یه دختر خاله دارم اسمش مرضیه ست
۱۹ساله با یک روحانی ازدواج کرده و خیلی خوشبخته!
هروقت مرضیه منو میدید
از عاشقانه های خودش و شوهرش
برام تعریف می کرد!
یکی از عاشقانه های مرضیه این بود که
شوهرش اسم مرضیه رو
تو گوشی خودش #کبوتر عاشق ۲
ذخیره میکنه و بدون اینکه مرضیه بفهمه
اسم خودشو تو گوشی مرضیه کبوتر عاشق ۱ ذخیره میکنه!
برام خیلی جالب بود
که یک #روحانی بعد چند سال زندگی مشترک
هنوز که هنوزه اینجوری#شیطنت کنه!
این خاطره تو ذهنم میمونه!
#ازدواج که میکنم
تو همون اوایل #عقدمون
میرم یواشکی تو گوشی#همسرم
تا ببینم اسمم تو گوشیش چی ذخیره شده؟
گوشیشو با ذوق برمیدارم
میرم داخل#صندوق ورودی
چشمم به یه اسم میخوره که مطمئنم من نیستم!
صندوق ورودی رو تا آخر نگاه میکنم!
اسمی جز اون اسم نمیبینم
گزینه خواندن پیام رو میزنم
تا ببینم آیا صاحب اون اسم منم؟
پیامو میخونم:
الهی قربونت برم من!
خسته نباشه آقام!
دیدم پیام مال#خودمه!
اما این دیگه چه اسمیه؟
فکر میکنین اسمم تو گوشی شوهرم چی بود؟
"د - حسین"
ناراحت میشم!
دنبال اسمی مثل:
نازم، گلم، خانومم و نازنینم میگشتم!
تو دلم میگم:
آخه چرا این اسمو گذاشته؟
نه اول اسمم "د" داره نه فامیلیم حسینیه!
یهو یاد#سلام دادن همسرم میفتم!
اکثر اوقات پشت تلفن بهم میگه:
السلام علیک یا بنت الحسین علیه السلام
آخه من#سیده هستم!
"د - حسین"
یعنی "دختر حسین علیه السلام"
#قلبم میفته!
چه اسم #سنگینی گذاشته روم!
#گوشیمو از جیبم درمیارم!
اسم همسرم که تو گوشیم بود
پاک میکنم و بجاش میذارم:
" د - حسین "
ینی " داماد حسین علیه السلام "
خیلی جالبه نه؟
اشتراک اسمی من و همسرم
کبوتر عاشق ۱ و ۲ نشد!!
اشتراک اسمیمون شد
" د - حسین "
تفاوت #عاشقانه_ها با هم یعنی این!
مواقعی که یذره از همسرم دلخورم
و میخوام بهش پیامکی بدم
که در اون #ناراحتیمو نشون بدم!
با دیدن اسم "د - حسین"
قلبم میگیره!
گاهی#اشکم میریزه!
به خودم میگم:
"داری چیکار میکنی #دختر حسین؟
میخوای با #داماد حسین بد صحبت کنی؟
پیامو پاک میکنم
و دیگه هیچی نمینویسم!
بنظرم آدم باید به اسمی که
برای همسرش انتخاب میکنه#معتقد باشه!
مثلا اگه اسمشو میذاری
"گلم" چرا کاری میکنی که
گلت با حرفت #پژمرده بشه؟
@modafeaneharam
مدافعان حرم 🇮🇷
شهيد مدافع حرم مصطفى صدرزاده به روايت مادر گرامى؛
🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷
⚫️ «قسم به معنی لایمکن الفرار از عشق، که پُر شده است جهان از حسين سرتاسر؛ (بخش نهم)، علمدار بىبی»
ای لشکر حق را سر و سردار اباالفضل
وی دست علی در صف پیکار اباالفضل ...
🔻١٤ ساله بود که حاج آقای بهرامی و نصیری به دنبال ساخت #مسجد_امیرالمؤمنین (عليهالسلام) بودند. برای ساخت #مسجد باید #پول جمع میکردند. یک #صندوق داشتند که رویش نوشته شده بود: «برای #ساخت مسجد». حتی گاهی پول #کارگر برای #ساختوساز نداشتند؛ برای همین خود بچهها پای #کار میایستادند. از خالی کردن بار #سنگ و #آجر گرفته تا کار #بنایی و هر کاری که توان انجام آن را داشتند. به قول خودش دوست داشت با این کار، یک #خانه برای آخرتش بسازد.
🔸یک #هیئت راه انداخت و هر چقدر پول دستش میآمد #خرج آن میکرد. همان روزهای اول تأسیس آمد پیشم و گفت: «مامان یک هیئت به اسم #حضرت_ابوالفضل (علیهااسلام) زدم.» ذوق زده شدم. جریان تصادف کودکیاش را برایش تعریف کردم و گفتم: «من تو رو نذر حضرت #ابوالفضل (عليهالسلام) کردم.» پرسیدم: «چی شد که اسم هیئت رو ابوالفضل گذاشتی؟» دستی به ریشهای تازه درآمدهاش کشید و گفت:«هیچی، به #دلم افتاد.»
🔺از همان موقع دیگر هر چه میخواست، #نذر حضرت عباس (علیهالسلام) میکرد. چهارشنبهها، هر #هفته هیئت داشتند. این برای #مصطفی خیلی مهم بود و سعی میکرد هیچ چهارشنبهای را از دست ندهد.
📚 برگرفته از کتاب قرار بیقرار، انتشارات روایت فتح
🏴 «صلى الله عليك يا اباعبدالله»
📸 عكس نوشت:
شهيد مدافع حرم مصطفى صدرزاده (سيدابراهيم)
🌸🍃 یک شب برفی #زمستونی به محسن زنگ زدم📞 که هوا دو نفرهست و پاشو برویم بیرون.میان خواب و بیداری گفت:تو این هوا #خطرناکه با موتور🏍.
تازه #ماشین خریده بودم.گفتم با ماشین میریم؛اگرم اتفاقی بیفته برای ماشین من میافته،تو #راحت باش.
از او انکار و از من اصرار که بزن بریم. از آن طرف #خانمها هم خواستند بیایند و دسته جمعی زدیم بیرون.تا راه افتادیم دیدیم انگار ماشینها را گذاشتهاند تو #سرسره .لیز میخوردند برای خودشان.
داشتیم به ماشینهای #لیزخورده توی جوی آب میخندیدیم که محسن گفت: مجید بگیر این طرف! بوم، رفتیم توی #صندوق ماشین جلویی.یکی ما را میدید فکر میکرد چیزی زدهایم اینقدر میخندیم
افتاد به #التماس که از خر شیطان بیا پایین.گفتم تا سه نشه بازی نشه. میگفت اگه دیگه ده به بعد زنگ زدی، نامردم جوابت رو بدم!
راوے:دوستشهید
#شهید_محسن_حججی🌷
🔻برای شادی روح شهدا #صلوات🔻
@modafeaneharaam