📋 وصیت آقا امیرالمؤمنین(ع) به حضرت عباس (ع)
#متن_روضه / بخش دوم صوت
#روضه_امام_علی (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_اباالفضل (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_زینب (س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فقط یه اشارهای بکنم
امشب شب عباسه...
از کجا میگی؟ مگه امشب شب شهادت آقا امیرالمؤمنین نیست؟
آره؛ اما از امشب مأموریت عباس شروع میشه، بارِ رو دوش عباس از امشب سنگین میشه...
آقا امیرالمؤمنین صدا زد: آی بچههای فاطمه! همه بیایید، بقیه برن بیرون؛ کار دارم. همه رفتن، عباس هم سرش رو انداخت پایین رفت. یهو مولا با همون صدای بیرمقش صدا زد: حسن جان! برو به عباس بگو بمونه. با عباس کار دارم...
اومد صدا زد: عباس جان! داداش! بابام میگه شما هم بمون. گفت آخه حسن جان من که بچهی فاطمه نیستم. دستشو گرفت آورد پیش امیرالمؤمنین....
آقا گریه میکردن، بچهها هم گریه میکردن. وصیتهاش رو فرمود. یهو رسید به عباس؛ فرمود عباسم دستتو بده. دستشو گرفت؛ حسین جان تو هم دستتو بده. زینبم تو هم بیا جلو عزیز دلم:
عباس! جونِ تو و جون این خواهر و برادر. امشب باید به علی یه قول بدی...
_ باباجان هرچی بگی رو چشمام میذارم...
فرمود عباس مواظب این خواهر و برادر باش. گفت باشه باباجان. الهی قربونت برم، هرچی شما بگی....
فرمود مخصوص باید مواظب زینب باشی؛ دختره، حساسه، لطیفه، مواظبش باش. تو برادرشی، تو باید حواست بهش جمع باشه....
دیگه بیشتر از این نمیگم.
سالهایی گذشت؛ کربلایی رسید؛ آقامون عباس از بالای اسب رو زمین افتاد؛ _گفته بود رو چشمام میذارم_ به چشماش تیر زدن، دستایی که تو دست حسین گذاشتو انداختن.
فقط یه جمله میگم
یهو دیدن خانم زینب اومد سمت گودال، یه نگاه کرد:
حسین جان! پاشو ببین زینبو دارن میبرنش... یه نگاه کرد علقمه: عباسم! مگه به بابام قول ندادی مواظبم باشی!؟ پاشو نگاه کن دستامو دارن نامحرما میبندن....
حسین...
بِالحسین الهی العفو...
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین 👇