🌴🌴🌴 مالک بن نویره 🌴🌴🌴 خالد وقتی برگشت وارد مسجد شد در حالی که قبایی به تن داشت که زنگ آهن بر آن نشسته بود عمامه‌اش را بر سر بسته بود و تیرهایی در عمامه‌اش فرو برده بود . وقتی داخل مسجد شد عمر برخاسته نزدش رفت و تیرها را کنده آنها را شکست بعد گفت: ای دشمن خویش، آیا بر شخص مسلمانی حمله کرده او را کشتی بعد به همسر او تجاوز کردی؟! به خدا حتماً تو را با سنگ‌های خودت سنگسار می‌کنیم ! خالد با او حرفی نمی‌زد و گمان می‌کرد که نظر ابوبکر هم درباره او مانند نظر عمر است. تا اینکه نزد ابوبکر رفت و عذرخواهی کرد ابوبکر هم عضو او را پذیرفت و از او درگذشت😲😲😲 پس خالد از مسجد بیرون رفت. عمر در مسجد نشسته بود، خالد به او ناسزا گفته و گفت: پیش من بیا ای پسر ام شمله! عمر فهمید که ابوبکر از او راضی شده است. خالد با او حرفی نزد به خانه‌اش رفت . علامه مجلسی می‌فرماید: نکوهش عمر و خشمش بر خالد درباره کشتن مالک بن نویره به خاطر مراقبت از دین و رعایت شریعت سید المرسلین نبوده بلکه فقط از کشته شدن مالک ناراحت شد چون مالک در زمان جاهلیت هم پیمان او بود از خالد گذشت چون می‌دانست که خالد قاتل سعد بن عباده است. 🕊🕊🕊🌸🌸🌸🕊🕊🕊 🎙‌مارو به دوستانتون معرفی کنید🗣 👇👇👇👇 https://eitaa.com/maktabmortezaali مکتب مرتضی علی (صلوات الله علیه)