eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
367 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه بامتن درکانال ما خوش آمدید 🌺 مدیریت وتبلیغات👇تبلیغ پزشکی نداریم @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
📋 وصیت آقا امیرالمؤمنین(ع) به حضرت عباس (ع) / بخش دوم صوت (ع) (ع) (س) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ فقط یه اشاره‌ای بکنم امشب شب عباسه... از کجا میگی؟ مگه امشب شب شهادت آقا امیرالمؤمنین نیست؟ آره؛ اما از امشب مأموریت عباس شروع میشه، بارِ رو دوش عباس از امشب سنگین میشه... آقا امیرالمؤمنین صدا زد: آی بچه‌های فاطمه! همه بیایید، بقیه برن بیرون؛ کار دارم. همه رفتن، عباس هم سرش ر‌و انداخت پایین رفت. یهو مولا با همون صدای بی‌رمقش صدا زد: حسن جان! برو به عباس بگو بمونه. با عباس کار دارم... اومد صدا زد: عباس جان! داداش! بابام میگه شما هم بمون. گفت آخه حسن جان من که بچه‌ی فاطمه نیستم. دستش‌و گرفت آورد پیش امیرالمؤمنین.... آقا گریه میکردن، بچه‌ها هم گریه میکردن. وصیت‌هاش رو فرمود. یهو رسید به عباس؛ فرمود عباسم دستت‌و بده. دستش‌و گرفت؛ حسین جان تو هم دستت‌و بده. زینبم تو هم بیا جلو عزیز دلم: عباس! جونِ تو و جون این خواهر و برادر. امشب باید به علی یه قول بدی... _ باباجان هرچی بگی رو چشمام میذارم... فرمود عباس مواظب این خواهر و برادر باش. گفت باشه باباجان. الهی قربونت برم، هرچی شما بگی.... فرمود مخصوص باید مواظب زینب باشی؛ دختره، حساسه، لطیفه، مواظبش باش. تو برادرشی، تو باید حواست بهش جمع باشه.... دیگه بیشتر از این نمیگم. سالهایی گذشت؛ کربلایی رسید؛ آقامون عباس از بالای اسب رو زمین افتاد؛ _گفته بود رو چشمام میذارم_ به چشماش تیر زدن، دستایی که تو دست حسین گذاشت‌و انداختن. فقط یه جمله میگم یهو دیدن خانم زینب اومد سمت گودال، یه نگاه کرد: حسین جان! پاشو ببین زینب‌و دارن میبرنش... یه نگاه کرد علقمه: عباسم! مگه به بابام قول ندادی مواظبم باشی!؟ پاشو نگاه کن دستام‌و دارن نامحرما میبندن.... حسین... بِالحسین الهی العفو... 👇
متن روضه شام غریبان امیرمومنان علی علیه السلام آمدم مـــــن بــــــر در احـسان تو من گدایم مـن گدا، دستم بگیر یــــــــــا علی مرتضی دستم بگیر تــــــا نیفتــادم ز پا دستم بگیر گر بدم من دوست می دارم تو را ای شـه مــلک ولا دستم بگیر در دم مُــــــــردن به فریادم برس پا بنه بـر سر مرا، دستم بگیر من ز مرگ و برزخم در وحشتم  یاری یم کن از وفا دستم بگیر دردمـــندم، مـــستمندم، مضطرم ای شـه مشکل گشاه دستم بگیر وقتی امام حسن (ع) و امام حسین (ع) از تشیع جنازه پدر بزرگوارشان امام علی (ع) باز می گشتند به خرابه ای رسیدند، در این خرابه بیماری افتاده بود و ناله می کرد. آن دو بزرگوار به خرابه رفتند و سر بیمار را که پیرمردی علیل بود به دامان گرفته و احوالش را پرسیدند. پیرمرد گفت: در این دنیا هیچ کس به فریاد ما نمی رسد، مگر یک نفر که به اینجا می آمد و در دهان من غذا می گذاشت، اما اکنون سه روز است که او به اینجا نیامده و من گرسنه و تشنه هستم. فرزندان امام علی (ع) فرمودند: آیا او را می شناختی؟ پیرمرد جواب داد: من کور هستم اما روزی از او پرسیدم: آقا اسم شما چیست؟ فرمود: من بنده خدا هستم. فرزندان امام علی (ع) پرسیدند: آیا نشانه ای از او به خاطر داری؟ پیرمرد جواب داد: هر گاه آن بزرگوار در خرابه ذکر خداوند را می گفت تمام سنگ و کلوخ و دیوار اینجا او را همراهی می کردند و خداوند را تسبیح می گفتند. در این موقع صدای گریه امام حسن (ع) بلند شد و فرمودند: او پدر ما امام علی (ع) بود که ما اکنون از تشیع جنازه او می آییم. بیمار با شنیدن این خبر گریان شد و التماس کنان عرض کرد: ای آقازاده ها بر من منت بگذارید و مرا بر سر قبر او ببرید. فرزندان امام (ع) او را بر سر قبر امام (ع) بردند. پیرمرد آنقدر بر سر قبر امام (ع) گریه کرد تا جان از بدنش خارج شد. یه پیرمرد نابینا جابر بن عبدالله انصاری هم آمد کنار قبر ابی عبدالله، عطیه می گوید تا گفتم مقابل قبر حسینیم سه مرتبه صدا زد "حبیبی یا حسین" از هوش رفت. به هوش آمد گفت حسین جان چی شده که جواب دوست خودت را نمیدی؟ جابر یک وقت به خودش خطاب کرد، جابر عجب توقعی داری!؟ چگونه جواب بده کسی که بین سر و بدنش جدائی افتاده است. حسین .... جابر مشغول عزاداری بود، یک وقت دید صدای قافله ای می آید. ز جا، برخیز جا بر عاشق فرزانه می آید قدم از خانه بیرون نه که صاحب خانه می آید یا الله زینب آمد کنار قبر حسین ... بردار بلند شو که زینب را دیگر نمی شناسی ... حسین
📋 چشم‌های مادرم تا روز آخر تار ماند / بخش دوم صوت (ع) (س) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ شاید مثه الانی باشه بچه‌های علی از دفن پدر برگشتن. تو این دل تاریكی‌های شب امام حسن داره قدم میزنه. تو این كوچه‌پس‌كوچه‌های شهر كوفه دید از یه خرابه‌ای صدای ناله بلنده. رفت داخل خرابه: كیه داره ناله میزنه؟دید یه پیرمرده كوریه، نشسته گوشه‌ی خرابه داره گریه میكنه. -چی شده آی پیرمرد؟ عرضه داشت: یه آقایی بود هرشب میومد به من سرمیزد، اما الان چند شبه نیومده بهم سر بزنه. چقدر شما بوی اون آقا رو میدی. از در كه اومدی تو فهمیدم یه نسبتی بااین آقا داری. امام حسن نشست كنارش. گفت: آی پیرمرد وقتی میومد كنارت مینشست چی برات میگفت؟ -با من درددل میكرد، حرف میزد، قصه برام میگفت. -میشه یه‌كم برام تعریف كنی؟! -بهم می‌گفت: آی پیرمرد، توی شهری به نام مدینه یه خونه‌ای بود، تو این خونه یه خانواده‌ای بودن جمعشون جمع بود. اما درِ این خونه رو آتیش زدن، آبروی مرد این خونواده رو بردن، جلو چشمای این مرد همسرشو كتك زدن، دستاشو بستن.... امام حسن گفت آی پیرمرد میخوای ادامه این قصه رو من برات بگم؟؛ تو این شهر یه بچه‌ای هم بود دست تو دست مادرش تو این كوچه پس كوچه‌ها عبور میکردن؛ چند نفر نامرد جلوی این مادرو گرفتن. جلو چشمای این بچه مادرشو كتك زدن.... *بعد از آن روزی که آتش دامن در را گرفت فضه نان میپخت، دست مادرم از کار ماند از همان روزی که از مسجد به خانه آمدیم چشم‌های مادرم تا روز آخر تار ماند تا دم آخر کبودی‌ها نشد کم جای خود زخم ابرو از قلاف و سینه از مسمار ماند* به‌حضرت زهرا الهی العفو... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هدایت شده از روضه دفتری
ع @roze_daftari ✨✨✨✨✨✨✨✨ بیابان نجف را غم گرفته درانجام فاطمه ماتم گرفته کجا بردن علی را مخفیانه غریبانه غریبانه شبانه یتیمان نیمه شب بابا کجا رفت ابر مرد جهان تنها کجا رفت دوباره داغ زینت گشته تازه که از از خانه شده بیرون جنازه ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ سلام ما به علیُ نماز آخر او به حال زار و نیازُ به دیده تراو سلام ما به سجودش که رنگ خون دارد سلام ما به رخ غرق خونُ اطهرت او سلام ما به پریشانی حسینُ حسن سلام ما به دل پر از آه دختر او امشب ناله دارا کجا نشستند اونایی که آرزوی زیارت قبرامیرالمومنین ع رو دارن کجا نشستن عزبزایی که سحرهای نجف و دیدن، اشک‌های نیمه شب زائرای حرم مولا علی را دیدن، میدونی چه خبر امشب، شب هفتم شهادت مولا امیرالمومنین ع ،امشب باید حال و هوای خونه امیرالمومنین از در و دیوار کوفه بپرسی، امشب در و دیوار مسجد کوفه از غربت علی دم میزنه اگه چشماتو باز کنی میبینی کنار محراب مسجد کوفه جای مولا این شبا خالیه اونایی که رفتن کوفه و مسجد کوفه رو زیارت کردن میدونن قدم به قدمش جای قدم‌های مولاست، قدم به قدمش بوی امیرالمومنین میده،بوی غربت میده ،بوی بی کسی میده بوی دردهای ۲۵ ساله رو میده با چاه های کوفه درد دل میکرد ✨✨✨✨✨✨✨ الا ای چاه یارم را گرفتن گُلم عشقم بهارم را ‌رفتن میان کوچه ها با ضرب سیلی همه دار و ندارم را گرفتند اونایی که اشک چشماشون جاری شد تا نام مولا آمد قدر خودتونو بدونید،این سوز دل و از دعای پدر و مادر داری،اگه دعای مادر پشت سرت نبود این اشک نداشتی، امشب می خوام یه لحظه بریم تو خونه امیر المومنین ع نمیدونم این چند روز کسی به بچه های عزادار و بی بابای علی سر زد یا نه. کسی دست نوازش به سر یتیمای علی کشید یانه یتیمی بد دردیه اونایی که پدر از دست دادن میدونن، اگه سِنی هم ازت گذشته باشه، وقتی که بابا از دست میدی انگار حس می کنی همه دنیا رو از دست دادی، ان شاالله پدر از دست داده تو مجلسمون نباشه آخ داغ بابا خیلی سخته، همه دلخوشی دختر به باباست، دختری که بابا نداره انگار پشت و پناه نداره امشب نمیخوام ببرمت در خانهٔ غم زده مولا رو بزنی،کی درو به روت باز میکنه، صاحب اعضای مجلس بابا دخترشه، اگه امام حسین امشب درو به روت باز کنه حاله اشکُ که رو صورتت ببینه،برات کربلاتو امضا میکنه، امشب جوون دارا کجا نشستن اونایی که مریض دارن گرفتارن کجا نشستن مادری که جوان داری میگی جونم گرفتاره جونمو دعا کن انشب حرف دلتو به امام حسین بگو، آخه دعای مادر با سوز دل، دعای مادر با اشک چشم اثر داره، امشب نمیخوام قسم بدم به غربت مولا، امشب نمیخوام بگم به فرق شکافته، امشب نمیخوام بگم به دردهای قلب مولا، فقط به نماز آخرش قسمش می دم شب هفت امیرالمومنین امشب برا جوانای بی مادر دعا کن،جوانایی که مادر ندارد، جوانی که مادر نداره پشت و پناه نداره، جوانی که مادر نداره دل خوشی ندارم، جوانی که مادر نداره مثل مرغ بی بال و پر می مونه، یه لحظه دلتو ببرم کوفه تا صدای ناله قد قتل المرتضی بلند شد حسنین دویدن سمت مسجد زیر بععلای بابا رو گرفتند آوردن تا نزدیکی‌های درِ خونه، یه وقت امیرالمومنین صدا زد حسنم بابا حسینم بابا زیر بغلامو رها کنید بزارید خودم وارد خونه بشم چرا بابا، فرق سر شکافته شده خون از بدن تون رفته، صدا زد بابا آخه تو این خونه من دختر دارم نمی خوام زینب منو با این ضع ببینه زینبم طاقت نداره میخوام بگم یا امیرالمومنین آقا جان دلت طاقت نیاورد زینبت فرق شکافته ببینه میخوام بگم آقا کجا بودی کربلا الهی برادر داری خدا برات نگه داره چه کشید زینب کربلا میخوام بپرسم مگه میشه خواهر برادرو نشناسه یه خواهر دلسوخته اومدگودی قتلگاه شمشیر شکسته هارو کنار زد نیزه شکسته هارو کنار زد یه بدنی دید بی سر عریان قطعه قطعه صدا زد ای کشته،آیا تو حسین منی،تو عزیز برادر منی 🍂حسینم به کجایی که مُردم زجدایی هر چه قدر ناله داری به سوز دل زینب کبری س صدای نالتو بلند کن بلند بگو یا حسین یا حسین یا حسین 🌸ذکر ماهست دائم الاوقات 🌸به شهسوار عرب علی مرتضی 👇 ( @roze_daftari
📋 لحظات آخر امیرالمومنین (ع) به روایت اصبغ ابن نباته (ع) / *بخش اول* (س) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ اصبَغ ابن نُباته انقدر پشت در خونه‌ی مولا موند، امام حسن در رو باز کرد؛ _چی میگی اسبق؟! _ اومدم امیرالمومنین رو ببینم. گفت نمیشه، راهش نداد، در رو بست رفت. دوباره در زد، دوباره امام حسن در رو باز کرد: مگه نگفتم برو اصبغ. بابام اصلا حالش خوب نیست؛ میگه دوباره در زدم، دوباره در رو باز کرد. امیرالمومنین صدام زد: _حسن جان کیه پشت در؟! _آقا اصبغه. _چی میخواد؟! _ میگه جایی نمیرم در و باز کن می‌خوام مولامو ببینم. هرچی هم بهش میگم برو بابام نمیتونه کسی رو ببینه و زیارت کنه و اصلا حالش خوب نیست، یه جمله‌ای گفته بابا منو بیچاره کرده _چی میگه؟! _سرش و به دیوار گذاشته هی داره میگه یا حسن تو رو خدا در و باز کن من جای دیگه رو ندارم برم... یکی دو روزه این مولا توو بستر بوده. همچین که در و باز کردن وارد حجره شدم دیدم اینقدر رنگ این آقا زرد شده، دستمال زردی که به سر بسته با رنگ صورت یکی شده. تازه مَرده، پهلوونه، یه ضربه خورده، گرچه کاری‌ام بوده اما دو سه روزه توو بستره همه رو بیچاره کرده... قربون اون خانمی برم که سه ماه توو بستر بود هی این پهلو به اون پهلو میشد هی صدا میزد علی‌ علی علی...
📋 خونی شده بال و پرت ای همسر زهرا / *بخش دوم* (ع) (س) (ع) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ خونی شده بال و پرت ای همسر زهرا فرق تو شکسته ست شبیه پر زهرا تشبیه عجیبی ست مراعات قریبی ست سجاده‌ی خونی تو و بستر زهرا امروز سرت تیغ نمیخورد ، اگر که… دیروز نمیخورد به آن در سر زهرا داغ جگرت روضه‌ی مکشوف مدینه ست از آتش و از شعله و از معجر زهرا یک زخم تو را از نفس انداخت سه روزه ای وای! نود روز چه شد پیکر زهرا اما نمک روضه حسین است یقینأ چشم تر تو شاهد و چشم تر زهرا ای شمر! تو بیرون برو از مقتل آقا بیرون برو ای فتنه زِ دور و بر زهرا بالای همان تل بنشین یا برو خیمه گودال شلوغ است … نیا دختر زهرا *شاعر: ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 (ع) / *بخش سوم متن* (س) (س) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ همچین که بی‌بی زینب کبری اومد غذایی بده به امیرالمومنین (ع)، به ابن ملجم گفت: ایشالله بابام خوب میشه توأم رسوا میشی. ابن ملجم یه نیش‌خندی زد، گفت: من می‌دونم چی کار کردم؛ اینقدر به این شمشیر زهر دادم که کار بابات یکسره بشه، تموم بشه... انقدر بی‌بی گریه کرد، همچین که گفت دیگه بابات موندنی نیست... (میدونی یاد چی افتادم؟!) یاد اون روزی که زنای مدینه اومدن عیادت مادرش، از در که میخواستن بیرون برن، زینب گوش میداد چی دارن به همدیگه میگن. دید هی دارن بهم میگن زهرا دیگه زنده نمی‌مونه. اینقدر گریه کرد، ناله زد، مادر مادر گفت... اینجا هیچکس نذاشت این خانم چیزی ببینه. فقط بهش گفتن دیگه بابات زنده نمی‌مونه، بهم ریخت، گریه می‌کرد. دلا بسوزه برا اون لحظه‌ای که بالای تل ایستاده، داره نگاه می‌کنه... یه عده دور حسینش‌و گرفتن، گردوخاکا بالا رفت، دیگه چیزی ندیده. اما یه مرتبه از تل سریع اومد سمت گودال، یه نگاه به این بدن کرد؛ "هَذَا حُسَيْنٌ بِالْعَرَاء مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ اَلْأَعْضَاءِ..." یه کاری کرده دوست و دشمن گریه کردن؛ دست برد زیر این بدن، بدن‌و بلند کرد اینقدر بدن کوچیک شده بود، نحیف شده بود، بدن و به سمت آسمان بلند کرد: ای خدا این قربانی رو از ما قبول کن. همچین که بدن‌و زمین گذاشت یه مرتبه همه دیدن خم شد این لباش و گذاشت به رگهای بریده‌ی حسین. دیگه قامت زینب راست نشد... حسین..‌. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 پیرمرد نابینا / *بخش اول* (ع) (س) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ حسن و حسین بردن باباشون رو دفن کردن، از تشییع که برمی‌گشتن دوتایی چه حالی داشتند این دوتا داداش... یکی از این طرف، یکی از اون طرف؛ شبانه توو دل سحر، داره هی قصه‌ها تکرار میشه. حسن که حرف نمیزنه، توو خودشه، اما حسین دست گردن حسن میندازه؛ _داداش یادته یه شبی هم توو مدینه این حال‌و داشتیم؟! حسن جان یادته چه زندگی خوبی داشتیم؟! چه مادری، چه بابایی، دیدی چی کار کردن؟! حسن جان یادته، اون شب چه دلی داشت بابام وقتی بدن مادر رو تنهایی بلند کرد روو دست گرفت. یادته بابا سر به دیوار گذاشته بود هی می‌گفت فاطمه جان حلالم کن... توو همین لحظاتی که این دوتا داداش باهم حرف میزنن، توو دل سحر دارن برمیگردن از تشییع، توو همین حین یهو دیدن از توو خرابه‌ای صدای ناله میاد؛ صدای نحیف ضعیف. یکی هی داره میگه: رفیقم، حبیبم، عزیزم، چرا امشب نمیای به من سر بزنی؟! تا صدا رو شنیدن، تا دیدن صدای ناله داره میاد خودشونو رسوندن اونجا ببینن صاحب صدا کیه؟! (امشب ناله بزن آقا بیاد ببینه صاحب این صدا کیه.) سریع حسن و حسین اومدن کنار این پیرمرد نشستن، دیدننابیناست، چشماش نمی‌بینه؛ هی دست سرش می‌کشیدن؛ چی شده آی پیرمرد؟! چی میخوای؟! گرسنته؟! تشنته؟! گفت: چه قدر شماها صداهاتون شبیه اون آقاییه که هرشب می‌اومد به من سر میزد، الان دو سه شبه نیومده، دلم خیلی هواش و کرده. _چی می‌گفت؟ _شبا میومد لقمه دهنم میذاشت، سرم و رو پاهاش میذاشت، نوازشم میکرد، قربون صدقه‌م می‌رفت، باهام حرف میزد‌. آخرشم که میخواست بره باهام حرف میزد، قصه می‌گفت. یادمه هرشب بهم میگفت: خوش به حالت که نمی‌بینی. کاش منم کور بودم نمی‌دیدم. _چرا آقا این حرفا رو میزنی؟! _ آخه آی پیرمرد من یه چیزایی با چشمام دیدم ... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 شب بیست و سوم بیا بگذر از ما / / بخش اول صوت (ع) (س) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ الهی به حیدر، الهی به زهرا شب بیست و سوم، بیا بگذر از ما شب بیست و سوم، با این رو سیاهی به جز رحمت تو، ندارم پناهی شب بیست و سوم، ببین شرمِ رومو جلو چشم مردم، نبر آبرومو تو رو جان زینب، اِلٰهَ المُسیئون بزن ما رو امّا روتو برنگردون "الهی اَغِثنی ، الهی اَغِثنی" برا چی نگریَم، برا چی نبارم الان یک دو روزه که بابا ندارم بازم داغ مادر برام گشته تازه نشد که برم باز به تشییع جنازه منم دختری که اسیر غروبم برا داغ بابام به سینه میکوبم توی گریه‌زاری،دعا من همینه که هیچ‌کی باباشو شکسته نبینه "امون از یتیمی ، امون از یتیمی" سلام ای سرِ در طبق آرمیده میدونی رقیه‌ت چه رنجی کشیده سلام ای پر از زخم، پر از زخمِ کاری چرا جای سالم تو صورت نداری؟! میدونم که بردن چه‌جور پیرُهن رو میدونی که بردن النگوی من رو میدونم چه‌جوری سرت رو بریدن میدونی چه‌جوری موهام رو کشیدن
📋 چوب از یزید خورده‌ای و قهر بامنی / بخش دوم صوت (ع) (س) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ امیرالمؤمنین اینقدر حواسش به زینب بود؛ وقتی دمِ درِ خونه رسید به حسنین فرمود زیر بغل‌هامو رها کنید؛ زینب دخترم اینجوری با این وضع منو نبینه. حضرت زینب بچه نبوده که؛ سی و چند سالش بوده، اما امیرالمومنین به فکر زینبه، چون دختره. دخترا روحیه‌شون لطیفه.... من میخوام عرضه بدارم آقاجان؛ اینجا شما نمیخواستی زینبت زخم سرت رو ببینه، در حالی‌که میخواستی با پای خودت وارد خونه بشی. اما قربون اون خانمی برم که سه سال بیشتر نداره؛ یهو دید طبق رو وارد کردن، سر بابا رو تو بغلش گرفته... میدونم که بردن چه‌جور پیرهن رو میدونی که بردن النگوی من رو میدونم چه‌جوری سرت رو بریدن میدونی چه‌جوری موهام رو کشیدن این سرو قبل از اینکه وارد شهر شام کنن تو دِیرِ راهب بردن، راهب مسیحی کامل سر رو با گلاب شستشو داد؛ الحمدلله سر رو تمیز کرد... اما با همه این اوصاف وقتی سرو آوردن تو خرابه، رقیه سرو که دید گفت بابا چرا محاسنت خونیه؟ چرا دندونات شکسته‌ست؟ چرا لبات خونیه؟! حالا فهمیدم بابا؛ اونجایی که عمه نمیذاشت نگاه کنم، اما از دور میدیدم دست اون نامرد بالا میره، چوب به دستش گرفته... چوب از یزید خورده‌ای و قهر بامنی از چه لبت به صحبت من وا نمیشود؟! موهام و کشید، بابا بابا بابا شامیا بَدَن، بابا بابا بابا عمه رو زدن، بابا بابا بابا گوش و گوشواره، بابا بابا بابا پیرهن پاره، بابا بابا بابا به‌حضرت رقیه الهی العفو... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هدایت شده از روضه دفتری
@roze_daftari بیابان نجف را غم گرفته درانجام فاطمه ماتم گرفته کجا بردن علی را مخفیانه غریبانه غریبانه شبانه یتیمان نیمه شب بابا کجا رفت ابر مرد جهان تنها کجا رفت دوباره داغ زینت گشته تازه که از از خانه شده بیرون جنازه ✨✨✨✨✨✨✨ سلام ما به علیُ نماز آخر او به حال زار و نیازُ به دیده تراو سلام ما به سجودش که رنگ خون دارد سلام ما به رخ غرق خونُ اطهرت او سلام ما به پریشانی حسینُ حسن سلام ما به دل پر از آه دختر او امشب ناله دارا کجا نشستند اونایی که آرزوی زیارت قبرامیرالمومنین ع رو دارن کجا نشستن عزبزایی که سحرهای نجف و دیدن، اشک‌های نیمه شب زائرای حرم مولا علی را دیدن، میدونی چه خبر امشب، شب هفتم شهادت مولا امیرالمومنین ع ،امشب باید حال و هوای خونه امیرالمومنین از در و دیوار کوفه بپرسی، امشب در و دیوار مسجد کوفه از غربت علی دم میزنه اگه چشماتو باز کنی میبینی کنار محراب مسجد کوفه جای مولا این شبا خالیه اونایی که رفتن کوفه و مسجد کوفه رو زیارت کردن میدونن قدم به قدمش جای قدم‌های مولاست، قدم به قدمش بوی امیرالمومنین میده،بوی غربت میده ،بوی بی کسی میده بوی دردهای ۲۵ ساله رو میده با چاه های کوفه درد دل میکرد ✨✨✨✨✨✨✨ الا ای چاه یارم را گرفتن گُلم عشقم بهارم را ‌رفتن میان کوچه ها با ضرب سیلی همه دار و ندارم را گرفتند @roze_daftari اونایی که اشک چشماشون جاری شد تا نام مولا آمد قدر خودتونو بدونید،این سوز دل و از دعای پدر و مادر داری،اگه دعای مادر پشت سرت نبود این اشک نداشتی، امشب می خوام یه لحظه بریم تو خونه امیر المومنین ع نمیدونم این چند روز کسی به بچه های عزادار و بی بابای علی سر زد یا نه. کسی دست نوازش به سر یتیمای علی کشید یانه یتیمی بد دردیه اونایی که پدر از دست دادن میدونن، اگه سِنی هم ازت گذشته باشه، وقتی که بابا از دست میدی انگار حس می کنی همه دنیا رو از دست دادی، ان شاالله پدر از دست داده تو مجلسمون نباشه آخ داغ بابا خیلی سخته، همه دلخوشی دختر به باباست، دختری که بابا نداره انگار پشت و پناه نداره امشب نمیخوام ببرمت در خانهٔ غم زده مولا رو بزنی،کی درو به روت باز میکنه، صاحب اعضای مجلس بابا دخترشه، اگه امام حسین امشب درو به روت باز کنه حاله اشکُ که رو صورتت ببینه،برات کربلاتو امضا میکنه، امشب جوون دارا کجا نشستن اونایی که مریض دارن گرفتارن کجا نشستن مادری که جوان داری میگی جونم گرفتاره جونمو دعا کن انشب حرف دلتو به امام حسین بگو، آخه دعای مادر با سوز دل، دعای مادر با اشک چشم اثر داره، امشب نمیخوام قسم بدم به غربت مولا، امشب نمیخوام بگم به فرق شکافته، امشب نمیخوام بگم به دردهای قلب مولا، فقط به نماز آخرش قسمش می دم شب هفت امیرالمومنین امشب برا جوانای بی مادر دعا کن،جوانایی که مادر ندارد، جوانی که مادر نداره پشت و پناه نداره، جوانی که مادر نداره دل خوشی ندارم، جوانی که مادر نداره مثل مرغ بی بال و پر می مونه، یه لحظه دلتو ببرم کوفه تا صدای ناله قد قتل المرتضی بلند شد حسنین دویدن سمت مسجد زیر بععلای بابا رو گرفتند آوردن تا نزدیکی‌های درِ خونه، یه وقت امیرالمومنین صدا زد حسنم بابا حسینم بابا زیر بغلامو رها کنید بزارید خودم وارد خونه بشم چرا بابا، فرق سر شکافته شده خون از بدن تون رفته، صدا زد بابا آخه تو این خونه من دختر دارم نمی خوام زینب منو با این ضع ببینه زینبم طاقت نداره میخوام بگم یا امیرالمومنین آقا جان دلت طاقت نیاورد زینبت فرق شکافته ببینه میخوام بگم آقا کجا بودی کربلا الهی برادر داری خدا برات نگه داره چه کشید زینب کربلا میخوام بپرسم مگه میشه خواهر برادرو نشناسه یه خواهر دلسوخته اومدگودی قتلگاه شمشیر شکسته هارو کنار زد نیزه شکسته هارو کنار زد یه بدنی دید بی سر عریان قطعه قطعه صدا زد ای کشته،آیا تو حسین منی،تو عزیز برادر منی 🍂حسینم به کجایی که مُردم زجدایی هر چه قدر ناله داری به سوز دل زینب کبری س صدای نالتو بلند کن بلند بگو یا حسین یا حسین یا حسین 🌸ذکر ماهست دائم الاوقات 🌸به شهسوار عرب علی مرتضی .@roze_daftari
*بخش اول صوت* (ع) (س) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شیر را در چشم اهل روضه بی‌‌مقدار کرد با کمی نان و نمک شیر خدا افطار کرد از سر سفره پس از صرف سه لقمه پا کشید لب نزد دیگر، اگرچه دخترش اصرار کرد باطنا می سوخت اما ظاهرا خاموش بود دود آهش آسمان کوفیان را تار کرد در حیاط خانه هی چرخید و با حالی غریب زیر لب آیات استرجاع را تکرار کرد چارده قرن است و جز زهرا نمی داند کسی قاتل خود را چرا از خواب خوش بیدار کرد؟ بعد از آن ضربت اگر "فُزتُ وَ ربّ الکعبه" گفت یادِ زهرا سوختن بین در و دیوار کرد ضربه‌ی شمشیر زهرآلوده طوری بود که مَرد یاد از داغی و از تیزی مسمار کرد قاتل اصلی حیدر دست نحسی بود که لاله‌زار وحی را با شعله آتش زار کرد ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*بخش دوم صوت* (ع) (س) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نامرد(ابن ملجم لعنت الله علیه) رو گرفتن زندانیش کردن. بی‌بی(حضرت زینب(س)) اومدگفت: ان شاءالله بابام خوب میشه!چرا این کار کردی؟ مگه نمیشناختی این آقارو؟ گفت به همین خیال باش که بابات سرپا بشه! خودم شمشیرخریدم؛ زهرش دادم؛ روزها در زهری خوابوندم که اگه به دریا بزنی همه ماهیای دریا میمیرن. تا این حرف‌و زد بهم ریخت! بدوبدو اومدپیش امام حسن گفت: حسن جان این چی میگه؟ یه روزی زنای مدینه اومدن عیادت مادرش. تاعلی برگشت خونه بدوبدواومد دروبازکرد! گفت: بابااین زنا چی میگن؟ گفت: نمیدونم بابا چی گفتن؟! گفت: امروز اومده بودن بعد این همه عیادت مادر؛ تا از درمیخواستن برن میگفتن: این زهرا دیگه زهرا نمیشه! "این سخن پیچیده هرجا، مرتضی افتاده از پا"
ماجرای اصبغ‌بن نباته *بخش سوم صوت* (ع) (س) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ امیرالمومنین صدا زد حسن جان! کیه پشت در اینقدر صدا میکنه؟ گفت نمیدونم! اومد درو بازکرد دید همه یتیما یکی یه ظرف شیردستشونه. گفت: همشون‌و رد کن! همه رو رد کرد گفت بابام گفته برید! همشونو فرستاد! امیرالمومنین تو بستر گفت حسن‌جان بازم صدامیاد! اومد دید یه عده دیگه ایستادن گفت: مگه نگفتم برید بابام کسی روقبول نمیکنه؟ همشون رفتن. دوباره امیرالمومنین گفت صدای کیه؟ گفت حسن‌جان بروببین کیه!؟ انگارعلی هم منتظر یکیه... اومد درو باز کرد دید اصبغ بن نباته. سرش‌و به در گذاشته داره سرش‌و میکوبه به در. گفت اصبغ! مگه نگفتم برید بابام کسی روقبول نمیکنه!؟ گفت کجابرم؟ خداروشکر کسی اومد شلوغ شد درخونه علی. آخه وقتی زهراشو میخواست ببره هیچکی نبود! " انگارنه انگار دیروز همینجا یکی خورد به دیوار انگار نه انگار! دیروز یه بچه شهید شد با مسمار انگار نه انگار دیروز یه زن رو زدن بین انظار " گفت زینب من زدمش! من ابن ملجمم! میدونستم چه‌جوری بزنم... توکوچه هم اون نامرد به دومی گفت خیالت جمع! یه‌جوری زدمش پا ➖➖➖➖➖➖➖➖
📋 خوردی زمین گمان کنم پانمی شوی *بخش اول صوت* (ع) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خوردی زمین گمان کنم پا نمیشوی باید که خوب‌تر شوی اما نمی ‌شوی دستار زرد، گریه کنِ روی زرد توست تب کرده ای شدید و مداوا نمی‌شوی ام البنین برتو فقط گریه می‌کند دل بی قرار مادر سقا نمی‌شوی تسبیح دستِ مادرم امشب به دست توست یک لحظه فارغ از غم زهرا نمی‌شوی @majmaozakerine ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 باز هم خانه و یک بستر خون آلوده *بخش دوم صوت* (ع) (س) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی @majmaozakerine ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ باز هم خانه و یک بستر خون آلوده زنده شد خاطره‌ مادر خون آلوده شیر مرد اُحد افتاده کجایی زهرا تا ببندی سر این حیدر خون آلوده این سر و صورت خونین هم ارثی شد بعد از آن کوچه و نیلوفر خون آلوده ریشۀ هرچه بلا آن در و دیوار شده سینۀ مادر و میخ درِ خون آلوده مثل پهلو سر پاشیده ز هم خوب نشد چه کند زینب و این پیکر خون آلوده دور زینب همه هستند همه مَحرم ها وای از کرببلا و پر خون آلوده با لبانی که ترک خورده به گودال آمد بوسه زد با قد خم، حنجر خون آلوده در سرازیری تل، روبروی شمر رسید چشمش افتاد به موی سر خون آلوده خوب شد خورد به تاریکی شب، غارت ها جمع شد قافله ای دختر خون آلوده می فروشند در این کوفه سر بازارش گوشوار و سپر و معجر خون آلوده
📋 خوردی زمین گمان کنم پانمی شوی *بخش اول صوت* (ع) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خوردی زمین گمان کنم پا نمیشوی باید که خوب‌تر شوی اما نمی ‌شوی دستار زرد، گریه کنِ روی زرد توست تب کرده ای شدید و مداوا نمی‌شوی ام البنین برتو فقط گریه می‌کند دل بی قرار مادر سقا نمی‌شوی تسبیح دستِ مادرم امشب به دست توست یک لحظه فارغ از غم زهرا نمی‌شوی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 باز هم خانه و یک بستر خون آلوده *بخش دوم صوت* (ع) (س) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @majmaozakerine باز هم خانه و یک بستر خون آلوده زنده شد خاطره‌ مادر خون آلوده شیر مرد اُحد افتاده کجایی زهرا تا ببندی سر این حیدر خون آلوده این سر و صورت خونین هم ارثی شد بعد از آن کوچه و نیلوفر خون آلوده ریشۀ هرچه بلا آن در و دیوار شده سینۀ مادر و میخ درِ خون آلوده مثل پهلو سر پاشیده ز هم خوب نشد چه کند زینب و این پیکر خون آلوده دور زینب همه هستند همه مَحرم ها وای از کرببلا و پر خون آلوده با لبانی که ترک خورده به گودال آمد بوسه زد با قد خم، حنجر خون آلوده در سرازیری تل، روبروی شمر رسید چشمش افتاد به موی سر خون آلوده خوب شد خورد به تاریکی شب، غارت ها جمع شد قافله ای دختر خون آلوده می فروشند در این کوفه سر بازارش گوشوار و سپر و معجر خون آلوده ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
متن روضه شام غریبان امیرمومنان علی علیه السلام آمدم مـــــن بــــــر در احـسان تو من گدایم مـن گدا، دستم بگیر یــــــــــا علی مرتضی دستم بگیر تــــــا نیفتــادم ز پا دستم بگیر گر بدم من دوست می دارم تو را ای شـه مــلک ولا دستم بگیر در دم مُــــــــردن به فریادم برس پا بنه بـر سر مرا، دستم بگیر من ز مرگ و برزخم در وحشتم  یاری یم کن از وفا دستم بگیر دردمـــندم، مـــستمندم، مضطرم ای شـه مشکل گشاه دستم بگیر وقتی امام حسن (ع) و امام حسین (ع) از تشیع جنازه پدر بزرگوارشان امام علی (ع) باز می گشتند به خرابه ای رسیدند، در این خرابه بیماری افتاده بود و ناله می کرد. آن دو بزرگوار به خرابه رفتند و سر بیمار را که پیرمردی علیل بود به دامان گرفته و احوالش را پرسیدند. پیرمرد گفت: در این دنیا هیچ کس به فریاد ما نمی رسد، مگر یک نفر که به اینجا می آمد و در دهان من غذا می گذاشت، اما اکنون سه روز است که او به اینجا نیامده و من گرسنه و تشنه هستم. فرزندان امام علی (ع) فرمودند: آیا او را می شناختی؟ پیرمرد جواب داد: من کور هستم اما روزی از او پرسیدم: آقا اسم شما چیست؟ فرمود: من بنده خدا هستم. فرزندان امام علی (ع) پرسیدند: آیا نشانه ای از او به خاطر داری؟ پیرمرد جواب داد: هر گاه آن بزرگوار در خرابه ذکر خداوند را می گفت تمام سنگ و کلوخ و دیوار اینجا او را همراهی می کردند و خداوند را تسبیح می گفتند. در این موقع صدای گریه امام حسن (ع) بلند شد و فرمودند: او پدر ما امام علی (ع) بود که ما اکنون از تشیع جنازه او می آییم. بیمار با شنیدن این خبر گریان شد و التماس کنان عرض کرد: ای آقازاده ها بر من منت بگذارید و مرا بر سر قبر او ببرید. فرزندان امام (ع) او را بر سر قبر امام (ع) بردند. پیرمرد آنقدر بر سر قبر امام (ع) گریه کرد تا جان از بدنش خارج شد. یه پیرمرد نابینا جابر بن عبدالله انصاری هم آمد کنار قبر ابی عبدالله، عطیه می گوید تا گفتم مقابل قبر حسینیم سه مرتبه صدا زد "حبیبی یا حسین" از هوش رفت. به هوش آمد گفت حسین جان چی شده که جواب دوست خودت را نمیدی؟ جابر یک وقت به خودش خطاب کرد، جابر عجب توقعی داری!؟ چگونه جواب بده کسی که بین سر و بدنش جدائی افتاده است. حسین .... جابر مشغول عزاداری بود، یک وقت دید صدای قافله ای می آید. ز جا، برخیز جا بر عاشق فرزانه می آید قدم از خانه بیرون نه که صاحب خانه می آید یا الله زینب آمد کنار قبر حسین ... بردار بلند شو که زینب را دیگر نمی شناسی ... حسین