته فضاى مدینه را
تغییر داده حال و هواى مدینه را
با جلوههاى «اَشرَقَتِ الاَرض» قدسیان،
بستند چلچراغ، سماى مدینه را...
در وادى قُبا به تماشا نشاندهاند
آن نخلهاى سبز قَباى مدینه را
آنگونه خرّم است که گویى گشودهاند
بر هشت خُلد پنجرههاى مدینه را
نور جمال حضرت هادىست، اینچنین
روشن چو روز کرده فضاى مدینه را
ماهى دگر به محور خورشید عشق تافت
تا روشنى دهد همه جاى مدینه را...
گلبانگ شادى است به گوش فرشتگان
امشب رسانده است نداى مدینه را:
این ماه جلوهاى ز جمال محمد است
ابن الرضاى دوم آل محمد است
ای آسمان ز شرم مَهت را دو پاره کن
تکرار معجز نبوی را دوباره کن
تا بشکند غرور تو در اوج آسمان
ای آفتاب! ماه زمین را نظاره کن
از خانۀ جواد دمیدهست آفتاب
بر مقدمش نثار، هزاران ستاره کن
تا سرنهند بیت جوادالائمه را
ای جبرئیل سوی ملائک اشاره کن...
از کهکشان نور بیاویز سُبحهها
هر روز و شب فضائل او را شماره کن
این ماه جلوهاى ز جمال محمد است
ابن الرضاى دوم آل محمد است
لطف امام هادی و نور ولایتش
ما را اسیر کرده به دام محبتش
بر لطف بیکرانۀ او بستهایم دل
امشب که جلوهگر شده خورشید طلعتش...
ماه تمام و نیمۀ ذیالحجّه مطلعش
خیر کثیر و کوثر قرآن بشارتش...
این است آن امام که ذرات کائنات
اقرار کردهاند به جود و کرامتش...
این است آن امام که دشمن به چندبار
رخسار عجز سوده به درگاه عزتش
سر تا به پای، عاطفه و مرحمت ولی
دشمن به لرزه آمده از برق هیبتش...
افزون ز ریگهای بیابان عطای او
بیش از ستارههای درخشان فضیلتش...
این ماه جلوهاى ز جمال محمد است
ابن الرضاى دوم آل محمد است
آن نازنین که وصف جمالش خدا کند
امشب خدا کند که نگاهى به ما کند
آن دلنوازِ از دل و از جان عزیزتر
باشد که درد جان و دل ما دوا کند...
آن محو ذات خالق و بىاعتنا به خلق
شاید به ما شکستهدلان اعتنا کند
آن چشمۀ دعا که دعا مستجاب از اوست
چون میشود به حال دل ما دعا کند؟
پیوند خورده زندگى ما به مهر او
این رشته را کسی نتواند جدا کند
گویى على به روى محمد کند نگاه
چون این پسر به روى پدر دیده وا کند...
دیدار او کدورت دل را جلا دهد
ایمان او حوائج مردم روا کند...
باید رضای خاطر او آورد به دست
خواهد ز خود هر آنکه خدا را رضا کند
اى یادگار آل محمد! خدا به ما
لطفى اگر کند ز طفیل شما کند
عالم به خوان رحمت تو میهمان، ولی
یک تن نشد که حق نمک را ادا کند...
صاحبدلى کجاست که چون ابن مهزیار
بر دیده خاک پاى تو را توتیا کند...
افتادهام به دام بلا، یا ابالحسن!
غیر از تو کیست؟ آنکه ز دامم رها کند...
#سیدرضا_مؤید
#حضرت_مسلم علیهالسلام
#غزل
🔹غریب🔹
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
شب گذشته به هر خانه جای بود مرا، لیک
به هیچ خانه در این شام تیره راه ندارم
ز خستگیست به دیوار طوعه تکیه زدم من
و گرنه جز به خداوند تکیهگاه ندارم
کِشَند جانب دارالاماره با چه گناهم
عزیز فاطمه جز عشق تو گناه ندارم
به زیر تیغم و بالای بام وقت شهادت
حسین از تو جز امید یک نگاه ندارم
به راه عشق تو سر میدهم که وای به حالم
اگر که حرمت عشق تو را نگاه ندارم...
غم تو کرده سیه روز من که در همه عمرم
قسم به خال تو یک نقطۀ سیاه ندارم
سلام بر تو دهم لیک با زبان اشارت
نگاه من به تو و طاقت نگاه ندارم...
#سیدرضا_مؤید
#حضرت_عبدالله علیهالسلام
#قصیده
🔹گل یاسِ حسن🔹
روح والای عبادت به ظهور آمده بود
یا که عبداللَه در جبههٔ نور آمده بود؟
کربلا بود تماشاگر ماهی کز مهر
یازده لیلهٔ قدرش به حضور آمده بود
یازده برگ، گل یاسِ حسن بیش نداشت
که به گلزار شهادت به ظهور آمده بود
یوسف دیگری از آل علی، کز رخ او
چشم یعقوب زمان باز به نور آمده بود
باغبان در ورق چهرهٔ گرمازدهاش
گلشن حُسن حَسن را به مرور آمده بود
صورتش صفحهٔ برجستهٔ قرآن کریم
صحبتش ناسخ تورات و زبور آمده بود
بیکلاه و کمر از خیمه چو قاسم بشتافت
بسکه از تاب تجلّی به سرور آمده بود
قتلگه طور و حسین بن علی، چون موسی
به تماشای کلیم اللَه و طور آمده بود
به طواف حرم عشق ز آغوش حرم
دل ز جان شُسته به شیدایی و شور آمده بود
عجب از این همه مستی چو برادر را دید
که چهها بر سرش از سمِّ ستور آمده بود
طفل نوخاسته برخاسته از جان و جهان
آسمان زین همه غیرت به غرور آمده بود
بر دل و پهلوی این عاشق و معشوق، دریغ
نیزه و تیر ز نزدیک و ز دور آمده بود
دست شد قطع ولی دل ز عمو، قطع نکرد
طفل این طایفه یا رب چه صبور آمده بود
گرچه لبتشنه به دامان امامت جان داد
بر سرش فاطمه با ماء طهور آمده بود...
#سیدرضا_مؤید
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گلهای مدینه داغدارش بودند
آنروز که جای مجتبی خالی بود
در کربوبلا دو یادگارش بودند
#سیدرضا_مؤید
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
کیست ماهی که چنین چهره بر افروخته است
وز عطش بر لب دریا جگرش سوخته است
سیزده ساله جوانیست که در عرصهی عشق
قامت افراخته و چهره برافروخته است
قاسم است این پسرِ حُسن که خیاط ازل
جامهی سرخ شهادت به برش دوخته است
از شرار عطش و تابش خورشید، دریغ!
هم رخش، هم جگرش، هم دهنش سوخته است
این بُود نیروی طوفنده که در کرببلا
بهر امداد برادر، حَسَن اندوخته است
بر عمو هديه کند با تنِ پامال از اسب
آنچه ایثار و وفا از پدر آموخته است
قاسما آنچه "مؤید" به تو تقدیم کند
گوهر اشکی و شعری و دلی سوخته است
مرحوم #سیدرضا_مؤید
#حضرت_عباس_ع_شهادت
سالها بر درگهت خدمتگزارم یا حسین
وین زمان بر لطف تو امّیدوارم یا حسین
مادرم بودت کنیز و من تو را هستم غلام
ای غلامیّ تو تاج افتخارم یا حسین
ای یدِ مشکل گشایت بر همه عالم محیط
مشکلی "لایَنحَل" افتاده به کارم یا حسین
تشنهگان در انتظار آب و من در پیش آب
غرقِ در خون، تاب ره رفتن ندارم یا حسین
اذن آب آوردنم دادی ولی ممکن نشد
زین جهت از پیشگاهت شرمسارم یا حسین
گرچه چشمم بسته شد از خون ولی در راه تو
باز باشد دیدهگان انتظارم یا حسین
دشمن از تیغ جفا انداخت دستم را چو دید،
دست از دامانِ مهرت بر ندارم یا حسین
ای تو صاحب اختیارم رحمتی کز یک عمود
رفته از دل تاب و از کف اختیارم یا حسین
گر برادر خواندمت، بود از کمال اشتیاق
ورنه در کویت غلامی جاننثارم یا حسین
در ولادت دیده بگشودم به دامان علی
در شهادت سر به پایت میگذارم یا حسین
در حضورت گر نه برخیزم مرا معذور دار
چون که دیگر طاقتی بر جان ندارم یا حسین
بر "مؤید" التفاتی کن به جان اکبرت
کز دلِ سوزان شد این سان سوگوارم یا حسین
مرحوم #سیدرضا_مؤید
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_مناجات #نوکری
#امام_حسین_ع_شهادت
من کشتهی عشقم؛ به منایت سوگند!
احرامى اشکم؛ به صفایت سوگند!
بیش از همه، اى قبلهی حاجات! حسین!
محتاج توأم؛ به خاک پایت سوگند!
اى نوکریات مرام دیرینهی من!
تابیده ز خاکسترت آیینهی من
روى تو و نام تو همیشه است؛ حسین!
در دیدهی من، ایدهی من، سینهی من
ای گشته ز کامت آب، ناکام، حسین!
با نام تو آب گشته ادغام، حسین!
اى شیعه که آب خنکى مینوشى!
کن یاد لبش که داده پیغام، حسین
من گَرد نشسته روى دامان توأم
هرجا که روم حسین! مهمان توأم
کشتند تو را تشنهلب، اى خون خدا!
من سوختهی آن لب عطشان توأم
اى ماه! در آفتاب کشتند تو را
با بغض ابوتراب کشتند تو را
سوزد دل خواهرت که لبتشنه، حسین!
در بین دو نهر آب کشتند تو را
روزى که حسین دست کس میگیرد
دست دو جهان به یک نفس میگیرد
گر قدر غلامیاش ندانیم، بدان!
درّى که به ما سپرده، پس میگیرد
آن گاه که در بستر خون، خفت حسین
لبّیک زد و جواب بشْنفت حسین
بانوى خمیده قامتى را دیدند
میزد به سر و سینه و میگفت: حسین
وقتى که گناه، پشت بشکست از حر
احسان حسین، نقشِ حر بست از حر
یک جلوه ز آقایى مولا این جاست
حر راه از او گرفت و او دست از حر
مرحوم #سیدرضا_مؤید
#امام_حسن_شهادت
زِینَب چُو حالِ سَخت حَسن را نَظارِه کَرد
دامَن زِ اَشگ و خُونِ جِگر پُر سِتارِه کَرد
آمَد حُسین و کَرد چُو از حالِ او سُوال
آن جا که کُوزه بُود بِه آن سُو اِشارِه کَرد
گُفتَند دَردِ خُود زِ چِه دَرمان نمی کنی
فَرمُود مَرگ را بِه چِه بایِست چارِه کَرد؟
می خواست رُوزِه واکُنَد از آب کُوزِه لِیک
یارَب چِه آب بُود که کارِ شرارِه کَرد
پیدا بُوَد که با جِگر او چِه کَردِه اَست
زَهرِی که رَخنِه دَر جِگرِ سنگ خارِه کَرد
دِل رَشحِه رَشحِه داشت زِ زَخمِ زَبان وَلی
تَزوِیرِ هَمسَرَش جِگرَش پارِه پارِه کرد
جَعدِه به پاسِ مَرحَمَتِ بی حِساب او
دَر حَقِ حَضرتَش سِتمِ بی شُمارِه کَرد
بارانِ تِیر بَر تَن و تابُوتِ او بِرِیخت
تا آن زَنِ سَوارِه بِه مَرکَب اِشارِه کَرد
دَر رُوضهء بَقیع چُو شد دَفن پِیکَرَش
آن خاکِ پاک را هَمِه دارالزّیارِه کَرد
یا مُجتبی بِه حالِ مؤید نِگاه کُن
کَز چِشمِ دِل بِه قَبرِ غَریبَت نَظارِه کرد
مرحوم #سیدرضا_مؤید