چگونگی زیاد شدن لشکر عبیدالله ملعون در کربلاء(ایجاد رعب و وحشت در کوفه) 🛑ثُمَّ دعا ابْن زياد كثير بْن شهاب الحارثي ومحمد بْن الأشعث ابن قيس والقعقاع بن سويد بن عبد الرحمان المنقري وأسماء بْن خارجة الفزاري وَقَالَ: طوفوا فِي النَّاس فمروهم بالطاعة والاستقامة، وخوفوهم عواقب الأمور والفتنة والمعصية، وحثوهم على العسكرة (كذا) فخرجوا فعزروا وداروا بالْكُوفَة. ثُمَّ لحقوا بِهِ غير كثير بْن شهاب فإنه كَانَ مبالغا يدور بالْكُوفَة يأمر النَّاس بالجماعة، ويحذرهم الفتنة والفرقة ويخذل عَن الْحُسَيْن!!! وسرح ابْن زياد أيضًا حصين بْن تميم فِي الأربعة الآلاف الَّذِينَ كانوا مَعَهُ إِلَى الْحُسَيْن بعد شخوص عمر بْن سعد بيوم أَوْ يومين. ووجه أَيْضًا إِلَى الْحُسَيْن حجار بْن أبجر العجلي فِي ألف. وتمارض شَبَث بْن رَبْعِيّ فبعث إِلَيْهِ فدعاه وعزم عَلَيْهِ أن يشخص إِلَى الْحُسَيْن فِي ألف ففعل. وَكَانَ الرَّجُل يبعث فِي ألف فلا يصل إلا في ثلاث مائة وأربع مائة وأقل من ذَلِكَ كراهة منهم لهذا الوجه. ووجه أيضا يزيد بن الحرث بْن يزيد بْن رويم فِي ألف أَوْ أقل. ثُمَّ إن ابْن زياد استخلف عَلَى الْكُوفَة عَمْرو بْن حريث، وأمر القعقاع بْن سويد بن عبد الرحمان بْن بجير المنقري بالتطواف بالْكُوفَة فِي خيل فوجد رجلا من همدان قد قدم يطلب ميراثا لَهُ بالْكُوفَة، فأتى بِهِ ابْن زياد فقتله، فلم يبق بالْكُوفَة محتلم إِلا خرج إِلَى العسكر بالنخيلة........ ووضع ابْن زياد المناظر عَلَى الْكُوفَة  لئلا يجوز أحد من العسكر مخافة لأن يلحق الْحُسَيْن مغيثا لَهُ، ورتب المسالح حولها  وجعل على حرس الكوفة زحر بْن قَيْس الْجُعْفِيّ ورتب بينه وبين عسكر عمر بْن سعد خيلا مضمرة مقدحة فكان خبر مَا قبله يأتيه فِي كُلّ وقت 🔰وقتی ابن زیاد، عمر بن سعد را از منطقه حمام اعین [به کربلا فرستاد] به همه مردم دستور داد که در اردوگاه نخیله گرد آیند سپس کثیر بن شهاب حارثی و محمد بن اشعث بن قیس و قعقاع بن سوید بن عبدالرحمن منقری و اسماء بن خارجه فزاری را طلبید و [به آنها گفت]: در بین مردم(در کوفه) گردش کنید و آنها را به اطاعت و استقامت دعوت کنید و از عواقب امور و فتنه‌انگیزی و سرکشی بترسانید و آنها را به پیوستن به لشکر تشویق کنید. آنها نیز چنین کردند و در کوفه گردیدند [و مردم را به جنگ تشویق کردند] و سپس به ابن زیاد پیوستند، مگر کثیر بن شهاب؛ زیرا او همچنان در کوفه می‌گشت و مردم را به پیوستن به جماعت تشویق می‌کرد و از فتنه انگیزی و تفرقه و یاری حسین می‌ترساند. ابن زیاد بعد از اینکه یک روز یا دو روز از اقامت عمر سعد در کربلا می‌گذشت، حصین بن تمیم را به همراه چهار هزار نفر به جنگ با حسین فرستاد. همچنین حجار ابن ابجر عجلی، شبث بن ربعی و یزید بن حارث بن یزید را هرکدام با هزار نفر به کربلا فرستاد.  [شبث ابتدا خود را به بیماری زد، اما با فشار ابن زیاد، حرکت کرد]. اما از هر هزار نفری که به کربلا فرستاده می‌شد، کمتر از سیصد یا چهار صد نفر از آنها به آنجا می‌رفتند؛ زیرا بسیاری از آنها از شرکت کردن در قتل حسین (علیه‌السّلام) کراهت داشته، بی رغبتی نشان می‌دادند. سپس ابن زیاد، خود به نخیله رفت و عمرو بن حریث را جانشین خود در کوفه قرار داد و صبح و ظهر و شام گروه‌های بیست، سی، پنجاه تا صد نفری را برای تقویت عمر بن سعد [به کربلا] می‌فرستاد؛ و به قعقاع بن سوید بن عبدالرحمان دستور داد تا با گروهی از سربازان در اطراف کوفه بگردند(برای پیدا کردن کسانی که از جنگ با امام حسین علیه السلام به نخلستان های اطراف کوفه گریخته بودند). آنان ضمن جست و جو، فردی همدانی را یافتند که به طلب میراث خود به کوفه آمده بود. او را نزد عبیدالله بن زیاد بردند؛ ابن زیاد نیز او را کشت، و از مردم زهرچشم گرفت. (چون فرمان جنگ عمومی عبیدالله شامل کوفیان میشد در حالی که آن شخص شامی بود) این اقدام باعث شد هیچ فرد بالغی جرئت ماندن در کوفه را پیدا نکند. همچنین او جاسوس‌هایی را در کوفه گماشت تا کسی از لشکریان تخلف نکند و مبادا کسی به کاروان حسین ملحق شده، او را یاری کند. در اطراف کوفه نیز بدین منظور، گروه‌های مسلح و پاسگاه‌هایی قرار داده بود. فرمانده این نگهبانان و گروه‌های مسلح، زحر بن قیس جعفی بود. ابن زیاد بین خود و عمر بن سعد سوارانی پنهانی مستقر کرده بود که هر اتفاقی بیفتد، وی سریعاً خبردار شود 📚: انساب الاشراف ج 3 ص179 ♻️کانال: علم الحدیث @mirasehadisi