این دیدار مربوط میشه به اربعین سال 97؛ توفیقی شد با بچه های دانشگاه شیراز محضر آقا شرفیاب بشیم؛ برا جامونده های اربعین هیچ چیزی مثل دیدار آقا دلگرم کننده نبود؛ وقتی می بینی تو و رهبرت یک داغ مشترک دارید و اونم جاموندن از اربعین و زیارت سیدالشهدا هست؛ چه تسکینی بهتر از این؟!! . پ.ن: تو این دیدار یه دل سیر آقا رو از نزدیک دیدم؛ اون سال مسئول کاروان استان فارس من بودم؛ وقتی رسیدیم مسجد دانشگاه تهران که کارت های ورود بچه هارو بگیرم، همه رو داد به غیر از یکنفر؛ بش گفتم یکی رو ندادی، گفت این فرق داره با بقیه، این مخصوص مسئول کاروان هاست. اسم مسئول کاروان تون چیه؛ انگار دنیا رو بم داده بودن. خدا خواست و ما هم جایگاه ویژه نشین شدیم. وارد شدن ما به حسینیه ام داستانی داره؛ من اون روز کارت ملی خودم رو نیاورده بودم. محافظا می گفتن اونایی که می خوان برن جایگاه ویژه حتما باید کارت ملی داشته باشن و منم نداشتم و دنیا داشت رو سرم خراب می شد که چه موقعیتی رو دارم از دست می دم. اونجا یه محافظی رو که بش می خورد مهربون تر باشه رو گیر آوردم کلی خودمو جلوش مظلوم کردم و بغض کردم و.. طرف دلش سوخت و رفت یه چند دقیقه ای با رفیقش حرف زد؛ یارو راضی نمی شد و اینم به من می گفت نگران نباش حل میشه. منم هی دقیقه هارو می شمردم و نگران بودم تا اینکه از دور همون محافظ عصبیه بم علامت داد که بیا برو داخل حسینیه و اینقدر ادا بازی درنیار و خودت رو الکی مظلوم نکن:)) داشتم پرواز می کردم. اینکه تو این کلیپ و عکس های مراسم زیاد سوژه شدیم شاید علتش همین مکان مون بوده:)). . این عکسی که می بینید(صفحه سوم)؛ عکسی است که عکاس از روی پیراهن ما گرفته؛ قبل سفر بنا بود برم پیاده روی اربعین، عکس امام رو چند هفته قبل خریده بودم که تو راه پیاده وری روی سینم باشه؛ حالا که نشده بود پیاده روی رو بریم تصمیم گرفتم تو دیدار با آقا بزنم به پیراهنم. وقتی می خواستم وارد حسینیه بشم؛ یکی از محافظا گفت اومدی دیدار آقا بعد عکس امام زدی؟! گفتم برادر عزیز، من و آقا و شما و هممون؛ این اشک و هیات و اربعین و.. رو از برکت روح الله داریم و بس. دیگه چیزی نگفت و ما ام رفتیم وارد حسینیه شدیم. وحالا قراره این دیدار امروز صبح دوباره تجدید بشه و با آقا در فراق کربلا ناله بزنیم. @marghoomat