مطلع عشق
چیک چیک...عشق قسمت ۲۹ حدس میزنم توام از این دختر شیطونا باشی نه ؟ _ ای یکمی ... البته من بیشتر آ
...عشق ۳۰ به قول خودش زیادی به دلش نشسته بودم! البته واقعا دختر خوبی به نظر میومد ... دوست داشتنی بود . مخصوصا که کلی هم بهم اطلاعات داد که اگه یه سال دیگه هم اینجا کار میکردم عمرا میتونستم به دست بیارم ! دلم میخواست عکسای نامزدیشونو میدیدم . ولی اصلا از این اخلاقا نداشتم که هنوز چایی نخورده فامیل بشم ! ترجیح دادم هر وقت صمیمی تر شدیم بهش بگم نشونم بده یه جورایی حس کنجکاوی داشتم که ببینم مراسمشون در چه حدی بوده . چون ستاره زیادی از روز نامزدی و شکوه مراسم و دست و دلبازی ایمان و حضور افتخاری پارسا حرف میزد ! اگه ساناز بود که تا حالا عکسا رو خورده بود از فضولی ! حالا یکی نبود بگه ستاره که ۲ ساعته رفته دیگه چرا اصلا فکر میکنی به این چیزا !؟ والله ! با کلافگی به ساعت توی سالن نگاه کردم تازه ۱ بود . هنوز ۱ ساعت از تایم کاری مونده بود یعنی .. منم که داشتم از گشنگی میمردم خدا رو شکر ! رفتم سراغ کیفم و یه شکلات خوردم . گرچه از مزه شیرینش بدم میومد ولی باز از هیچی بهتر بود _ خانم صمیمی ؟ این دیگه چیکارم داره ؟ بلند شدم رفتم کنار اتاق پارسا داشت تند تند با لب تاپش تایپ میکرد _بله آقای نبوی ؟ نگاه گذرایی بهم انداخت و دوباره رفت تو لب تاپش _ میشه لطف کنی این جزوه ها رو طلق و شیرازه بزنی ؟ باید ببرم چاپخونه فقط عجله دارم _بله حتما . جزوه ها رو برداشتم و رفتم توی اتاق روبه رویی که بهش میگفتن اتاق کار تقریبا در هم و شلوغ بود ... توش پر از دستگاه ها و کارتن های کوچیک و بزرگ بود که من اسم بعضی هاش رو اصلا بلد نبودم ! ولی خوب خدا رو شکر طلق و شیرازه رو به قوت تحقیقهای دبیرستان و دانشگاه خوب میشناختم ! طلق که روی میز پر بود چند تا برداشتم و گذاشتم کنار جزوه ها ولی شیرازه معلوم نبود کجا قایم شده بود ! با چشم دنبالش گشتم تا بلاخره بالای قفسه ای که رو به روم بود پیداش کردم دستم که بهش نمیرسید چون خیلی بالا بود . چیزی هم نبود برم روش وایستم به جز صندلی گوشه اتاق که از این چرخدارا بود شونه ای انداختم بالا و گفتم : جهنم و ضرر از هیچی که بهتره ! صندلی رو آوردم زیر قفسه .. کفشامو درآوردم و رفتم روی صندلی . یکم چرخید که سریع دستمو گرفتم لبه قفسه ... شکلاته چرا تموم نمیشد حالا!؟ بازم دستم نمیرسید یکم دیگه اگه بلندتر بود بهتر بود ! شایدم قد من یکم کوتاه بودا ! نمیدونم بخاطر اینکه اشتباه جعبه رو بر ندارم با پا یه کوچولو صندلی رو هول دادم عقب ... نه معلوم نیست ... یکم دیگه هم هول دادم که مثال خیر سرم ببینم جعبه همینه یا نه که کاش پام قلم میشد و این صندلی لعنتی رو تکون نمیدادم اصلا ‌❣ @Mattla_eshgh