خطبه حضرت زینب سلام الله علیها در شام قسمت چهارم و آخر 🔰و اگر مصائب روزگار با من اين جنايت كرد (و مرا به اسيرى به اينجا كشانيد) و ناچار شدم با تو سخن گويم باز قدر تو را بسيار پست دانم و سرزنشهاى عظيم كنم تو را و نكوهش بسيار (و اين حشمت و امارتت موجب ترس و وحشت من نشود و خود را نبازم و نترسم و اين جزع و بيتابى كه در من بينى از هيبت تو نيست) پس از آنكه چشمهاى مسلمين را (در مصيبت برادر و خاندانم) گرياندى و دلهاشان را برياندى، اعوان و يارانت در اين راه دلهايى سخت داشتند، و جانهاى سركش و ابدانى مملوّ از غضب خدا و لعن رسول، كه شيطان در آن لانه كرده و تخم گذارده بود، و با تكيه بر اين گروه قدم برداشته و اقدام كردى! جاى بسى تعجّب و شگفتى است كه پرهيزگاران و اولاد انبياء و نسل اوصياء بدست طلقاى خبيث و نسل هرزگان و فاجران كشته و به شهادت مى‌رسند!!، خون ما از سر پنجه‌هاى شما مى‌ريزد و گوشتهاى ما از دهنهاى شما بيرون مى‌افتد و آن بدنهاى پاك و پاكيزه بر روى زمين افتاده را گرگان سركشى مى‌كنند و كفتاران آنان را در خاك مى‌غلطانند. اگر امروز به گمان خود غنيمت بدست آوردى و سود بردى به همين زودى زيان كنى وقتى كه نيابى مگر همان را كه دست تو از پيش فرستاد و خداوند بر بندگان ستم نكند.شكوه و شيون بخدا بريم و اعتماد بر او كنيم، پس هر كيد كه دارى بكن و هر چه كوشش خواهى بنماى و هر جهد كه دارى بكار بر، بخدا سوگند ذكر ما را از يادها محو نتوانى كرد و وحى ما را كه خداوند فرستاد نتوانى ميرانيد و بغايت ما نتوانى رسيد و ننگ اين ستم را از خويش نتوانى سترد، رأى تو سست است و شمارۀ ايّام دولت تو اندك و جمعيّت تو به پريشانى گرايد آن روز كه منادى فرياد زند:«لعنت بر ستمكاران متجاوز». و شكر و سپاس خداوندى را سزا است كه حكم و امر كرد به واسطۀ اولياى خود به سعادت و ختم احوال اصفياء ببلوغ مطالب ارادت، و نقل ايشان نموده به رحمت و رأفت و به رضوان و مغفرت، و به مشقّت تو گرفتار و مبتلا و ممتحن به جز تو خاكسار نگردانيد. و استدعاى من از خداوند اين است كه اجر و پاداش برگزيدگانشان را به كمال رسانده و ثواب و اندوخته‌اشان را جزيل فرمايد! و درخواست مى‌كنم جانشين نيكويى بر ايشان گذارده و بازگشت خوبى بر ايشان مهيّا نمايد كه رحيم و با رأفت است. يزيد ملعون از در پاسخ به آن فرمايشات گفت: فريادى است كه از زنان شايستۀ است، نوحه‌گران را مرگ ديگران سهل نمايد! سپس دستور به ردّ و بازگشت آنان داد.۱۷۴-و نقل است كه خانم فاطمه دخت گرامى امام حسين عليه السّلام فردى خوش-روى بود و نزد بانوان ديگر أهل بيت جلوس فرموده بود، در اينجا فردى شامى و سرخ-روى نزد يزيد برخاسته و گفت: اى امير مؤمنان، اين دختر را به من ببخش!-و مرادش همان حضرت بود-با اين كلام آن جناب دست بدامن عمّه‌اش حضرت زينب عليها السّلام شده و گفت: يتيم شدم كنيز هم بشوم‌؟! حضرت زينب عليها السّلام به مرد شامى گفت: دروغ بافتى و پستى كردى، بخدا كه اين كار نه از تو و نه از او (يزيد) ساخته است! يزيد به خشم آمده و گفت: اين در حيطۀ قدرت من است اگر بخواهم همان كنم. حضرت زينب فرمود: هرگز! بخدا سوگند كه خداوند اين را براى تو قرار نداده، مگر اينكه بخواهى از آئين و دين ما خارج شده و دين ديگرى اختيار كنى! يزيد گفت: تنها پدر و برادر تو بودند كه از دين خارج شدند!. حضرت زينب عليها السّلام فرمود: در پرتو دين خدا و آئين [جدّ و] پدر و برادر من بود كه تو هدايت شدى اگر واقعاً مسلمانى! يزيد ملعون گفت: دروغ بافتى اى دشمن خدا! حضرت زينب فرمود: فعلاً تو حاكم و اميرى و به ناروا دشنام مى‌دهى و با قدرت زور مى‌گويى!. با اين جواب گويا يزيد ملعون حيا كرده و ساكت شد. فرد شامى آن كلام باز گفت، يزيد جواب داد: دور شو، خدا تو را مرگ دهد و از زمين بردارد. 📚:الاحتجاج ج ۲، ص ۳۰۷ ♻️کانال: علم الحدیث @mirasehadisi