⬆️⬆️⬆️⬆️ادامه 🔸اکنون براساس این تحلیل، می‌توان گفت: هر موجودی که در این عالم، وجود برایش ضروری نیست و به تعبیر فلسفی "ممکن‌الوجود" است، نیاز به علتی دارد که آن را به وجود آورد. آن علت نیز چنانچه وجود برایش ضروری نباشد، نیاز به علت دیگری دارد که او را به وجود آورد. به لحاظ عقلی، این وضعیت تا جایی ادامه می‌یابد که به علتی که وجودش از خودش است، منتهی شود؛ زیرا در غیر این صورت، لازم می‌آید که موجودی پدید نیاید. در حالیکه می‌دانیم، موجود یا موجوداتی در این عالم هستند. پس این عالم باید دارای علتی باشد که وجودش از خودش است و در هستی خود نیازی به علت دیگری ندارد و این موجود خداست. از همینجا روشن می‌گردد، موجودی که وجود برایش ضروری و انفکاک‌ناپذیر است (خدا)، در هستی خود به علت دیگری نیاز ندارد و این پرسش که علت این موجود کدام است، منطقا درباره او منتفی است. ✅نکته مهم: در استدلال مزبور فعلا برای ما موضوعیت ندارد که این موجود آیا همان خدایی است که یونانیان، یهودیان، مسیحیان، بوداییان، هندوها، مسلمانان و .... به آن اعتقاد دارند یا خیر؟ بلکه حتی آیا آن موجود، ماده (material) است یا امری غیر از آن است؟ و یا اینکه اساسا آیا این موجود واحد است یا متعدد؟ بلکه باید گفت: تکلیف این مسائل مختلف با سایر استدلال‌های عقلی روشن می‌گردد. پس فعلا هیچیک از اینها در استدلال مزبور موضوعیت ندارد. 🔆بلکه نتیجه استدلال یادشده در اینجا صرفا آن است که باید در این عالم، علتی که وجودش از خودش است و به تعبیری وجود برایش ضروری است و نیاز به علت دیگری در وجود خود ندارد، تحقق داشته باشد. و این موجود خدا و پدیدآورنده سایر موجودات است.