روزگار تو بغیر از درد غربت نیست که روزگار من بغیر از آه حسرت نیست که از تو گفتن کار اشک چشم باشد بهتر است گریه وقتی هست دیگر جای صحبت نیست که کاش اسمم بود جزء کارگرهای حرم کاش می‌مردم برای تو، لیاقت نیست که  دیر هم اینجا بیایم زود راهم می‌دهی برسر خوان کریمان حرف نوبت نیست که هم نجف، هم کاظمین و کربلا رفتم ولی تا نرفتم سامرا این‌ها زیارت نیست که سامرا حتی اگر ویرانه باشد جنت است زرق و برق ظاهری معیار جنت نیست که با دلم هرجای صحن تو بخواهم می‌روم در مسیر عاشقی بُعد مسافت نیست که