‍ بسم الله الرحمن الرحیم 3 سفارش امام حسن عسکری به امامت حضرت مهدی عج ( 3 ) با عرض تسلیت خدمت اباصالح المهدی عج ارواحنا له الفداء اكمال الدين: ابو الحسن على بن محمّد بن حباب گفت: أبو الأديان نقل كرد كه من خدمتكار حضرت امام حسن عسكرى بودم و نامه‏ هايش را بشهرها مى‏بردم روزى در همان بيمارى كه منتهى بفوتش شد خدمتش رسيدم چند نامه نوشت و فرمود اين‏ نامه‏ ها را بمدائن ميبرى مسافرتت پانزده روز طول ميكشد روز پانزدهم وارد سامرا خواهى شد از خانه من صداى ناله و گريه خواهى شنيد و مرا روى مغتسل براى غسل دادن گذاشته‏اند. أبو الأديان گفت: عرض كردم آقا پس در صورتى كه چنين اتفاقى بيافتد امام ما كيست؟ فرمود: كسى كه جواب نامه‏ هاى مرا از تو بخواهد او جانشين من است. عرض كردم باز هم توضيح بفرمائيد. فرمود: هر كس بر من نماز بخواند امام پس از من خواهد بود. باز تقاضا نمودم بيشتر نشانه دهند. فرمود: هر كس خبر دهد در هميان‏ها (كيسه چرمى جايگاه پول) چقدر است او جانشين من است. ديگر جلال و عظمت امام مانع شد از اينكه بپرسم در هميان چيست؟ نامه‏ ها را برداشته بطرف مدائن رهسپار شدم و جواب آنها را گرفتم و روز پانزدهم وارد سامرا شدم همان طورى كه امام فرموده بود صداى شيون و ناله از خانه آن آقا شنيدم ديدم جعفر بن على برادرش بر در خانه است و شيعيان گرد او را گرفته بواسطه فوت برادرش تسليت و بمقام امامت تهنيت مى‏گويند. من در دل با خود گفتم اگر امام اين شخص باشد كه امامت از ميان رفته زيرا من كاملا او را مى‏شناختم كه شراب خوار بود و قمار بازى مى‏كرد و طنبور مينواخت من نيز جلو رفته و تهنيت گفتم اما چيزى از من نپرسيد. در اين موقع عقيد خارج شده گفت آقا برادرت كفن شده براى نماز تشريف بياوريد جعفر داخل شد شيعيان اطراف او را گرفتند از همه جلوتر سمان و حسن بن على قتيل معتصم معروف بسلمه بود. وارد حياط كه شديم ديديم حسن بن على عليه السّلام در تابوت گذاشته شده با كفن‏ جعفر جلو رفت تا بر برادر خود نماز بخواند همين كه شروع كرد بگفتن تكبير كودكى كه چهره‏اى گندم گون داشت و مويهاى مجعد و بين دندانهاى مباركش گشاده بود خارج شد رداى جعفر را با دست گرفت و فرمود عقب برو عمو من بايد بر پدرم نماز بخوانم. جعفر عقب رفت با رنگ چهره‏اى كه آشكارا بود از ناراحتى تغيير كرده كودك پيش رفت و نماز خواند آنگاه كنار قبر پدرش دفن شد. در اين موقع روى بجانب من نموده فرمود فلانى بده جواب نامه‏ هائى كه بهمراه دارى بايشان تقديم كردم با خود گفتم اين دو نشانه بعد بجانب جعفر بن على رفتم آه ميكشيد حاجز وشاء رو بجعفر نموده گفت آقا اين كودك كه بود؟ تا اقامه حجت بر او شود گفت بخدا تا كنون او را نديده و نميشناسم. ما نشسته بوديم كه چند نفر از قم آمدند از امام حسن عسكرى پرسيدند جانشين آقا كيست؟ مردم اشاره بجعفر بن على كردند مسافرين قم سلام و تعزيت و تهنيت گفتند و اضافه نمودند كه ما چند نامه و مقدارى پول آورده‏ايم شما بفرمائيد نامه‏ ها متعلق به چه اشخاصى است و پولها چقدر است. جعفر از جاى حركت كرد لباس‏هاى خود را تكانى داده از روى تعجب گفت ميخواهند تا خبر از غيب بايشان بدهم. در اين موقع خادمى از خانه خارج شد گفت شما نامه فلان كس و فلان كس را آورده‏ايد و هميانى بهمراه شما است كه در آن هزار دينار است ده دينار آن اثر نقش روى سكه رفته است پولها و نامه‏ها را باو دادند گفتند كسى كه ترا فرستاده و اين خبر را داده امام است.