تبسُّم‌آشنا کردم لبش را در این شق‌القمر اعجاز دارم! «محسن تاثیرِ تبریزی» غزل ۱۱۵۸ بیت، واقعا هم اعجاز است. یک شاهکارِ کم‌نظیر. بسیار زیبا از عناصرِ موجود کار کشیده است. از بیت دو معنای مرتبط به هم قابل برداشت است. «شق‌القمر» را اگر احیاناً کسی نمی‌داند، معجزه‌ی حضرت محمد است که گویا با اشاره‌ی انگشت یا شکلی دیگر ماه را از وسط شکاف می‌دهد. در زبانِ محاوره، اصطلاحِ «شق‌القمر» کنایه از کارِ دشوار و خطیر است. مثلا وقتی کسی کاری دشوار را به پایان می‌رساند، می‌گویند الحق که شق‌القمر کرده. یا با حالت تمسخر وقتی کسی فکر می‌کند کاری دشوار کرده، دیگران با مسخره به او می‌گویند: «مگر شق‌القمر کردی» با این توضیح، یکی از معانیِ بیت آشکار می‌شود. یعنی همین که توانستم کاری کنم که معشوق به من لبخندی بزند، شق‌القمر کردم و این معجزه‌ی من است! چون خندیدنِ معشوق، در ادبیاتمان با سابقه است و اشاره به هم‌دلیِ او با عاشق دارد. پس نرم کردنِ دلِ معشوقی که هزار سال عاشق را از خود رانده، کارِ کمی نیست! و در معنایی دیگر، مواجهیم با صورتِ معشوق که از موتیف‌های ادبیات فارسی‌ست و همواره به ماه (قمر) تشبیه شده است. پس وقتی شاعر، لبِ معشوق را با تبسم آشنا می‌کند و او را به خنده می‌اندازد، قمرِ چهره‌ی معشوق را شکافته و انگار «شق‌القمر» کرده است. این‌گونه قرار دادنِ ترکیبِ «شق‌القمر» در بیت، که دو معنای کاملاً دقیق و بی‌خلل را ایجاد کند، خود کم از معجزه ندارد. معجزه در سطحِ زبان. 🌴 @ModamQom