امام عسگری سلطان غم هاست برایت یا حسن افسرده دلهاست شده ی پاره جگر از زهر کینه ره داغت عسگری اندوه برپاست توبودی روشنی چشم هادی نگاه تو فروغ علم و تقواست غبار غم به رخسارت نشسته دراین ماتم زه سینه ناله برپاست زه داغ عسگری ای دل فغان کن که در هجران مولا شهر،غوغاست به خاک هجره مولا جان سپارد زه دیده اشک مهدی جاری اینجاست الامهدی سرت با داسلامت درون جان مجنون غصه برپاست شعر.آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)