2⃣ ۵. فقه صنعتی: با این حال معنای دیگری از صنعتی شدن در فقه روی داده است. در فقه این مجتهد است که پدیده های زمانه خودش را با قوه و اندیشه ای که از همین زمانه به دست آورده بررسی می‌کند. بنابراین خواه ناخواه، جامعه و انسان صنعتی تاثیر هایی بر فقه گذاشته است. به نظر میرسد توجه فقیه به این تاثیرات، گرچه بعضی از آن ها بسیار روشن و از ارتکازات اوست، وضوح بیشتری به فرآیند استنباط بخشیده و دانش او را نظام‌مندتر از گذشته میسازد. این تاثیرات را میتوان اینگونه دسته بندی کرد: الف. تولید مسئله: معمولا اولین چیزی که در تاثیر صنعت بر فقه به ذهن میرسد، انبوه مسائل جدیدی است که صنعت پیش روی فقه نهاده است. مسائلی که قبل از جامعه صنعتی نبوده و حالا باید تعیین تکلیف شوند. مثلا پیشرفت صنعت پزشکی مسائلی چون تلقیح مصنوعی، شبیه سازی انسان، اتانازی، پیوند و تشریح اعضاء را مطرح کرده است. صنایع اقتصادی، ارتباطی، نظامی و ... دنیایی از پدیده های جدید در برابر فقیه قرار داده اند. ب: تغییر مفاهیم موضوعات: توسعه صنعت باعث میشود معنایی که فقیه در فقه صنعتی برداشت می‌کند با عصر نصوص متفاوت باشد. مثلا مفهوم سفر یا هجرت با توسعه صنایع حمل و نقل، تفاوت جدی پیدا کرده است. قطعا فقیه معنای حرج، مشقت و یا منفعت محلله را در جامعه ای که صنعت همه امور را تسهیل کرده، متفاوت از صد سال پیش درک می‌کند. ج: توسعه دسترسی به ادله: صنعت چاپ و پس از آن تکنولوژی های رایانه ای و ابزارهای مختلف تحقیق و جستجو، باعث میشود فحص از دلیل، راحت تر و در عین حال پیچیده تر شود. به نظر دیگر نمیتوان به تبویب وسائل الشیعه اکتفا کرد و مدعی شد بدون ترفند های جستجو و کلید واژه ای در منابع گسترده میتوان به یأس از فحص رسید. د: فرد حقیقی و اعتباری: پیدایش گسترده شخصیت های حقوقی و اعتباری محصول جامعه صنعتی است. قراردادهایی که نه تنها طرف آن فرد بلکه نهادها، سازمان ها و شخصیت های حقوقی هستند؛ محصول این عصر هستند. این افراد حقوقی نه تنها توسعه در مکلف فقهی هستند بلکه گاهی توسعه در متعلق حکم اند. یعنی حکم شرعی بر خود ساختارها و نهادها هم بار میشود. ۶. پیامدهای فقه صنعتی: گستره و پیچیدگی روزافزون این تاثیرات بر فقه به گونه ای است که کمتر بتوان به صورت جزمی قوه اجتهاد در سراسر فقه را امر بسیط و واحدی تلقی کرد که با تمرین استنباط در چند باب خاص فقهی به دست می‌آید. همچنین شاید آن جا که علوم و مقدمات اجتهاد را برمی‌شمارند، شناخت تاریخ تحول و تطورات علوم،فنون و صنایع در جوامع هم الزامی شمرده شود. بعید به نظر میرسد اهمیت آن مثلا کمتر از علوم بلاغی باشد که فقها مقدمه استنباط دانسته اند. مسئله ای که با موضوع شناسی های جزیی و موردی فقیه در هر مسئله و رجوع او به اهل خبره، تفاوت اساسی دارد. از سوی دیگر حفظ انضباط فقهی در سایه این تحولات وسیع نیازمند چارچوب بندی مجدد و دقیقتر و همچنین وسواس در تنقیح یک روش شناسی حجت‌مند است. در نهایت مهمترین و کاربردی ترین وجه قضیه این است که فقه به آن بالندگی ای برسد که بتواند نهادسازی و ساختارسازی کرده و با کارآیی عملی خود بر صنایع و علوم تاثیری بگذارد که مورد پذیرش صاحبان آن قرار گیرد. نه تاثیری نامتناسب و نامتوازن که منجر به شکاف میان امر دینی و این علوم و صنایع باشد. میتوان از این افق به تحقق حکمرانی فقه تعبیر نمود. @mfaam_razavi