زمانی که خورشید وجودت در خانه ای محقر به رنگ محبت طلوع کرد، درخشش حضورت نور چشمان علی و فاطمه، گرمی بخش دل حسن و روشنیِ راه حسین گردید. با ظهور بی بدلیل، زیبنده ترین زینت عرشیان و تابنده ترین آفتابِ سر فرشیان شدی. با گشایش دیده هایت بر این جهان، عرش و کائنات را ماندگار ابدی بخشیدی. براستی که با آمدنت، پاهای صبر را استقامتی دوباره عطا کردی و رضا و تسلیم را معنایی دیگر. و این صبر است که باید قدم در جای پای تو بگذارد و رضا و تسلیم را می باید در کلاس معرف تو به شاگردی بنشینند. اما چه توان گفت که در ابتدای بهار زندگانیت و دوران حیاتت راهی دراز برایت رقم خورد و مسیری سخت. قضا و تقدیر خداوند بر این بود که تو می بایست بیایی و کوه رنج ها را بر دوش خود تاب آوری و استواری جهان را با استواریت ضامن شوی. می بایست بیایی و در کشاکش مصائب و در حرکت بی رحمانه روزگار، روی کبود شده دُخت مصطفی، فرق شکافه شده مرتضی، پاره جگرهای وجود مجتبی و بریده راس شهید کربلا را نظاره گر باشی و تلاطم اشک دیده و خون دل را در ساحل« ما رایتُ الاّ جمیلاً » ی جلیلت آرام کنی. آری، در این شبستان حوادث همه فهمیدند و دیدند که تو آینه روشن صبر و سر سپردگی و تسلیم مسلّم امر خدا شدی، تا جایی که وسعت آسمان و پهندشت زمین، نقاب حقارت بر رخسار خود کشیدند و سر تعظیم را در مقابل شکوهِ شکیبت فرو نشاندند. ای صابره صحرا بلا، زینب زهرا! برای معرِّفی تو، تعریف کننده ای نیست، همین قدر بس که در تفهیم و شناساندن تو، چنان ذات پاکت، شهدِ شیرینِ شهود را به خود چشید که، دختر شهید، خواهر شهید، مادر شهید، را در وجودت جلوه داد و تو را مرجعِ صاحب بصیرتان گردانید و تا ابد اسوه و الگوی همه. باری، مگر چنین نبود که می بایست می آمدی و بعدِ مادر، برای عالم و آدم آینه ی تمام نمای زهرا( س) در عرصه نبرد نور علیه ظلمت می شدی و سپر بلای امام خود. و ما آموختیم که عشق و دلدادگی، رزم و مردانگی، رشادت و پاکباختگی را در حیات و زندگیت باید دید و بر طریق عبودیت، سرّ سلوک را در سِلْک تو و راز و نیاز را بندگیت باید بدست آورد. صلی الله علیکِ یا زینب... @meh_shekan