🤞🤞بسم الله الرحمن الرحیم 🏴 روضه_امام_حسین_علیه_السلام 🏴 🏴 ..حاج آرمین غلامی گریه های شب جمعه چه خریدن دارد نوکرت بر حرَمت شوق رسیدن دارد دل من لک زده تا کُنجِ حرم بنشیند مرغکی ناله کنان میل پریدن دارد رخ یوسف اگرم هر چه که زیباست ولی چهره نه ، نام شما دست بریدن دارد من شفا یافته ی لطفِ شما بودم وبس شکر باذکر حسین قلب تپیدن دارد همه زَوّار تو بی دل شده بر میگردند دلِ بی دل شدگان وَه چه خریدن دارد هر کجا می نگرم عکسِ حرم میبینم این رهِ خانه عشق است دویدن دارد روزِ محشر که حسین بن علی وارد شد حال و روزِ دل عشاق چه دیدن دارد ... بعد صد سال اگر از سرِقبرم گذری من کفن پاره کنم زندگی از سرگیرم وای شب جمعه است ... امشب امرِ واجب پروردگار است ، که اولِ غروب آفتاب بیایند کربلا ، همه بیایند حرم ، ابی عبدالله را زیارت کنند ، خیلی ازمردم هم ، امشب کربلا هستند اما ، همه انبیا ، همه اولیاء ، همه ائمه ، همه ارواح پاک ، همه اونهایی که توو دنیا هستند و امشب میایند حرم ... آینه کاری می بینند ، ضریح می بینند ، کاشی کاری می بینند ، گُنبد می بینند ، گُلدسته می بینند ... ولی زیارت همه اینها با فرق میکنه ، ... خواهر که اومد ، آینه کاری نبود ، بدن هم نبود ، انبوهی از نیزه شکسته ها بود ، شمشیر بود ، چوب و سنگ بود ، ...باید وارد گودال می شد ، اینهارو کنار میزد ، ... کنار زد ... اما چی دید ؟ وای وای وای ... چشم خود بستم نبینم تا چه بلایی سرتو می‌آید بالای تل ایستاده ولی چشماش و بسته دستاش و رو سرش گذاشته هی داره میگه وامحمدا ،وا علیا ،وا اماه😭 فقط هر دفه از دور چشماش و وا میکنه ببینه کارحسین تمومه یانه ولی هی میبینه نه، هنوزکه هنوزه، دورش کردن دارن شمشیر میزنن😭 راوی میگه سه ساعت ابی عبدالله تو گودال دست وپا میزد سه ساعت اینا هی میزدنش اون یکی خسته میشد میرفت یکی تازه نفس میومد، شب جمعه ست مادرش داره گریه میکنه 😭 انقدر نیزه به بدنش زدن همین جور که نفس میکشه راوی میگه ازاین لابلای این شبکه های زِره خون جاری میشد،آخه نیزه میزدن دیگه درنمیاوردن،نیزه میشکوندن *یه جاهایی داره دلم میره گفتم نفس میکشید خون میومد* مادرشم تو بستر افتاده بود ،هرنفسی میکشید این پیراهن پرخون میشد،فضه میومد اسما میومد پیراهن عوض میکرد عجب دوباره که پیراهن خونی شده خانوم جان* خوب گریه کنید،آخرین روزی که تمومه کارمون کفنمون میکنن ،همچی میزارن تو قبر' سنگ آخره لحدو میزارن یهو اونجا به خودت میای عه تموم شد؟ یعنی دیگه نمیتونم برای حسین گریه کنم؟ حسین جان عزیز دلم چشم خون بستم تا نبینم چه بلایی سرتو می‌آید با دو گوش خودم شنیدم که ناله مادر تو میاید *یه گوشه گودال مادر و دیدم😭 که رفته بود ازحال دیر رسیدم من سر تو دعوا بود ناله کشیدم من داداش؛ سرتو رو بردن دیر رسیدم من از میان شلوغی گودال چیزی از جسم تو نمی‌ماند بعد ازاین غارتی که شد دیگر ازتو جز اسم تو نمی‌ماند این یکی می‌کِشد تورا برخاک قصد دارد تورا بیازارد آن یکی آمده دراین گودال ازسر عمامه تورابردارد حسین حسین... می‌زند داد بس کنید اینقدر بدنش را به خاک خون نکشید باسر نیزه و نوک خنجر این همه بر دهان اون نزنید ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ ↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️ =صَــــدَقِہ جاریِہ ..حاج آرمین غلامی