شهيد مدافع حرم مصطفى صدرزاده به روايت مادر گرامى؛
🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷
⚫️ «قسم به معنی لایمکن الفرار از عشق، که پُر شده است جهان از حسين سرتاسر؛ (بخش نهم)، علمدار بىبی»
ای لشکر حق را سر و سردار اباالفضل
وی دست علی در صف پیکار اباالفضل ...
🔻١٤ ساله بود که حاج آقای بهرامی و نصیری به دنبال ساخت
#مسجد_امیرالمؤمنین (عليهالسلام) بودند. برای ساخت
#مسجد باید
#پول جمع میکردند. یک
#صندوق داشتند که رویش نوشته شده بود: «برای
#ساخت مسجد». حتی گاهی پول
#کارگر برای
#ساختوساز نداشتند؛ برای همین خود بچهها پای
#کار میایستادند. از خالی کردن بار
#سنگ و
#آجر گرفته تا کار
#بنایی و هر کاری که توان انجام آن را داشتند. به قول خودش دوست داشت با این کار، یک
#خانه برای آخرتش بسازد.
🔸یک
#هیئت راه انداخت و هر چقدر پول دستش میآمد
#خرج آن میکرد. همان روزهای اول تأسیس آمد پیشم و گفت: «مامان یک هیئت به اسم
#حضرت_ابوالفضل (علیهااسلام) زدم.» ذوق زده شدم. جریان تصادف کودکیاش را برایش تعریف کردم و گفتم: «من تو رو نذر حضرت
#ابوالفضل (عليهالسلام) کردم.» پرسیدم: «چی شد که اسم هیئت رو ابوالفضل گذاشتی؟» دستی به ریشهای تازه درآمدهاش کشید و گفت:«هیچی، به
#دلم افتاد.»
🔺از همان موقع دیگر هر چه میخواست،
#نذر حضرت عباس (علیهالسلام) میکرد. چهارشنبهها، هر
#هفته هیئت داشتند. این برای
#مصطفی خیلی مهم بود و سعی میکرد هیچ چهارشنبهای را از دست ندهد.
📚 برگرفته از کتاب قرار بیقرار، انتشارات روایت فتح
🏴 «صلى الله عليك يا اباعبدالله»
📸 عكس نوشت:
شهيد مدافع حرم مصطفى صدرزاده (سيدابراهيم)