دست هایش را باز کرد! دست هایم را باز کردم؛ رفتم! انگار در آسمان ها رفتم؛ آغوشش خاطرات را برایم زنده کرد؛ اشک هم که نمک مجلس شده بود! دستم را بوسید! با اشک گفت: ای کاش پدر و مادرم هم بودند دستشان را می بوسیدم؛ دوباره در آغوشش گرفتم؛ کت و شلوار مشکی با پیراهن سفید چقدر زیبایش کرده بود! با آن مو های گندمی اش! گفتم: دیشب نامه ای که هنگام خودکشی ات نوشته بودی را دوباره خواندم! نوشته بودی اگر تو به جای من بودی چه می کردی! با این مشکلاتی که روی سرت آوار شد؛ فرار نکردی و صبر کردی و حالا هم موفق شدی! هر کس هم بجای تو بود باید صبر و استقامت را پیشه می‌کرد همین کاری که تو کردی! الیاس گفت: صبر اکسیر زنده کننده هر مرده ای است! دوباره در آغوش خودم غرقش کردم! دو سکه بهار آزادی در جیبش گذاشتم؛ فهمید و بوسه ای بر پیشانی ام زد؛ طراح و نویسنده: محمد مهدی پیری ✏️ @medademan https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc