ام البنین تمامی ره توشه ات غم است ازداغ نوگلان قد رعناي تو خم است ام البنین بدون علمدار گشته ای گریان به یادشان سر بازار گشته ای گرد و غبار ِ چادر خود را تکان مده آثار خستگي به تنت رانشان مده رنگ كبود و جاي زدن راندیده ای آن آه آه و لحن سخن نه شنیده ای خيلي ميان راه اذيت شدم بدان ام البنین اسير اسارت شدم بدان من زینبم زني كه شبيه فرشته بود ام البنین حجاب سرم رشته رشته بود ام البنین به من چقدر بد گذشته است با اشك روي قبر برادر نوشته است قبر حسين كشته ي عطشان كربلاست ام البنین دلم بخداپیش بین قتلگاست ام البنین کناره شریعه فتاده بود عباس سربه خاک بیابان نهاده بود ام البنین دو دست علمدار شدجدا باضرب آهنی شده فرقش زهم دوتا افتاده در دل همه ی خیمه آه وغم ام البنین دریده شده چشم او زهم افتاده عون وجعفر وعبدالهت به خاک باتیرونیزه شدتن عباس چاک چاک ام البنین شده به سره نیزه ها سری دیدم به روی خاک بیابان بال وپری @majnon1396