🟢 ساعت بی زمان چه نگاهی! چه نگاهی! شاید روزگاری برسد قایقی بردارم بزنم تا ته آب بزنم تا ته شوق غرق سازم همه ی خویشتنم و تو آغوش گشایی که بیا... زندگی در نفس چلچله هاست گذر از فاصله هاست سفری می باید خطری می شاید که دران سوی افق در دل آینه ها خود من منتظر است ... گاه باید برویم دل از آهنگ زمان برداریم و نوایی شنویم که دران ثانیه ها خارج از دایره ای تکراری رو به اعماق زمان درسفرند... چه دروغیست که ساعت گِرد است یا زمان تکرار است یا زمین دور خودش می چرخد یا که در حلقه ی بیضی شکلی گیر یک دیوار است... باید از دور زمان ، دایره را برداریم عقربک های پر از زهر نهان را بکشیم شیشه قاب جهان را شکنیم و زمانی که در آن حوصله ها بازترند به زمین باز آییم باید از زیر زمین این دروغ بیضی این مداری که نبوده است از آن روز ازل پاک کنیم... https://eitaa.com/mirshekarpoem