و آخرش...
چه انتظار جُز اشك..
جز آه و آه و آه ...
جز زارزار و هقهق ..
جز نفس برآمد و کام از تو برنمیآید
پایِ شعر و زمینه و شور ...
وقتی فراق
پایش را گذاشته پسِ حلق ما و ...
دلتنگی دست انداخته دور گردنمان ...
خبر کوتاه است؛
نفس برآمده!!!
و ما دور از کربلا داریم میمیریم!
ابیعبدالله
#پادکست
#خراباتی
#مبهوت