🩸حکایت دو‌ طشتی که چها بر سر زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها آورد ... در نقلی آمده است: 🥀 در لحظات آخر عمر إمام حسن مجتبی علیه‌السلام بود که سیدالشهداء علیه‌السلام سر او را به دامن گرفته بود و بر حال یکدگر می‌گریستند؛ در همین هنگام بود که ناله و زاری زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها به گوش این دو برادر رسید. 🥀 در اینجا بود که إمام مجتبی علیه‌السلام به برادر خود فرمودند: 📋 أخی أباعبدالله، نَحِ هٰذا الطّشتَ عَنّی لِئلّا تَراهُ أختُنا زینَب سلام‌اللّه‌علیها ▪️برادرم ای اباعبدالله! این طشت را از اینجا برادر تا نگاه خواهرمان زینب سلام‌الله‌علیها به آن نیفتد. 📚 العبرة الساکتة ج۱ ص۱۱۷ ✍ در حیرتم به زینب مضطر چها گذشت! آن دم که اوفتاد نگاهش بر آن دو طشت یک طشت را، ز خون جگر دید لاله گون یک طشت را بدید در آن، رأسِ پر ز خون یک طشت را بدید، پر از پارهٔ جگر یک طشت را بدید، در آن، رأسِ پر قمر ... آن دم که رأس پاک شهنشاه بحر و بر آغاز کرد خواندن قرآن به طشت زر برداشت چوب کینه، یزید از ره غضب کرد آشنا، به لعل لبِ شاهِ تشنه لب زینب به ناله گفت که: ای بی حیا مزن! چوب جفا به بوسه گهِ مصطفی مزن! دارد (صغیر) تا به صف حشر، شور و شین گاه از غم حسن، گهی از ماتم حسین