#یاشاییش
180
باید حرفمو میزدم گفتم:آقا مسعود بنظرم درست نیست که ما الان،،،
وسط حرفم اومد و گفت:ما با هم حرف زدیم نمیدونم چیه اینکه که ما الان با هم بیرونیم درست نیست!!
مثل دوتا آدم متمدن داریم معاشرت اجتماعی میکنیم فقط همین،
تو دلم تکرار کردم معاشرت اجتماعی!!
بین غوغای دلم و صدای عقلم گیر افتاده بودم با خودم گفتم:اینقد برگردم برگردم نکن اصلا شاید واقعا نیتش یه رابطه ی معمولیه اینجوری فکر میکنه تو پیش خودت حساب باز کردی که داری اینجوری حرف میزنی دیگه حرفی نزدم
از زبان مسعود....
برای اینکه از برگشتن منصرف بشه نمیدونم چی شد گفتم:داریم معاشرت اجتماعی میکنیم حرف که از دهنم در اومد با خودم گفتم:یعنی بمیری مسعود معاشرت اجتماعی چه صیغه ایه!!چه غلطی کردی!! اصلا تو تکلیفت با خودت معلوم هست حالا دیگه کلا باید همینجور اجتماعی بری جلو و صحبت اجتماعی کنی،یعنی تو گند زدن لنگه نداری؛ حالا چاره ای هم نداری اگه بخوای تند بری کلا ازت فراری میشه پس یواش یواش،
گفتم:خب نگفتی کجا بریم؟
مکثی کرد و گفت: نمیدونم هر جا که خودتون میدونید
با خود گفتم:بیا تحویل بگیر وقتی دهنت پر و خالی میشه میگی معاشرت اجتماعی باید اینجوری هم باهات رسمی حرف بزنه،
لبخندی زدمو گفتم: باشه؛ خب تعریف کن از کارت راضی هستی؟
گفت: خوبه بیشتر از همه محیط کارمو دوست دارم چون با شادی مردم در ارتباط البته اخلاق خانوم کمالی هم عالیه
گفتم:خوبه؛ فردا میری برای شکایت؟
مصمم گفت:این تنها کاریه که فعلا ازش مطمئنم
گفتم:فکر میکردم خانواده ات منصرفت کرده باشند سرشو تکون داد و گفت: نه اصلا منصرف نشدم فقط بهتر اطرافیانمو شناختم،،،،
از زبان پروانه....
داشتیم حرف میزدیم که گوشیش باز زنگ خورد این بار مادرش بود از طرز حرف زدنش با مادرش مشخص بود رابطه اشون با هم خوبه مادرش ازش پرسید کجایی؟
نگاهی به من کرد و گفت:با یکی از دوستام تو خیابون هستم مادرش گفت: سلام برسون وقتی قطع کرد،
گفت:مامانم سلام رسوند لبخندی زدمو گفتم:سلامت باشند و با خودم گفتم، خدامیدونه اگه میفهمید کسی که با پسرش بیرون کیه چه رفتاری میکرد
مسعود انگار ذهنمو خونده باشه گفت:مادرم خیلی ماهه و منم خیلی باهاش راحتم
لبخندی زدمو گفتم:خداحفظشون کنه،،،
مسعود رفت سمت فرحزاد و دم ی باغ رستوران نگه داشت و گفت: اینجا جای راحتیه تا هر وقت که بخوایم میتونید بمونیم ی تخت یه جای دنج انتخاب کردیمو نشستیم مسعود گفت:چی میخوری سفارش بدم
گفتم:چیزی میل ندارم ممنون
گارسن رو صدا کرد تا چایی و میوه بیاره بعدم رو به من گفت:من زیاد میام اینطرفا...
🌼🌼🌼🌼🌼