اراده به زندگی نکردن
مجید بهستانی
خودکشی اقدامی فردی ولی امری اجتماعی است. دورکیم در اثر گرانسنگ خود نشان داد این جامعه ها هستند که ذهنیت خودکشی را تسهیل یا سخت میسازند. به همین خاطر وقتی با افزایش نرخ خودکشی یا اقدام به آن روبرو می شویم، به جای علت یابی شخصی و موردی، باید به دنبال کشف اناتومی جامعه و آسیب شناسی آن باشیم. انسانها از همان ابتدا اجتماعی به دنیا می آیند و به دلیل ماهیت عاطفی خود، به دنبال انس گرفتن، اطمینان یافتن، ارتباطات اجتماعی، و ... می باشند. اگر بعد عاطفی انسان اختلال پیدا کند، در آسیبهای فردی خود را نشان می دهد. پس مشابه این پدیده، بعضی از پدیده های دیگر را نیز می توان جامعه شناسانه و روانشناسی اجتماعی تحلیل کرد نه روانشناسی فردی و شخصیتی. خودکشی خانه آخر فرد است و قبل از آن، اقدام به آن، خودزنی، اعتیاد به مشروب و مواد، پرخاشگری، افسردگی، و ... قرار دارد. مشاهده میشود همه این اسیبها و انحرافها همزمان در جامعه ایرانی رو به رشد بوده است. این یعنی جامعه در حال تجربه های منفی متعدد و تودرتو است. تحولات اجتماعی سویه مثبت ندارد. افسردگی اجتماعی در انتخاباتهای اخیر هم در همین راستا قابل تبیین است.
این پدیدارها را خواهشا به شکاف نسلی فرونکاهید. تمام جامعه آسیب دیده، و هر نسلی نوع خاصی با جامعه روبرو می شود. حتی این را نمی توان به «بی معنائی» و معنازدائی از زندگی تقلیل داد. چون می توان بی معنا بود و رواقی مسلک زندگی کرد. برای رسیدن به خودکشی چیزی اضافه تر لازم است و آن اینکه «نمی توان زندگی کرد». البته داریم به سمتی حرکت می کنیم که انتخاب برای زندگی نکردن ارزش اجتماعی می شود.
https://eitaa.com/mbehestani