⚜ پنج رباعی از مرتضی امیری اسفندقه __ نه مثل تگرگ، ناگهان، رگباری نه چون باران، ریز و درشت و جاری قربان تو ای برف که در خلوت شب با آن‌همه حرف، بی‌صدا می‌باری از نو در ِآسمان نگا! باز شده‌ست ها باز شده است باز، ها! باز شده‌ست پرواز سپید برف را می‌بینی؟ انگار پر فرشته‌ها باز شده‌ست این‌گونه بخیل، بی‌گمان زیبا نیست زیباست ولی نه! آن‌چنان زیبا نیست دارد مه و خورشید و ستاره اما تا برف نبارد آسمان زیبا نیست شاید شد و پیش از آنکه باید آمد ها! هیچ بعید نیست، شاید آمد از رایحۀ روح هوا پر شده است من منتظرم برف بیاید... آمد! آن جملۀ سخت ژرف، روشن شده است روشن شده واژه، حرف روشن شده است کرسی بگُذار و دفتر شعر بیار بنشین که چراغ برف روشن شده است 🌴 @ModamQom