🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷 ؟ مادر پای تلفن نشست .. شماره تلفن خونه حاج آقا کریمی رو گرفت .. مادر حسنا تلفن رو جواب داد .. بعد از صحبتها و قطع تلفن رو به من که هیجان داشتم و حسین سر به زیر، کرد و گفت : برای جعمه ساعت ۷غروب قرار گذاشتم .. هورا هورا هورا من برم استراحت کنم... حسین: مادر با اجازتون منم برم اتاقم راوی حسین : وای از این رقیه شیطون بدجنس ... ای خدا نوکترم .. اما یعنی حسنا خانم قبول میکنه همسر یه پاسدار مدافع حرم بشه ؟!!! عشق اول من حرم بی بی شهادته و بعد ازدواج با حسنا خانم .. توکلت علی الله ... اگه قبول نکرد نمی تونم روی عشق به بی بی خط بکشمـ .. فوقش از عشق زمینیم میگذرم !! گوشی رو برداشتم و مداحی ارغوان پلی کردم .. (ز کودکی خادم این تبار محترمم) 📎ادامه دارد . . . ◻️ڪانال مدافعان حـــــرم ➕ @modafeaan_haram