نَفَسی دیگر از نفس‌هایم 🔶 باغا باغ دباغان با درخت و درختچه‌های آلوچه، هلو یک پارچه با گل بهاری سفید و سرخ رنگی، علامتی از صدای قدم عید بود که نَرمک نَرمک شنیده می‌شد. از خانه به کوچه، از کوچه با وجبی به میدانچه‌ی محله و حریم تا حریم، انگار برف دانه‌هایی روی چلّه‌ی درخت‌ها نشسته باشد. 🔸 بابام پیشاپیش برای من پیراهن آبی رنگ، کت و شلوار و کفش و جوراب عیدانه خرید. کوچه و پس کوچه‌ها از پس و پشت نرمه‌ی بهاری پیدا بود. کودکی حیران از وجد وِزوِز زمین، شادان از آمدن چلچله‌ها، از سرخوشی سپیدی غنچه‌ها، این شولای بهارانه بر اندام باغ. از شیرینی خوری عید، بوی خوش گلاب و بازی‌های عیدانه و از عیدی گرفتن و نو شدن از پا تا فرق سر. 🔹روزی نوروزخوان‌ها در آستانه‌ی در خانه ما، دو صدایی دَم گرفتند: نوبهار مبارک بُو لاله زار مبارک بُو آق نظام با وفا هرسال دادی یک قَران امسال بده دوقَران نو بهار مبارک بُو لاله زار مبارک بُو نفسهایم با محلّه عنوان مقاله‌ای در فصلنامه میرداماد، که قسمتی از آن مربوط به خاطرات کودکی سیدحسین میرکاظمی درباره نوروز می‌باشد. ادامه مطلب تلگرام l واتس اپ l ایتا l اینستاگرام l بله l سروش l آپارات l روبیکا l توئیتر |یوتیوب l سایت ┗━━━🍃🌺🍃━━━┛